بررسی نکاتی از مصاحبه مهدی ابریشمچی بمناسبت سالروز تاسیس سازمان

این قافله تا به حشر لنگ است!
بمناسبت فرا رسیدن سالروز تاسیس سازمان موسوم به مجاهدین خلق، هرکسی ازیاران ومریدان رجوی کوشیده است که درحد وسع خود حرف هایی زده و به بهانه ی این سالروز، کمال ارادت و بردگی خود را به مسعود ومریم رهائی؟! اعلام کند وضمن کلی گویی های مبهم درباره ی گذشته ی سازمان وبنیانگذاران آن- که این قسمت صرفا برای خالی نبودن عریضه بوده وهدف اصلی چاپلوسی دربرابر مسعود ومریم رجوی است – باردیگر بت پرستی خود را بنام اسلام انقلابی به منصه ی بروز رسانده و بخورد خلق اله بدهند!
 درمیان این دست و پا شکستن های وابستگان درجه اول فرقه ی رجوی که برای عرض ارادت هرچه غلیظ تر به صف شده اند، مسلما که مهدی ابریشمچی جایگاه ویژه ی خودرا دارد!
وبسایت رسمس باند رجوی، مصاحبه ای با وی ترتیب داده که طولانی است که ما برای کمتر خسته کردن خوانندگان خود، به بررسی نقاط مهمتر آن میپردازیم.
ابریشمچی درقسمتی ازمصاحبه ی خود که " ریشه کنی بنیادگرایی در ایران، دستاورد تاریخی مجاهدین " نامیده شده آورده است:
" اجازه بدهید آغاز پنجاهمین سال حیات سازمان مجاهدین خلق ایران را به مردم ایران، به اعضا و هواداران سازمان در سراسر جهان و بیش از همه و پیشاپیش همه به راهبری پاکبازش تبریک عرض کنم. تولد سازمانی را تبریک می گویم که از بدو پا گذاشتن به حیات مبارکش در تاریخ مردم ایران تا امروز، منشأ خیرات و برکات در تمامی زمینه ها برای مردم ایران بوده و امروز هم می بینیم که نقش آن و عملکردش و شعاع اثرش تنها محدود به کشور ما نیست و از آنجا که ارتجاع مذهبی و آخوندهای حاکم بر میهن ما، تمام تلاش خود را کرده اند که پدیده شوم بنیادگرایی را در سراسر منطقه و جهان گسترش بدهند، مجاهدین در مقابل این عنصر ضدتاریخی هم نقش خود را ایفا کرده اند و انشاالله ثمرات آن در آینده، بیش از پیش به مردم ما و مردم منطقه خواهد رسید ".
صرفنظر ازترقه بازی های چندی که اعضای اولیه ی این سازمان وبه تقلید ناشیانه و بی مورد از مبارزات مردم آمریکای جنوبی، در دوران ستمشاهی انجام داد و بزودی افتخار این چریک بازی را به اشخاص  خائن و یا ماجراجو ودر هرحال بشدت مشکوکی مانند تقی شهرام ها داد وتا 22 بهمن 1357 به لاک خود در زندان و بیرون زندان فرورفت، ما مردم ایران خیر و برکت قابل  ذکری ازاین جریان ندید!
شما آقای ابریشمچی! چه تعریفی ازبنیادگرایی دارید؟ آیا این همین تروریزم است که شخصا دراین باره ید طولانی دارید؟
ویا بازگشت به عقب را بنیاد گرایی مینامید؟
دراینصورت شمائی که درسیستم مسلط سرمایه داری، روابط برده داری (یک مرحله ی چندین صد سال قبل از فئودالیزم و هزاران سال قبل از سرمایه داری)  را درسیستم وتشکیلات خود برقرار کرده اید، شامل این صفت حمیده ی بنیادگرایی نمیشوید؟!
شما کیش شخصیت را به درجه ای از تکامل! رسانده اید که با بت پرستی موجی نمیزند وبا این حال خود را مبارز راه ضد بنیادگرایی میدانید؟؟
خجالت را چیز خوبی نمیدانید که اینقدر وقیحانه جلوی چشم مخاطبین خود دروغ میگویید؟
آقای ابریشمچی که بعنوان یکی از انسان های نمونه ازهمسر خود که زمانی برای ملکه زیبائی شدن ایران گام های بلندی برداشته بود، دست برمیدارد که رجوی آنرا تصاحب کند تا این بنیادگرایی درسازمان را هرچه بیشتر نهادینه کند، چگونه خود میتواند برعلیه بنیادگرایی بستیزد؟؟
درست است که طلاق درزندگی انسان ها اتفاق میافتد ولی طلاقی که شامل ایشان شد، ابدا مشخصات ومختصات یک طلاق عادی ناشی از عدم توافق را ندارد وکاری بوده در تقویت بت پرستی وبنیادگرایی که البته پاداشی هم درحد ازدواج با یک دختر 19 ساله را هم برای مهدی خان داشت و ازنقطه نظر شخصی، معامله ی چندان پر ضرری هم نبوده است!
در قسمت دیگری بیان کرده است که:
 " البته نگهبان تاریخی این اندیشه و این تفکر ارتجاعی و عقب افتاده و ضدتاریخی، آخوندهای مرتجعی بودند که در جای جای تاریخ ایران، نه تنها حضور مستمر داشتند و نه تنها تلاش می کردند مردم را در جهل و خرافه نگه دارند، بلکه هر جا و هر گاه که مردم ما علیه استبداد و استعمار قیام می کردند و برای آزادی وارد میدان می شدند، سر و کله اینها هم پیدا می شد که به وضوح تلاش می کردند در مقابل حرکتهای آزادیخواهانه مردم بایستند و مانع گسترش آزادی و آگاهی بشوند، چرا که خیلی خوب می دانستند که روشنایی آزادی و آگاهی و دانش، علیه عنصر ارتجاع مذهبی است و اینها فقط در لابلای پرده های جهل و تاریکی و استبداد و زیر بال و پر شاهان و دیکتاتوریهای سلطنتی می توانند به حیات خود ادامه دهند".
دراین مورد باید گفت که مسئله دقیقا همانطور نیست که ایشان مطرح کرده اند. ازنظر اینجانب که تاریخ مشروطه ی معروف را درسن 16 سالگی خوانده وتاریخ 18 ساله ی آذربایجان و… را بارها مطالعه کرده ام و مقاله ی تحقیقی زنده یاد صمد بهرنگی را با عنوان " آذربایجان درجنبش مشروطه" دهها بار ازنظر گذرانیده ام وبطور کلی برخورد منطقی تری نسبت به واقعیات تاریخی دارم، باین نتیجه رسیده ام که همواره درکنار " وعاظ السلاطینی" که منافع شخصی شان در همگرایی با دربار بوده، روحانیون (یا باصطلاح محبوب شما آخوندها) دیگری همراه و زمانی پیشاپیش مردم وبرعلیه جور وستم به مبارزه پرداخته وگاها نیز، جان خود رادراین راه ازدست داده اند!
بشما توصیه میکنم که سراغ کسانی بروید که از جهل مردم بیشترین استفاده را میکنند ودراین مورد سئوال کلیدی وخاص من ازشما این است که آیا شما آخوندها را دریک طبقه می بینید و منافع کاملا همسانی برآنها متصورید؟
اگر جواب تان مثبت است، پایگاه طبقاتی روحانیون را برای ما روشن سازید تا بحث بیشتری دراین مورد باهم داشته باشیم!
ابریشمچی به سخنان تکراری ومندرس خود چنین ادامه میدهد:
 "… به دلیل این که جریان ارتجاع مذهبی که توسط آخوندهای مرتجع حاضر در کشور ما نمایندگی می شد، توانست از یک شرایط استثنایی تاریخی برای سرقت رهبری انقلاب مردم استفاده کند و سوار بر امواج انقلاب و در واقع سوار بر جهل و ناآگاهی مردم به حاکمیت برسد. اما بدشانسی اصلی آخوندهای حاکم بر ایران، حضور یک جریان متضاد، یک آنتی تز و یک هماورد ایدئولوژیکی بود که در هیأت سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر ارتجاع مذهبی قد علم کرده بود. یک اندیشه انقلابی یا همان اسلام انقلابی که بذر آن، در سال 1344 توسط حنیف کبیر و بنیانگذاران سازمان کاشته شد و به یمن استمرار یک رهبری ذیصلاح، به حیات و رشد و ارتقای ایدئولوژیک و تشکیلاتی و سیاسی و استراتژیکی خودش در تاریخ ایران و در برابر ارتجاع مذهبی حاکم ادامه داد و ماهیت آخوندها را برای مردم ایران افشا کرد. سازمان مجاهدین مانند بذری که در یک زمین و شرایط مساعد کاشته شده باشد، شروع به رشد و گسترش کرد و مردم به سمت آن آمدند و همان طور که خمینی از روز اول حدس زده بود، دشمن واقعی اش، یعنی مجاهدین در صحنه ظاهر شدن ".
 دراین مصاحبه، برخورد با مسئله انقلاب 57 ایران بسیار عوامانه است و دراصل این طرز نگرش بود که کار بدست مجاهدین رجوی داد و کشور را درتنگناهای قابل توجهی گرفتار کرد.
راست آن است که انقلاب 57، یک فرق عمده واساسی با سایر انقلاب ونهضت های گذشته ی ایران داشت وآن شرکت اکثریت قاطع اقشار مردم دراین انقلاب بود ومسلما این اکثریت مردم به  چریک هایی که  عمدتا قسمتی ازدانش آموزان احساساتی را جذب خود کرده بودند توجه چندانی نمیکردند.
