High cult
نگاهی اجمالی به تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران
(در پادگانهایش در عراق و قلعۀ اشرف)
با نگاهی به کتاب "فرقه ها در میان ما"
نوشتۀ: خانم مارگارت تالر سینگر استاد دانشگاه برکلی آمریکا
ترجمه: مهندس ابراهیم خدابنده
نگارش: مهندس محمّدرضا مبیّن – (با تجربه 10 سال حضور در فرقۀ مخرب رجوی)
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران
در حال حاضر مهندس یک پروژه ساختمانی است
عضو انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
***
فرقۀ مجاهدین برای جذب نیروهایش حول موضوعات زیر مانور کرده است:
دسته اول- برای جذب سراغ افرادی می رود که در یک نقطه از زندگی آسیب پذیری سیاسی داشتند مثلاً فرد مورد نظر زندانی آزاد شده سیاسی بوده، و یا در خانواده شان یک فرد سیاسی یا زندانی بوده است.
دسته دوم – افرادی غمگین و سرخورده بوده و در زندگی شان همواره در جستجوی یک دست نوازشگر و محبت کننده بودند.
دسته سوم- شامل کسانی می شود که به لحاظ اجتماعی بحران فقدان هویت داشتند و شدیداً به این نیاز داشتند که به آنها شخصیت و هویت داده شود و بشنوند که کیستند؟ برای مثال مرگ ناگهانی در فامیل، بازماندن از ورود به دانشگاه یا برنامه آموزشی دلخواه یا شکست در عشق یا بحران های جنسی و شغلی مربوط به سن و سال می تواند جزئی از دلایل دسته سوم شمرده شود.
دسته چهارم- شامل تمامی طبقات اجتماعی می شود که ناخواسته و بعضاً خواسته به تور تهاجم عضوگیری فرقه گرفتار آمدند. که تمامی افراد این گروهها از طیف جوانان فاقد تجربۀ اجتماعی کافی و البته افرادی با قلب پاک، خیر خواه، صادق، آماده برای فداکاری بخاطر دیگران، و خلاصه انسانهایی هستند که قابل احترام و ستایش می باشند. و اکثراً حاضر شدند به خاطر دیگران از همه چیز خودشان دست بشویند.
بحث های ایدئولوژیک اغلب در فرقه ها ابزاریست در دستان رهبر فرقه که توسط آن، اعضا را با خود می کشاند.
ایدئولوژی شمشیری دو لبه است، چسبی است که اعضای گروه را به هم متصل می کند و ابزاری است که رهبر برای رسیدن به اهدافش از آن سوء استفاده می کند.
برای فهم یک فرقه باید ساختار و عملکرد آن را و نه اعتقادات ادعائی شان را مطالعه کنیم. چیزی که فرقه ها را نگران کننده و آسیب رسان می کند روش های بازسازی فکری آنهاست. که در جای آن باین بحث خواهیم پرداخت.
اغلب افراد عادی جامعه مدعی می شوند که
"من هیچ وقت مورد سوء استفاده فرقه قرار نمی گیرم."
"و هیچ کس نمی تواند مرا وادار با انجام چنان کارهایی بکند"
همانطوریکه اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت می کند!
می گویند: " در مورد سایر افراد ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرند ولی نه در مورد من"
افسانه "نه در مورد من" وکسانی که به آن عقیده دارند می گویند کسانی که پیوستند ضعیف النفس و بسادگی تحت نفوذ پذیری بوده اند، در حالیکه خود را قوی و نیرومند می دانند.
اگرچه همۀ ما میدانیم که "ذهن بشر نرم و نفوذ پذیر است"
ولی اغلب ما مدافعانه و مغرورانه مدعی می شویم که: تنها افراد دیوانه، احمق و نیازمند، به فرقه ها می پیوندند، هیچ کس نمی تواند مرا وادار کند تا خود کشی کنم یا بچه هایم را کتک بزنم یا همسرم را به رهبر فرقه تقدیم کنم، هیچ کس نمی تواند هیچ وقت با تبلیغات مرا به چنین چیزهایی بکشاند.!!!
ولی می خواهم به آرامی بآنها بگویم: می خواهی شرط ببندی؟
اغلب مردم فکر می کنند در فرقه ها افرادی با هیکلی بزرگ که چکمه های گروه ضربت را پوشیده، تفنگی به سمت سر مردم نشانه رفته و آنها را مجبور می کنند تا عقایدشان را عوض کنند. شخصیت شان را تغییر دهند و ایدئولوژی جدید را بپذیرند!
از جایگاه "نه در مورد من" پایین بیایید و تجربه های کسان دیگر را که عمر خود را در این راه از دست دادند بشنوید و گوش کنید. شاید همین الان شما درگیر فرقه ای هستید و خود خبر ندارید! من که سالها بعد متوجه شدم در فرقه ای بودم و خبر نداشتم. همین قدر باید بدانیم که در جهان کشوری وجود ندارد که در آن فرقه ای پدید نیامده باشد!
علیرغم داستانهایی که گفته می شود مردم معمولی به فرقه ها جذب نمی شوند، طی سالیان روشن شده است که هرکسی مستعد گول خوردن توسط این اربابان سوء استفاده گری است.
در حقیقت، اکثر نوجوانان و بزرگسالان در فرقه ها، برآمده از طبقۀ متوسط، نسبتاً تحصیلکرده و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند.
تحقیقات نشان می دهد که تقریباً دو سوم کسانی که به فرقه ها پیوسته اند از خانواده هایی با روابط معمولی آمده اند و در زمانی که به فرقه پیوسته اند رفتار متناسب با سنشان را داشته اند.
فرقه ها راه حل های فوری، ساده و متمرکز در برابر مشکلات سیاسی و اجتماعی ارائه می دهند.
تعدادی از افراد در اجتماع از خانواده قطع و به حال خود رها شدند و هیچ سازمان یا ارگانی با بودجه دولتی در صدد جذب این جوانان نیست، این افراد همچنین فاقد اعتماد به نفس و قدرت لازم برای تصمیم گیری هستند. این پس زمینۀ خانوادگی و اجتماعی آنها را در برابر عضوگیری فرقه ها مستعد می کند.
زمانی هم فرد احساس می کند در برابر تعدد تصمیماتی که باید بگیرد، خرد شده است. تناقض زندگی و جامعه، پیچیدگی جهان، و تعداد تضادهایی که در رابطه با وجوه بسیار زندگی روزمره با آن روبروست در مقابلش ظاهر گردیده است.
هر کسی هر آنچه را خودش فکر می کند، می بیند، چیز نسبی است، درست و غلط مطلقی به آن صورت وجود ندارد. درغیر این صورت عموماً زندگی بی ثمر و بی معنا می شود.
ادامه دارد…