فروپاشی تشکیلات و کابوس خانواده ها

بدنبال سقوط صاحب خانه (دیکتاتور عراق – صدام حسین)‌ و جمع آوری نیروهای سازمان در پادگان اشرف، موضوع خلع سلاح، رجوی رویاهای خام خیالانه خویش را از دست داد و در یک سیر نزولی به سراشیب غیبت کبری سقوط نمود و ترجیح داد فرماندهی و کنترل نیروهای اشرف را بصورت زیرزمینی و با نمایش های عروسکی توسط شورای رهبری هدایت نماید.ابتدا با پذیرش خانواده های اعضاء که برای ملاقات فرزندانشان به عراق سفر میکردند آنها را بداخل قرار گاه میکشاند تا با مظلوم نمایی آنها را بلحاظ مالی سرکیسه میکرد  و طلاهای مادران را نیز بعنوان کمک مالی خانواده ها ضبط مینمود و در پایان ملاقات تلاش میکرد با گروگان گیری جوانان آنها را فریب دهد و خانواده ها را با اهداء سی دی تبلیغاتی به داخل کشورمیفرستاد تا بزعم خودش بزودی انقلاب را به داخل مردم بکشاند. اما بسرعت این  تاکتیک نیز نتیجه عکس داد و اکثریت قاطع افرادی که ملاقات داشتند با برقراری ارتباط عاطفی با خانواده خود ، و رو شدن دست رجوی در دروغپردازی سالیان در مورد ایران از سازمان جدا شده و روند فروپاشی تشکیلات فزونی یافت و اینبار نیز به مصداق چی فکر میکردیم چی شد!!! رجوی دریافت که در این زمینه نیز بازنده میدان شد و لذا اعلام نمود که خانواده مساوی است با کانون فساد و از این پس هیچ خانواده ای حق ورود بداخل اشرف را ندارد و تلاش کرد با مزدور جلوه دادن خانواده ها مانع از  این ارتباط گردد و در کنار این تصمیم روی هویت فیزیکی پادگان اشرف سرمایه گذاری نمود و با شعارهایی از قبیل: اشرف اشرف شهر شرف ؛ کوه اگر بجنبد اشرف زجا نجنبد ؛ اشرف کانون استراتژیک نبرد و…. خزعبلاتی از این قبیل. و این بار درست و دقیق دریافته بود که بقول خودش "گوهران بی بدیل" و عناصر انقلاب کرده مریم رهایی!!!! فقط در همان سرزمین و با حصارهای ذهنی و فیزیکی قابل کنترل و رشد و نمو هستند و بمحض اینکه باد بیرون به آنها بخورد زود تغییر ماهیت میدهند و زنجیر های اسارت را از هم خواهند گسست و با همه حماقت این بار دشمن اصلی خود را درست و دقیق تشخیص داده بود  و خانواده ها با سلاح و اهرم قدرتمند عاطفه و صمیمیت ؛ و افراد جدا شده با زخم های کهنه برپیکر با هم متحد شدند و با تجمعات و افشاگری های دقیق ؛ متراکم و منطقی و مستدل در مقابل پادگان اشرف ؛ رجوی را به آنجا کشاندن که لانه عنکبوتی را روی سرش خراب کردند و ناگزیر با نیروهایش سرافکنده و شکست خورده به لیبرتی رانده شدند و از آنجا نیز مانند قمار باز که اکه نگوید….. میترکد مجدد عروسک های خیمه شب بازی خود مانند زهره اخیانی و مژگان پارسایی و… را به صحنه فرستاد تا لیبرتی را که پناهگاه موقتی بود زیر نظر کمیساریای ملل متحد برای یافتن محل مناسبی برای پناهندگی آن را با شعار هزار اشرف میسازیم در بوق و کرنا کردند و از یک طرف تبلیغ میکردند که نیروهای ما در لیبرتی در فاضلاب غرق شدند و از طرف دیگر بدنبال تکثیر اشرف بودند. " طرف رو به ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا رو میگرفت "
اما آنجا نیز ترکیب خانواده ها و جدا شدگان بعنوان کابوس سهمگین رجوی و تشکیلاتش را رها نکردند و از چیزی که میترسید برسرش آمد و در مسیر رهایی نیروهای اسیر درچنگال رجوی به آلبانی نیز خانواده ها نقش تاثیرگذار و تعیین کننده خود را ایفا نموده و در آلبانی نیز خواب را از چشم رجوی و سران سازمان ربوده اند.
تشکیلات از آغاز انتقال عده ای از اسرا به آلبانی تلاش کرد تا بزعم خودش با انتقال غیر قانونی افرادی چون حسن نایب آقا، عبدالوهاب فرجی، فرزانه میدانشاهی، جواد خراسان و… بند های پاره شده تشکیلات را مهار نماید اما مگر میشود پرندگان را و انسانهای آزاد و رها را برای سالیان متمادی بی هیچ انگیزه و دلیلی در بند اسارت نگه داشت؟!!! و خوشبختانه خود افراد اعزامی سازمان که برای به بند کشیدن نیرو ها اعزام شده بودند مسئله دار شدند و تغییر سازماندهی و تعویض سران سر سپرده نیز کارساز نبود طوری که با مینا رضایی و فائزه محبت کار که 180 درجه با نامش منافات دارد هیچ مشکلی از سازمان حل نشد و این رشته و ریسمان تشکیلات انقدر پوسیده است که با صدها رفوگر ترمیم نخواهد شد که انتقال 233 نفر اخیر به آلبانی و واکنش های افراد به تشکیلات گواه و تائید کننده این ادعا میباشد و در بین همین افراد میدانیم و میشناسیم افرادی از استانهای مختلف بخصوص استان لرستان که با رهایی از لیبرتی و بمحض ورود به آلبانی بصورت علنی رو در روی سازمان و تشکیلات دیکتاتوری آن ایستاده و خواستار رهایی مابقی اعضای خانواده خود از تشکیلات هستند و این پیکار و رو در رویی ادامه دارد تا همان کابوس خانواده خواب و رویای رجوی را به کامش تلخ کند و سرش را به سنگ بکوبند آنگاه در خواهد یافت که کسی در پیرامونش نیست و این است همان خانواده که خود رجوی با رکیکترین حرف ها و عبارات و ناسزاهایی که لایق خودش بود نثارشان کرد. و بقول خودش قبلا ها روی سن مینشست و میخواند:
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا