فرقه مجاهدین با تمام قوا بدنبال اینست که گذشته سراسر جنایت خود را در اذهان عموم پاک و یا کمرنگ کند. اما گذشته هیچکس قابل به فراموشی سپردن نیست!
شستشوی مغزی عملی بود که روزانه بصورت مستمر در پایگاه های سازمان انجام میشد. شکل کار هم باین صورت بود که افراد می بایست روزانه تمامی موضوعاتی که به ذهنشان خطور کرده است را مکتوب کرده و در نشست جمعی که معمولا عصرها برگزار میشد برای جمع خودشان بخوانند و جمع هم موظف و مجبور بود که علیه آن فرد حتی اگر هیچ نکته ای هم نداشته باشد کاملا سوری هم که شده موضع بگیرد و اورا مورد انتقاد و فحش و ناسزا قرار دهد تا هرچه بیشتر شخصیت فرد زیر فشار و توهین قرار گیرد! این شیوه درتمامی فرقه ها کاملا مرسوم و متداول است. آنها برای اینکه هرچه بیشتر به روح و روان افراد خود تسلط پیدا کنند و آنها راخالی از شخصیت محتوایی هرانسان کنند از این قبیل شیوه ها استفاده میکنند تا بتوانند نفرات خود را کاملا تحت هژمونی خود قرار دهند تا در شرایط خاص و در صورت لزوم هر آنگونه که میخواهند و بدون اما و اگر و چرا و چگونه از آنها استفاده کنند!
علاوه بر این گونه نشستها که به نشستهای عملیات جاری معروف بود و بشدت مورد تنفر اعضاء هم بود نشستهای دیگری هم در سازمان بصورت هفتگی برگزار میشد که تمامی نفرات بایستی تمامی تناقضات جنسی که در خصوص مسائل جنسی و زندگی بود را در جمع میخواندند.مثلا بایستی میگفتند وقتی فلان (خواهر) را دیدیم نسبت بآن احساس جنسی داشتم یا مثلا به فیزیک او توجه کردم و نکاتی از این قبیل! بازگو کردن این موضوعاتی که هر انسانی در هر جامعه ای از بیان آن احساس فشار یا خجالت میکند خیلی از سوی مسئولین سازمان و خصوصا شخص رجوی تاکید میشد! توضیح آنها این بود که وقتی شخصی اینگونه مسائل خود را در جمع بیان میکند باعث تغییرش میشود و دیگر این گونه مسائل به ذهنش نمیزند!در صورتیکه هرگز چنین چیزی نبود! برعکس زشتی و قبه آن در ذهن که بریزد مانند پیچ هرز میشود! آنها با رذالت خاص خودشان میخواستند کاری کنند که افراد درگیر مسائل اینچنینی شوند و نوعی آتو از آنها داشته باشند و از سوی دیگر بعضی افراد که بخاطر انقلاب پوشالی سازمان و طلاق های اجباری درگیر مشکلات جدی تری شده بودند در این نشستها با افرادیکه میشنیدند که فاکتهای خاص تر بیان میکنند آشنا میشدند و بدلیل ضعف اراده دچار گناهان جدی تری میشدند! و این دقیقا آن چیزی بود که مسئولین سازمان بدنبال آن بودند که هرچه بیشتر افرادشان را درگیر مسائل و گناهان خودشان کنند که راه برون رفتن از آن گناهان را در اینگونه برایشان تئوریزه کنند که بایستی بصورت کامل در رهبری و سازمان ذوب شوید و دستورات رهبری را مو به مو و بدون ذره ای سوال و اما و اگر اجرا کنید تا بلکه ذره ای از گناهانتان در آن دنیا نادیده گرفته شود!
در کنار این موضوعات از دیگر راه های شستشوی مغزی در سازمان برگزاری نشستهای عقیدتی تشکیلاتی بصورت مستمر بود. هر از گاهی یک موضوعی را علم میکردند و نفرات را هفته ها و ماه ها مجبور میکردند که از آن بحث عبور کنند! مثلا میگفتند که علت اینکه ماهنوز سرنگون نکرده ایم بخاطر اینستکه افراد به فرامین رهبری و مسئولین از جان و دل گوش نمیدهند و حالا خر بیار و باقله بارکن! از صبح تا شب بایستی مینشستیم ودر خصوص اثبات این حرف فاکت مینوشتیم و بخودمان فحش میدادیم که ما باعث شدیم که (برادر مسعود) عمرش در عراق هدر رود و بایستی زودتر بجنبیم و سرنگون کنیم. یا روز دیگر موضوعی دیگر. در کل همین شیوه نگهداری نیرو باعث شده بود که نفرات به مرور اراده و شخصیت مستقل در آنها از بین برود. خود مسئولین سازمان علنا میگفتند که بدنبال این هستیم که شما کوچکترین نظری از خودتان نداشته باشید و صد در صد حرفتان حرف رهبری باشد. هرگز فراموش نمیکنم مهوش سپهری که جانشین رجوی در ارتش بود میگفت که نظرات شما تو سرتان بخورد. ما بدنبال مجاهدی هستیم که فقط گوش داشته باشد. ما بدنبال مغز نیستیم! بدنبال کسی هستیم که فقط بشنود و اجرا کند. میگفت که این افراد بدرد سازمان میخورند! او میگفت که این همه سال تمام خط و خطوط سازمان را از فیلتر ذهنتان عبور دادید که هنوز در عراق هستیم. یا خود رجوی در نشستی بعد از اینکه کلی در خصوص جمع مجاهدین صحبت کرد و اینکه جمع مجاهد خلق توان حل مسئله های زیادی دارد و… بعد یکجا شاید از دهانش در رفت که گفت البته کاری نداریم جمعتان هم عقل ناقصی دارد و چیزی سرش نمیشود!
در کل شتشوی مغزی در سازمان و درتمامی فرقه های جهان امری طبیعی و کاملا توجیه شده است و سازمان مجاهدین هم از این داستان مجزا نیست!
مراد