رجوی، از گل دزدی از قبرستان تا داعش را نیروی مبارز خواندن و …

از گل دزدی مجاهدین از قبرستان تا داعش را نیروهای مبارز وعشایر خواندن و تا تشکیل یکان های رزمی در ایران!
وتا درخت کاری در لیبرتی!!!
جای بسیار تاسف دارد مشاهده چنین اعمال سخیفی از سازمانی که ادعای انقلابی گری آن گوش فلک را کر می کند.
مریم قجر در حالی خود را انقلابی و مبارز می خواند که می نیمم پرنسیب های انقلابی گری را هم سال هاست فراموش کرده و این موضوع نه بدلیل عدم اشراف وی بلکه دقیقا بدلیل ماهیت دوگانه و فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن متدولوژی سازمان می باشد.
کسی که سر و وضع و شکل و شمایل او می بایست بیانگر و تجسم یک زن انقلابی باشد. الگویش لباس های شهبانو و آخرین مد و حل و فصل عقده های شیک پوشی اش می شود. و در همان حال به زنان و دختران کمپ اشرف پیام می دهد صورت های آفتاب سوخته و دست های زمخت شده شما را دوست دارم. چگونه می توان به چنین زنی اعتماد کرد؟
کسی که ماکزیمم فعالیت انقلابی گری او این است که در ویلای اختصاصی اش کنار رود سن بایستد و شمع به رودخانه بیندازد و گل پر پر کند …و برای غلبه بر امپریالسم شرق وغرب! هر روز سفارش لباس جدید بدهد ومجالس شام و ضیافت های مجلل ترتیب دهد چگونه و با چه رویی ازانقلابی گری می تواند دم بزند.
رهبری که در آستانه فروپاشی تشکیلات و وضعیت ناگوار نیروهایش در عراق عمده کارش مهمانی های مجلل می شود و عدم رسیدگی انسانی و پیگیری خروج نفرات … چگونه می توان او را سیاسی نامید!
و در حالیکه همگان می دانند با تصرف مبالغ هنگفت دلارهای حاصل از نفت عراق در دوران صدام سازمان مجاهدین نیاز مالی ندارد، اعضایش را برای صرفه جویی نمایی وپوشاندن منابع مالی اش مجبور به تحقیر آمیزترین کارها از جمله دزدیدن گل از قبرستان ها می کند چگونه می تواند از حقوق انسان سخن بگوید.
شاید همگان ندانند ولی متاسفانه کار گل دزدی و چاپیدن مردم خارج کشور به اسم جمع آوری اعانه برای کودکان جنگ… و ده ها کارهای غیرقانونی دیگر از کارهای متداول سالیان در بین اعضای خارج کشوری سازمان بوده است. بطوریکه بسیاری از این افراد پس از تحت تعقیب قرار گرفتن با پاسپورت های جعلی به عراق فرستاده می شدند. طیبه رحمانی (اعظم)، مهناز صمدی، حمید…. و بسیاری دیگر از نفرات … که فراموش نشده!! که چگونه از محاکم قضایی کشورهای خارجی گریخته و آنها را در کمپ عراق پنهان می کردند.
و در حالیکه سران سازمان در ناز و نعمت زندگی کرده و میلیون ها دلار در عراق صرف ساختن مقر اختصاصی برای خانم و آقای رجوی می شد. بقیه نیروهای سازمان در شرایط سخت مالی گذران زندگی می کردند.
زمانی در کمپ اشرف من در پرسنلی بودم و روزی قرار شد از آسایشگاه های نفرات بازدیدی بعمل آید یکی از فرماندهان مراکز از مشاهده پتوهای مندرس و ملافه های رنگ و رو رفته نفرات آنقدر بهم ریخته بود که هنگام گزارش این وضعیت اشک در چشمانش حلقه زده و بغض کرده بود.
و پس از آن هم هر چند سال یک بار که پتو و ملافه ای به نفرات تعلق می گرفت به اسم هدیه خواهر مریم در عید مدت ها بر سر نفرات منت گذاشته و رسم شده بود که اقلام ضروری و مورد نیاز افراد را به مانند یک ساعت یا یک جفت کفش و یا ملحفه را.. به اسم هدیه خواهر مریم برای عید به خورد نفرات بدهند. تا هم عقده های ریاست طلبی اش ارضا شده و هم تا می توان منت بر سرنفرات گذاشت تا جای دیگر نسق بکشند…و تا می توانستند از ما بیگاری کشیده و همواره با ۱۸ ساعت کار روزانه باز هم راضی نمی شدند که هیچ همه را طلب کار و باجگیر هم می خواند…!
این ایدئولوژی که عملکرد هایش تناسبی با ماهیت و شعر و شعارهای ادعایی اش ندارد لاجرم به جایی رسید که پس از سال ها نیروها با تحمل این همه دروغ و تزویر و سر کردن آن با این توجیهات که ایشاالله گربه است …. بالاخره به روزهایی رسیدیم … که یکی پس از دیگری با به جان خریدن تمامی خطرات و احتمال کشته شدن خواهان خروج و جدایی شده و چون فیلم های سینمایی برای رهایی از تشکیلات فرقه ای به انواع فرارها دست می زنند.
آنهایی هم که در ترکیب تشکیلات باقی می مانند بدون شک به دلیل قطع ارتباط با دنیای خارج که نمی توانند درک درستی از محیط پیرامون و اینده خود داشته باشند بسختی و به اجبار وضعیت را تحمل می کنند.
چگونه است، در حالیکه در تمامی خبرگزاری ها به راحتی اهداف و ماهیت گروه داعش قابل دست یابی و رصد کردن بود ولی سازمان بدلیل ماهیت و مقاصدش و به قیمت به هرج و مرج کشیده شدن و کشتن هزاران جوان بی گناه عراقی از داعش حمایت نموده و آنان را عشایر مبارز و نیروی انقلابی می نامید.
و مریم قجر با بیشرمی و بی دردی تمام پیام می دهد که دولت جدید ما را به رسمیت بشناسد و پناهندگی بدهد…و درخبرها می شنویم که در یک اقدام مشمئزکننده و گول زننده دیگر شروع به درخت کاری در لیبرتی می کنند!
و در حالیکه خودش در فرانسه و در ساحل امنیت زندگی می کند نیروهایش را تشویق به ماندن در عراق در زیر موشک و خمپاره با آن وضعیت اسفناک می کند و حتی اجازه فکر کردن به خارج رفتن را هم به آنها نمی دهد که هیچ در لیبرتی آخرین درس های سازمانی این است، رجوی می گوید باید که از بدن هایتان پلی از لیبرتی تا تهران بسازید!
امیدوارم خداوند به آن قربانیان کمک نماید تا بتوانند به خود آمده و خود را از درون این فرقه نکبت بار نجات دهند.
مریم سنجابی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا