درمورخه 3/11/93 اعضای انجمن خوزستان و رستم آلبوغبیش درشهرک آزادی اندیمشک با خانواده فریدون زارع از اسیران دربند فرقه رجوی دیدارکردند.لازم به ذکر است که فریدون زارع جزء اسیران قطع نخایی در فرقه رجوی است.
دراین دیدارآقای نادر زارع برادر فریدون ورود اعضای انجمن نجات به منزلشان را خیرمقدم و به رستم هم بخاطر رهایی اش ازفرقه رجوی تبریک گفت.آقای زارع که ازسالها پیش با انجمن نجات ارتباط نزدیک و دوستانه ای دارد وقتی متوجه شد که رستم آلبوغبیش هم از اسیران جنگ تحمیلی بوده که بواسطه فریبکاری های فرقه رجوی بعدا به آنها پیوسته به وی گفت برادرمن هم سال 65 سرباز بود که برای دفاع ازوطنش به جبهه رفت ولی متاسفانه درتاریخ 24/7/67 درحمله ای که گروه مجاهدین درمنطقه بانه ومریوان داشتند اورا اسیرمی کنند،که ما وبخصوص مادرم برای بازگشت او سالها انتظارکشیدیم اما وقتی سال 69اسراء به میهن بازگشتند خبری ازبازگشت برادرم نشد!! خیلی نگران شدیم بخصوص مادرم که خیلی گریه می کرد چون کلی برای بازگشت اوتدارک دیده بود،بهرحال بعد ازکلی پیگیری درکمال تعجب اززبان اسرایی که به میهن بازگشته بودند خبردارشدیم که مجاهدین بعد ازاینکه فریدون را اسیر می کنند بعد ازمدتی نگه داری او را اغفال و به کمپ اشرف می برند، که ما ابتدا باورمان نمی شد، بنابراین بعد ازسالها بی خبری از وی برای اطمینان ازاین موضوع سال 82 تصمیم گرفتم هرطورشده با رفتن به عراق خودم را به کمپ اشرف برسانم.ازقبل هم شنیده بودیم که وی مجروح شده ولی نمی دانستیم که ویلچرنشین شده! جلوی درب کمپ اشرف که رسیدم بعد از4 ساعت معطلی بالاخره فریدون را نزد من آوردند که وقتی اورا روی ویلچردیدم برای دقایق زیاد اورا درآغوش گرفته وگریه کردم! ازاو سئوال کردم چرا اینطور شده فقط گفت درعملیات مجروح شدم،بهرحال سه روز نزد او بودم مسئولان مجاهدین ازاول دونفر را مثلا برای پذیرایی ازما درکنارمان گذاشته بودند!! یکی ازآنها بنام ناصرهمزبان خودمان بود ودیگری هم فردی بنام رشید که مسئول آنها بود! هروقت که من دوکلمه حرف عاطفی ویا از دردورنج هایی که مادرم کشیده بود با فریدون می زدم آنها با حرف های مسخره می پریدند وسط مثلا می گفتند راستی الان درایران برنج کیلو چنده، می گویند همه چیزدرایران گران شده ومردم زندگی سختی دارند؟!! بهرحال دریک فرصت جداگانه به تنهایی به همین رشید که مسئول بود گفتم برادر من روی ویلچرنشسته ونگه داری اوبرایتان بیشترباعث دردسراست،مادرش هم خیلی نگران است بگذارید اورا با خودم ببرم ایران ومطمئن باشید که خودم به اورسیدگی می کنم،که وی گفت اگر خودش خواست مشکلی نیست!! ظاهرا درفاصله ای که فریدون نزد من نبود با او صحبت هایی کرده بودند،وقتی فریدون دوباره نزد من آمد به وی هم گفتم مادرهرروز بخاطر تو گریه می کند وخیلی نگران است همه اهل خانواده منتظرند تا تورا با خودم برگردانم ایران با مسئولتان هم صحبت کردم که گفتند مشکلی نیست!بیا برگردیم ایران که متوجه شدم اشک ازگوشه هردوچشمان او جاری شد وگفت اینها می گویندچون من اسیربودم که به سازمان پیوستم اگربرگردم ایران اذیتم می کنم،مرا برای مصاحبه می برند وممکن است که حتی اعدامم کنند!! درهمین حین آن دونفر سازمان سررسیدند که فریدون سریع اشکهایش راپاک کرد! هرچه به او گفتم اینطور نیست باورنکرد من متوجه شدم درفاصله ای با فریدون نبودم اورا ترسانده بودند! بهرحال بعد ازسه روز با اشک وناراحتی من مجبورشدم کمپ اشرف را بدون اینکه توانسته باشم برادرم را با خودم برگردانم ترک کردم وقتی هم به ایران رسیدم ومادرم دید که من دست خالی برگشتم بیشتر گریه وناله کرد.دیگر خبری ازبرادرم نشد تا اینکه سال 88 تا 91 چندین باربه همراه خانواده ها به امید دیدار با او رفتم جلوی کمپ اشرف که متاسفانه مسئولان کمپ با رفتارهای وحشیانه خود مانع ازدیدارما با عزیزانمان شدند.
بعد ازصحبت های آقای زارع ابتدا اعضای انجمن نجات درباره ماهیت فرقه رجوی توضیحاتی را ارائه دادند ودرادامه رستم آلبوغبیش به آقای زارع گفت متاسفانه سالهاست که رجوی وسران فرقه اش اذهان افراد اسیررا با دروغ،فریبکاری،تهدید ازبازگشت به وطن ویا جداشدن ازفرقه قفل کردند، آنها افرادی را که درعملیات مشترک خود با ارتش عراق اسیرمی کردند دراردوگاه جداگانه ای نگه داری می کردند وبه مروربا انواع روش های فریبکارانه تعدادی ازآنها را جذب فرقه می کردند وبعد ازیکسری آموزش ها ازآنها درعملیات تروریستی خود سوء استفاده می کردند وهمین مسئله بیشتر باعث می شد تا چنین افرادی فکر کنند که چون درعملیات فرقه شرکت کردند دیگر راه بازگشتی به ایران برایشان متصور نیست! بنابراین اگر فریدون هم درپاسخ به درخواست شما قبول نکرده که به ایران برگردد بخاطرهمین دورغ های سالیان فرقه بوده!! وگرنه من هم اسیرجنگی بودم وقتی به ایران برگشتم ازهیچکدام ازاین دروغ هایی که رجوی سالیان درمغز من وفریدون ودیگر اسیران کرده بود خبری نبود،الان هم می بینید که من درکمال آرامش وبا اختیارکامل درمنزلتان نشستم وبا شما صحبت می کنم.
درپایان این دیدارصمیمی آقای زارع ضمن تشکرمجدد ازحضوراعضای انجمن نجات درمنزلشان به آنها گفت ازاینکه شما طی این چند سال صادقانه درکنارما خانواده ها وبرای نجات امثال برادرمن ازدست موجود پلیدی همچون رجوی تلاش کرده ومی کنید بسیارممنون هستیم وامیدوارم که با تلاش وکمک همدیگر بتوانیم این امر را هرچه زودتر محقق کنیم.