High cult
نگاهی اجمالی به تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران
(در پادگانهایش در عراق و قلعۀ اشرف)
با نگاهی به کتاب "فرقه ها در میان ما"
نوشتۀ: خانم مارگارت تالر سینگر استاد دانشگاه برکلی آمریکا
ترجمه: مهندس ابراهیم خدابنده
نگارش: مهندس محمّدرضا مبیّن – (با تجربه 10 سال حضور در فرقۀ مخرب رجوی)
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران
در حال حاضر مهندس یک پروژه ساختمانی است
عضو انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
رهبران فرقه ها سعی می کنند متناسب با زمان و فرهنگ خود را تغییر داده و مثل آفتاب پرست مدام رنگ عوض کنند، بنابراین شیوه های مقابله با فرقه و درمان جدا شدگان نیز باید متناوبا تجدید و تکامل پیدا کند. رهبران فرقه همواره به این می اندیشند که چه سیگنال هایی در صورت ارسال واکنش دلخواه آنها را در شنونده بوجود می آورد. و کلمات رمز خود را در طول زمان تجدید و تغییر می دهند، رهبران فرقه همواره به این می اندیشیدند که چه سیگنال هایی در صورت ارسال، واکنش دلخواه آنها را در شنونده به وجود می آورد، و کلمات رمز خود را در طول زمان تجدید و تغییر می دهند.
در فرقه رجوی هم بندهای مختلف انقلاب تمام نشدنی بود و هر وقت رجوی احساس خطر می کرد سریع، یک بند انقلاب جدید روانه مناسبات درون فرقه شده و موج جدیدی از نشست ها وسرکوب ها شروع می شد. شیوه بحث و سخنرانی های رجوی و کلماتی که او در نشست ها استفاده می کرد اغلب برای خودم هم خیلی خوشایند بود و بخودم افتخار می کردم که چنین جایی هستم.
مثلا می گفت من شما را به آسانی بدست نیاوردم که راحت از دست بدهم برای تک تک شما، رنج های فراوان و خون ها دادم. شما عناصر پیشتاز و قهرمان ایران هستید مثل شما خیلی کم یافت می شود شما از همه چیز خود بخاطر مردم خود گذشتید، تاریخ از شما بسیار یاد خواهد کرد و بعدا حتی خانوادۀ شما به شما افتخار خواهد کرد و اضافه می کرد بعد از سرنگونی و رفتن ما به ایران که خیلی نزدیک شده است شاید این اشرف به یک موزه با سیاج های طلایی تبدیل شده و مردم فوج فوج به زیارت این جا بیایند و خلاصه آنقدری گفت که واقعا خجالت زده می شدیم.
* * * * *
اگر کمی در مورد نحوه و روند بازسازی فکری در فرقه رجوی بدانیم بهتر می توانیم پدیدۀ فرقه رجوی را مورد حلاجی عمیق تر قرار بدهیم:
"بازسازی فکری" مراحل مختلفی داشت و اشخاصی مأمور این کار بودند که دارای نفوذ فوق العاده روی دیگران بودند. کلید بازسازی فکری در "ناآگاه نگاه داشتن سوژه" بود نسبت به اتفاقی که می افتاد.
واقعیت این است که خود مختاری فردی و هویت شخصی هر فرد بسیار شکننده تر از آن چیزی است که زمانی ما باور داشتیم.
و رجوی بخوبی می دانست که زبان نرم و شیرین و نه نیروی فیزیکی کلید سوء استفاده ذهنی از افراد است.
لبخند به لب، قدرت بیش تری برای اعمال نفوذ بر فکر و تصمیم گیری یک فرد تا تهدید آشکار او دارد.
دقت کنید، رجوی یک تاکتیک فوق العاده را در نشست هایش دنبال می کرد، ابتدا شروع می کرد به تفسیر و توضیح پیرامون یک قصه از آیه های قرآن و همه را با بحث طولانی حول این موضوع دنبال خود می کشید و ذهنا خسته می کرد! و ذهن ما در نقطه ای به جایی می رسید که دیگر توان تحلیل و بالا و پایین کردن بحث های ورودی را نداشت و بدون هیچ مقاومتی بحث ها بدرون ما نفوذ می کرد و در حالتی که همه گیج شده و دچار یک حالت خنثی، به لحاظ تحلیل اطلاعات ورودی به مغز، می شدند، بحث اصلی را شروع می کرد و براحتی داده ها را بدرون مغز افراد فرو می کرد و مسئولین دیگر و سایر همدستانش نیز با تکرار بحث ها این کار را تکرار می کردند و در نقاطی ما مجبور بودیم، با هورا کشیدن و کف زدن، حرفهای او را تأیید کنیم و اتوماتیک وار به داده هایی که، وارد ذهن ما شده بود، مهر تأیید می زدیم.!
شب به قرارگاه رفته و سر بحث جدید گزارش نوشته و به مسئولین می دادیم، سپس در نشست فردا توسط مسئولینمان تشویق می شدیم که مثلا "محمّدرضا" بلند شو برو پشت میکروفن و با" برادر" (مسعود رجوی) رابطه بزن! می پرسیدم چه بگویم، من که توان این کار را ندارم، می گفت همانهایی را که دیشب به من گزارش نوشتی برو و تکرار کن! و با این کار بار دیگر بحث را جلوی "جمع" تکرار می کردیم، و دیگر فردا و فرداهای بعد نمی توانستیم جلوی جمع ساز مخالف بزنیم و این طوری روند بازسازی فکری ادامه پیدا می کرد.
ادامه دارد