پس صحبت سرقت انقلاب نیست، بلکه درستتر آنست که بگوییم جامعه ی آن روز ایران با تاثیر پذیری از تناسب قوای داخلی وخارجی آنگونه ببار نشست که میباید می نشست!
درادامه میخوانیم:
"اگر در یک کلام بخواهم بگویم، به خاطر رهبری ای که خود مجاهدین آن را «رهبری پاکباز» می نامند، این جریان توانست با آخوندها به نبرد برخیزد و به اندیشه اسلام انقلابی حیات ببخشد و آن را از لابلای کتابها و به ویژه از درون آیات قرآن و خطبه های نهج البلاغه که مبانی اصلی ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران بود، بیرون بکشد و وارد صحنه مبارزه اجتماعی بکند، علت این که این رهبری به آن توفیق یافت، این بود که قیمت آن را به سنگین ترین صورت، در هر قدم پرداخت ".
اطلاق " رهبری پاکباز" به مسعود رجوی که همواره درفکر عیاشی وحفظ جان ناقابل خود بوده است، یکی از طنزهای تاریخ فعلی ایران است وادعای شما دراستنتاج مبانی ایدئولوژیک از قرآن ونهج البلاغه ازطرف این عیاش بزرگ قرن، ازهمان شوخی های وقیحانه است و بدتر اینکه کتاب های مقدس دراین مورد متهم میشوند که آئین حرامسراداری را به رجوی وگماشتگانش آموخته اند!
وباز اظهار عقیده میشود که:
" خوشبختانه امروز، برای مردم منطقه، مردم سوریه، مردم عراق و همه کسانی که با بنیادگرایی اسلامی در ستیز هستند، هم بنیادگرایی که بنیاد و ریشه اش، در رژیم جهنمی آخوندی حاکم بر میهنمان می باشد و هم اسلام انقلابی و راه و آرمان مجاهدین، صرفاً یک تئوری، اندیشه و کتاب نیست؛ امروز مجاهدین، یک راه و مسیر، یک آلترناتیو سیاسی، آرمانی و تشکیلاتی را ارائه کرده اند. راه و مسیری که در برابر دیدگان خلقهای منطقه قرار دارد ".
شما در مورد درک رفتارهای سیاسی ایران در" باغ " نیستید وبه سوریه وعراق هم که میرسیم مسئله عکس آنست که مطرح کرده اید: مردم این دوکشور گرفتار بنیادگرایی وارداتی اربابان ودوستان شما هستند ومشکلی بنام ایران، جزء مشکلات آنها نیست. مگراینکه قبول کنید که ارتش رسمی و داوطلب سوریه و کم وبیش عراق دارند با بنیاد گرایی مبارزه میکنند که ربطی به ایران ندارد ولابد منظور شما این صورت قضیه نمیتواند باشد!
برابری زن ومرد ازدیدگاه ابریشمچی بشکل مسخره ی زیر تئوریزه؟! شده است:
" به بیان برادرمان مسعود در 30خرداد 1364، که به روشنی درباره انقلاب ایدئولوژیک گفت: «هر قدر چاه باطل عمیق تر باشد، پس ستیغ قله حق نیز باید سرفرازتـر و بلندبالاتر باشد». این تئوری در عمل نیز راه خود را پیمود و به شکل برابری زنان و به صورت راهبری نسلی از زنان مجاهد خلق که شایستگی داشتند در پی مریم رهایی حرکت کنند، نمودار شد ".
حتی در موقعیتی که یک زن برای یک مرد وجود داشته باشد، با لحاظ شرایط فعلی اقتصادی- اجتماعی جهان نشانگر نقض حقوق زنان بحساب میآید وهمه ی فمینیست ها برآن صحه میگذارند. حال چگونه است که رجوی بعنوان شوهر بلامنازع 1000 زن و مراد بی چون چرای 2000 مرد، برابری زن را به ارمغان آورده است؟ ظاهرا این برابری در بیحقی تمامی این اسرا تجلی یافته که شامل زن وایضا مرد است؟!: " زنها وقتی به برابری کامل با مرد می رسند که هیچ حقی درانتخاب همسر و… نداشته باشند ".
نهایت اینکه گفته است:
" در پرتو این رهبری، هموطنان ما، فردا در ایرانی آزاد و آباد و مرفه و خوشبخت، از عالی ترین سطح زندگی برخوردار خواهند شد ".
 به شرحی که گذشت، ما بیخبر ازوضع همرزمان شما ورجوی ومیزان رفاه وخوشبختی آنها نیستیم وبنابراین درجواب این اراجیف شما میگوییم که این آبادی وآزادی ورفاه وخوشبختی مورد التفات ما نیست، پیشکش خودتان!
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا