منصور شعبانی درجمع خانواده های چشم انتظار گیلک – جلسه اول – قسمت دوم

درقسمت معارفه آنگاه که معرفی خانواده های حاضردرجلسه ازطرف مسول جلسه به اتمام رسید عضو بازگشتی به ایران آقای شعبانی شروع به صحبت کردند وگفتند: " قبل ازاینکه ازخودم وازچگونگی پیوستن وگسستنم ازفرقه رجوی وهمچنین ازوضعیت روبه اضمحلال فرقه و از وضعیت یکایک عزیزانتان وپاره ای مسایل دیگرصحبت بکنم باید بگویم که وقتی آقای پوراحمد به معرفی شما پرداختند حقیقتا خیلی احساس غرورکردم وبه شما عزیزان افتخارکردم که چگونه دریک کارزار بزرگ حقوق بشری ازبرای رهایی عزیزان دربند خود دریک فرقه مخرب وتروریستی همه مشقات سفربه عراق وآنهمه تهمت وافترا وحتی سنگ وچماق گماشته های رجوی را به جان خریدید وطاقت آوردید وروی مطالبات به حق و مشروع خود مقاومت و پایداری کردید."

درادامه جلسه آقای شعبانی درخصوص معرفی خود افزودند " والله من هم دردوران جنگ تحمیلی بخاطردفاع ازآب وخاک مملکتم درقبال تعرض شیطانی صدام ملعون به خدمت سربازی رفتم وخود سرشاربودم که دارم درکسوت یک رزمنده با دشمن متجاوزمبارزه میکنم ومی جنگم. تا اینکه درخرداد ماه 1367 درعملیات مشترک صدام ورجوی درمهران به اسارت درآمدم وبه اتفاق شماری دیگربه پشت صحنه یعنی به عراق وزندان مجاهدین منتقل شدم. ابتدا به ساکن گیج شده بودم که چرا زندانبانان ما فارسی صحبت می کنند چونکه پیش ازآن اصلا من اسم مجاهدین را هم نشنیده بودم. این قضیه وهمچنین رسیدگی های قوی صنفی خصوصا مغزشویی ازجانب سران تشکیلات رجوی به سرکردگی مهدی ابریشم چی باعث شد مجاب شوم به عضویت آنان دربیایم ضمن اینکه به دروغ قول داده بودند که درصورت مشارکت درعملیات درپیش رو یعنی مرصاد اگرپیروزشدیم که هیچ وگرنه بعدازبازگشت به عراق تورا به ایران برمی گردانیم واگرهم خواستی میتوانی به اروپا بروی. باورکنید اینها همه اش دروغ محض بود چراکه به مجرد بازگشت خفتبار به عراق بعدازشکست درمرصاد به من وسایراسرای خود گفتند که اگرایران بروید به واسطه مشارکتتان درهمکاری با ما اعدام خواهی شد ولذا این گزینه خود بخود کنسل است ومی ماند خارجه که ماهم خارجه نداریم ونتیجه این شد که اجبارا درآنجا سالیان بدورازهرگونه اختیاروتماس باخانواده دراسارت بمانیم. درمقاطع مختلف به ذهنم زد که با پذیرش ریسک فراربکنم ولی وقتی زندان مجاهدین وابوغریب صدام به خاطرم می آمد ازترس کوتاه می آمدم. ازآدمهای مثل من تماما بیگاری می کشیدند وسرآخرهم بایستی تحقیرمی شدیم که چرا کم کاری داشته ایم وخیلی مسایل دیگرکه انشاء الله جداگانه بدان خواهم پرداخت. فکرمیکنم سال 1390 بود که خیل ریزش درصفوف فرقه زیاد شده بود وبچه ها خود را به عراقیها ویا نماینده کمیساریای عالی پناهندگان معرفی میکردند ویا به هتل مهاجرمیرفتند تا اینکه این قضیه برای رجوی خوش نیامد وضمن کال کنفرانسی که ما فقط صدایش را می شنیدیم گفت هیچکس حق ندارد به هتل مهاجر برود درعوض پیش ما مهمان باشد تا ما با میسرشدن شرایط به خارجه اعزام بکنیم واین را گزینه سوم نام گذاشته بود. منهم ازآن تاریخ جزء گزینه سومی بودم وازمجاهدین بریده بودم وبقول خودشان مهمان بودیم که بعدازیک ونیم سال به آلبانی انتقال یافتم وازهمان ابتدا سعی کردم مستقل ودرارتباط با خانواده ام آینده ام را آنچنان که میخواهم رقم بزنم که خود سبب خیرشد وتوانستم با زحمات آقای پوراحمد ومساعدت انساندوستانه مسولین سفارت وکنسولگری ایران درآلبانی وهمچنین مسولین امنیتی کشورکه بی نهایت ممنونشان هستم توانستم به وطن وخانواده عزیزم بازگردم."
درادامه روند جلسه آقای شعبانی با حوصله تمام به سوالات حضارپاسخ گفتند وخصوصا ازوضعیت یکایک فرزندان وبستگانشان که درلیبرتی اسیرهستند اطلاعات جدیدی به آنان ارائه دادند که موجبات خوشحالی خانواده های دردمند شالیکارگیلانی شد.
آقای شعبانی درخصوص وضعیت کمپ آلبانی نیزاشاره ای داشتند وازجمله گفتند " تاکنون حدود 700 نفربه آلبانی انتقال داده شدند. سران تشکیلات رجوی تلاش دارد با  دادن حقوق ماهیانه و مزایا دیگربچه ها را واداربه ماندن وحمایت ازرجوی درسطح هواداری ازمجاهدین بکند ومشخصا میگویند شما به ایران نروید وعلیه ما روشنگری نکنید درعوض ما شما را ساپورت میکنیم وبرایتان درآینده درهرکشوری که میخواهید اقامت میگیریم. برغم این قضیه شمارزیادی ازبچه ها راه خودشان را ازاسارت به رجوی تمیزدادند ودارند هرچند با مشقات زیاد کلاس زبان خارجی میروند تا بتوانند مسایل حقوقی را خودشان حل کنند. من شخصا ازتجربه ام بایدخطاب به دوستانم درلیبرتی بگویم که دیگرمعطل نکنید ومنتظرنمانید که به آلبانی منتقل شوید ومثل من پس ازسرگردانی وبلاتکلیفی بخواهید به ایران برگردید. تلاش کنید وتصمیم قاطع بگیرید وازلیبرتی خودتان را به نیروهای عراقی وکمیساریا معرفی کنید وبه هتل مهاجربروید جایی که رجوی بی نهایت ازآن هراس دارد وازآنجا به هرکجا که دلتان میخواهد بروید که شخصا تاسف میخورم که ایکاش خودم کلک رجوی را نمی خوردم وجزء گزینه سوم نمی شدم تا اینکه بخواهم بعدازیکسال ونیم انتظار به آلبانی بروم ودوسال هم عمرم را درآلبانی به هدربدهم وجمعا سه سال ونیم با تاخیرنزد خانواده ام برگردم."

جلسه اول آقای شعبانی با شماری ازخانواده ها بعدازسه ساعت تمام گفت وشنود صمیمانه با گرفتن چندین عکس یادگاری به اتمام رسید ودست آخرعضوجدید بازگشتی به ایران روبه خانواده ها گفت " بچه هایتان را فراموش نکنید. درارتباط با همین انجمن نجات به لیبرتی وحتی به آلبانی بروید جایی که رجوی بشدت ازحضورشما وحشت وهراس دارد."
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا