مصاحبۀ انجمن ایران ستارگان با آقایان قربانعلی حسین نژاد عضو قدیمی و مترجم ارشد جدا شدۀ بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین و عیسی آزاده از اعضاء و فرماندهان قدیمی سازمان مجاهدین
س- آقای حسین نژاد این سوال را به طور خاص از شما دارم، شما مدتهاست که می خواهید فرزند خودتان را که به واقع رجوی به گروگان گرفته است ملاقات کنید ولی تا حالا نگذاشتند و مدتهاست که همه شاهد تلاشهای شما هستند، آیا فکر می کنید که رجوی با توجه به بی آیندگیش خواهد گذاشت دخترتان زینب با شما ملاقات بکند؟ و یا کلا زینب را آزاد کنند و دخترتان پیش خودتان زندگی بکند؟
حسین نژاد:
نه اگر با خود رجوی باشد هرگز این اجازه را نه به دخترم زینب و نه به سایر افراد اسیر فرقه اش نخواهد داد بلکه این فشارهای سازمان ملل و جامعۀ بین المللی است که تنها ابزار برای وادار کردن رجوی به تن دادن به خواست خانواده ها و نیز انتقال اسیران به کشورهای دیگر می باشد چنانکه بعد از آنهمه شعارهای مقدس شمردن اشرف و «چو اشرف نباشد تن من مباد» و «کوه اگر بجنبد اشرف زجا نجنبد» و «در را برات باز می کنیم»!! تنها وقتی حاضر به تخلیۀ اشرف شد که تحت فشار آمریکا و سازمان ملل قرار گرفت که نتیجۀ فشار دولت عراق به آنها بود. از این رو ما خانواده ها باید بکوشیم و درخواست کنیم که سازمان ملل و آمریکا و جامعۀ بین المللی بر رهبری این فرقه از جمله مریم رجوی در فرانسه فشار وارد کنند که اسیران فرقه را از حالت ایزولۀ کامل در بیاورند و به آنها بگویند که دیدار با افراد خانواده تان حرام نیست و اتهاماتی را که علیه خانواده ها می زنند تا افراد را مغزشویی کرده و عواطف را در آنها بخشکانند تعطیل نمایند.
رهبران فرقۀ رجوی حتی در داخل تشکیلات سازمان نیز مانع دیدار و صحبت من با دختر بزرگم زینب حسین نژاد (۳۷ ساله) می شد که بیست سال پیش سازمان او را در حالیکه فقط ۱۷ سالش بود از فرانسه به عراق و به بخش نظامی خودش فرستاد و در حالیکه هر دو در داخل سازمان و در کمپ اشرف در عراق بودیم تنها سالی یک بار در عید نوروز به مدت فقط یک تا دو ساعت به ما اجازۀ دیدار و صحبت آنهم تحت کنترل و مراقبت می دادند که در عید نوروز سه سال پیش حتی این دیدار را نیز از ما دریغ کردند و اکنون من بیش از چهار سال است که دخترم زینب را که هم اکنون در کمپ لیبرتی بسر می برد ندیده ام و از او هیچ خبری ندارم.
دختر کوچکم که در ایران زندگی می کند توانست به عراق آمده و بعد از سی سال و برای اولین بار با من دیدار کند زیرا من توانسته بودم از صفوف این سازمان بیرون بیایم ولی او نتوانست علیرغم دو بار سفرش به عراق و رفتن به دم در کمپ لیبرتی و علیرغم تلاشهای کمیساریای عالی پناهندگان و وزارت حقوق بشر عراق با خواهرش که در مقر سازمان یعنی کمپ لیبرتی در بغداد می باشد دیدار کند زیرا رهبران این سازمان مسعود رجوی ومریم رجوی دیدارهای خانوادگی را تحریم کرده اند. این دو خواهر ۳۳ و ۳۷ ساله هر گز در عمرشان همدیگر را ندیده اند.
سال گذشته آقای مولادیوف نمایندۀ دبیر کل ملل متحد در عراق نامۀ اینجانب به دخترم زینب حسین نژاد در کمپ لیبرتی را برده و ضمن دیدار با او نامه ام را خواسته به دست دخترم بدهد ولی دخترم مسلما به دستور سران فرقۀ رجوی از گرفتن نامۀ من به خودش خودداری کرده است! من می پرسم آیا دختری که نامۀ پدرش را نمی گیرد و با خواهرش که در عمرش او را ندیده است با آنکه در چند قدمی او بوده دیدار نمی کند آیا به اختیار خودش چنین عواطفی طبیعی خانوادگی را پس می زند؟ یا این نتیجۀ تلقینات و مغزشویی و تحمیلات فکری و روانی رهبران این فرقۀ ضد انسانی است؟..
در ماههای اخیر هم اینجا در پاریس چندین بار به همراه آقای مصطفی محمدی که او نیز دخترش سمیه اسیر این فرقه در عراق می باشد به شهر محل اقامت مریم رجوی در نزدیکی پاریس یعنی اورسوراواز رفته و آنجا دست به اعتراض و تبلیغ با عکس دخترانمان به صورت مسالمت آمیز زدیم و خواستار انتقال فرزندانمان از جهنم عراق و از زیر خطر مرگ به کشور ثالث شدیم زیرا سازمان تمام امکانات این کار را دارد بویژه که دختر من زینب دارای مدارک اقامت و پناهندگی در فرانسه است و مدت ده سال در فرانسه بود و اینجا تحصیل می کرد. ولی در پاسخ به اعتراض ما افراد مریم رجوی بر سر ما ریخته و ما را مورد ضرب و جرح قرار دادند که پروندۀ شکایت ما در مراجع ذیصلاح فرانسوی تحت پیگرد می باشد کاری که موجب افشای بیش از پیش ماهیت این فرقه نزد دولت و مردم فرانسه بویژه اهالی شهر اورسوزاواز گردید.
همچنین در ترفندی دیگر سران فرقه دختر من و آقای محمدی را وادار به نوشتن مطالب یا گفتن سخنانی علیه پدرانشان می کنند که این کار به غایت کثیف و ضد انسانی و شکنجه دادن هم فرزند و هم پدر می باشد و هیچکس هم که این سخنان را بخواند یا بشنود ارزشی برای آنها قائل نیست زیرا سخن فرد اسیر اعتباری ندارد و تنها در آزادی است که اراده و خواست فرد ارزش و اعتبار دارد.
س- آقای آزاده انجمن ستارگان قصد دارد مصاحبه کاملی را در آینده نزدیک راجع به موضوعات مختلف با شما انجام دهد ولی تا انجام این مصاحبه میشه خواهش کنیم به ما بگویید با توجه به اینکه شما از کمپ لیبرتی فرار کردید اعضای به گروگان گرفته شده چه وضعیتی دارند در این کمپ و به طور خاص آیا شما از وضعیت زنان فرقه در کمپ لیبرتی خبر دارید؟ آیا زنان همچنان بیشتر از مردان تحت فشار هستند؟ آیا وقتی افراد به کمپ لیبرتی منتقل شدند خوشحال بودند و یا چه وضعیتی داشتند؟ به نظر شما این افراد چرا نمی توانند از آنجا فرار کنند مثل شما و آقای حسین نژاد؟ کنترل افراد چگونه بود؟
آزاده:
ابتدا ضروری است مختصری از وضعیت کمپ لیبرتی برایتان بگویم.
این محل در نزدیکی فرودگاه بین المللی بغداد است و یکی از پایگاههای موقت سابق ارتش آمریکا می باشد. این کمپ صرفا برای چند سال حضور سربازان آمریکایی در عراق ساخته شده است از این رو کلیه امکانات آن به جز چند سالن و تعدادی سوئیت های چوبی اساسا کانتینر یا همان بنگال هستند که در واقع همانند سر پناههای موقت می باشند. ما وقتی وضعیت کمپ را دیدیم به هم می گفتیم حداکثر بیشتر از چند ماه نمی شود در این حلبی آباد ها زندگی کرد و امیدوار بودیم که ظرف شش ماه همه نفرات از عراق خارج می شوند و لیبرتی محلی است موقت برای حل و فصل امور پناهندگی و کارهای اداری با کمیساریا عالی اما خبری نشد.
من بیش از یک سال در کمپ لیبرتی بودم و بعنوان مدیر ایمنی در کمپ لیبرتی کار می کردم. من با اولین سری انتقالی از اشرف به لیبرتی در زمستان سال نود وارد لیبرتی شدم که در همان بدو ورودمان ما به دستور معصومه ملک محمدی و عباس داوری و قبل از هر گونه اقدام استقراری و رفاهی برای خودمان و افرادی که بعد از ما می آمدند اقدام به جمع آوری کابلهای انترنتی و ارتباطات و تمام وسایل ارتباطی خطوط شبکه ماهواره ای کمپ پریز های تلفن ثابت پریز های تلویزیون و ماهواره. از جمله موبایلها و تلویزیونها و ریسیور هایی که نیروهای آمریکایی از خود برجای گذاشته بودند کردیم تا افراد سری ما و سریهای بعدی به آنها دست پیدا نکنند. رجوی شبانه روز با روش ها و ترفندهای مختلف تلاش می کند که مانع خروج اعضا از عراق شود. حتی به بیماران دارای بیماریهای صعب العلاج هم اجازه نمی دهد که از کمپ لیبرتی خارج شوند. البته وحشت رجوی علت دارد.. زیرامی ترسد که اعضا وقتی پایشان به دنیای آزاد برسد و با وسایل ارتباطی نوین آشنا شوند و با افراد مختلف در تماس قرار گیرند و دیگر نشست های شستشوی مغزی و کنترل ذهن کارکرد خودشان را از دست داده و افراد از فرقه جدا بشوند.
به همین دلیل الان نزدیک به دوهزار نفر با متوسط سنی ۴۸ اعم از زن و مرد در اسارت فرقه رجوی در کمپ لیبرتی هستند. و این افراد با کلکسیونی از بیمار های عجیب و غریب باید تمام وقت در یک کمپ کانکسی عمر خود را سپری کنند که البته وضعیت زنان بسا بدتر از مردان می باشد و فشارهای بیشتری روی آنها به علت افکار ارتجاعی رجوی وارد می شود.
س – به نظر شما علت درخواست و شعار جدید رهبری سازمان مبنی بر مسلح کردن افراد لیبرتی و انگیزۀ فرقه از طرح این شعار و نتایج آن چیست؟
آزاده:
درخواست فرقۀ رجوی از امریکا مبنی بر تسلیح مجدد آنان… که اکنون آنرا به یک شعار تبدیل کرده اند یک درخواست مضحک و غیر واقعی و در عالم سیاست غیر ممکن است. زیرا دولت عراق فرقه رجوی را یک گروه تروریستی نامگذاری کرده است. و در کجای دنیا چنین رسمی وجود دارد که افراد یک کمپ پناهندگی آن هم موقت را در یک کشور مجهز به سلاحهای سبک و اتوماتیک کنند. جالب این است که رجوی حتی خواستار سلاحهای ضد هوایی برای افراد لیبرتی شده است!
این حرکت رجوی یک ترفند فرقه گرایانه است که می خواهد به این وسیله اذهان اعضا را مغشوش کند تا کسی به فکر خروج از سازمان نباشد و نیز می خواهد بدینوسیله موجب درگیری و کشته شدن برخی افراد ناراضی بشود تا با مرثیه خوانی و مظلوم نمایی چند صباحی بیشتر در عراق باقی بماند و از فروپاشی فرقه اش جلوگیری کند.
س- آقای حسین نژاد و آقای آزاده اگر در چند جمله بخواهید مسعود رجوی را توصیف کنید چه می گویید؟
حسین نژاد:
رجوی علیرغم شعر و شعارهایش برای گول زدن ماها مبنی بر «مبارزه» و «مجاهدت» و «قهرمانی» و «رزم و نبرد» و«مقاومت» وو…. شخصی به غایت بزدل و ترسو و در برابر هر قدرتی به غایت ذلیل و حقیر می باشد چنانکه ترزدنها و کوتاه آمدنهای سریع از مواضعش در برابر کوچکترین فشار و تشر آمریکا یعنی ارباب جدیدش را یادآور شدم که بهترین نمونۀ آن تحویل سلاح و تخلیۀ اشرف می باشد. خودش بعد از تحویل سلاحها به آمریکا به ما در اشرف پیام داد که «بله اگر لازم باشد دامن زنانه هم می پوشم»!! همگان شاهد فرارهای سال به سال او از تهران به فرانسه و از آنجا به عراق و از عراق به مخفیگاه امروزش و رها کردن افراد زیر کشتار و اعدام و زندان و بمباران و جنگ و… بوده اند و او را که یک زمان «رهبر همیشه در حجله» اش به علت ازدواجهای پیاپیش می گفتند اکنون به «رهبر همیشه فراری» ملقب کرده اند.
در شهریور سال ۷۹ که رجوی آخرین دیدارش را با صدام حسین در یکی از کاخهای ریاست جمهوری وی در بیرون بغداد انجام داد و او و همۀ آعضای هیأتش را با چشم بسته به آنجا بردند من به عنوان مترجم ارشد بخش روابط خارجی سازمان (بخش روابط با دولت عراق) از افراد دست اندر کار این پروژه (دیدار با صدام حسین) بودم.. صدام حسین در این دیدار سهمیه رجوی از فروش نفت را به روزی ۱۰۰ هزار بشکه افزایش داد (ماهی ۳ میلیون بشکه).. رجوی که مسئولش در سیستم دولت عراق رئیس سازمان اطلاعات صدام بود و خود فریق طاهر رئیس اطلاعات صدام در آن دیدار حضور داشت رو به فریق طاهر کرد و با اشاره به طارق عزیز که او هم آنجا بود گفت: همانطور که آقای طارق عزیز دست مرا گرفت از پاریس به بغداد آورد امیدوارم روزی هم فریق طاهر دست مرا بگیرد و مرا از بغداد به تهران ببرد!! و این جمله را دوبار تکرار کرد بطوریکه حتی طارق عزیز و فریق طاهر هم از اینهمه ذلت و خواری او رو ترش کردند و پاسخی ندادند چون حد اقل به این ایمان داشتند که یک رهبر مردمی را ملت و مردمش به قدرت و حکومت می رسانند نه رئیس اطلاعات یک کشور دیگر آنهم کشوری که دولتش سالها در جنگ با أن ملت بوده است.
نامه نگاری هایش به سران رژیم را هم که همه مان می دانیم که چگونه خودش را برای آنها با کلمۀ «حقیر» توصیف می کرد!!
آزاده:
رجوی دزد بزرگ اعتماد می باشد و فرد بی وطنی است که برای رسیدن به قدرت همه چیز را قربانی می کند. نه وطن می شناسد نه همرزم و رفیق و نه همپیمان و هوادار او تنها یک چیز می شناسد.آسایش رفاه و قدرت بلامنازع اما لازم می دانم کمی توضیح دهم:
ما در بدو ورود به سازمان فکر نمی کردیم که اگر روزی بخواهیم به هر دلیل از این سازمان جدا شویم این قدر مورد بی رحم ترین تهمت ها و رذالت ها قرار می گیریم و نمی دانستیم گرگی در لباس میش بنام مسعود رجوی در کمین جوانان ایران نشسته و با خون و شیره جان آنها بد مستی می کند و با خون و جان ما با صدام و با کثیف ترین محافل مرتجع عرب و نیز با صهیونیستها و جریانهای جنگ طلب امریکایی تجارت می کند و می خواهد از اجساد ما نردبان ترقی برای خودش بسازد. آنچه در اندیشه و ضمیر ما بود پاکبازی و فدای رهبر بود. نمی دانستیم که رهبر دنبال عیش و نوش خودش و کثافتکاری های جنسی اش با زنان بیچارۀ تشکیلات است که بسیاری از آنان با توجه به فرهنگ ایران جرات ندارند که بی ناموسی های رجوی را علنی کنند و تک مورد زنانی جدا شده از این تشکیلات بودند و هستند که جنایات مریم قجر و رقص رهایی زنان را در جلوی رجوی خبیث علنی کردند. رهبری که مدعی است پاکباز ترین بوده و می باشد در تمام بزنگاهای خطیر همه را تنها گذاشته و خودش و همسرش فرار را بر قرار ترجیح داده اند. این جان بدر بردن کثیف از سال ۱۳۶۰ تا ترک اشرف در سال ۱۳۸۲ پیوسته جریان داشته وهمواره هم وی تمام فرار ها و جا خالی دادن هایش را تئوریزه کرده و مصداق روباهی شده که شاهدش را دمش اعلام کرده است!. این مردک «حقیر» (به قول و نوشتۀ خودش خطاب به سران رژیم) هم دمش بنام عباس داوری را همیشه برای ما شاهد می گرفت!.. و در یک کلمه در توصیف مسعود رجوی می توان گفت: شیاد به تمام معنی آن.
س – پیامتان به اعضا و هواداران فرقه چیست؟ البته به آنهایی که می توانند صدای شما را بشنوند.
حسین نژاد:
پیامم به دوستان و برادران و خواهرانم در کمپ لیبرتی بویژه به دخترم زینب این است که استقلال فکر و ذهن و اندیشۀ خود را با توجه به آزادی فطری و حقوق ذاتی انسان باز یابند یعنی خویشتن انسانی خود را احیا کنند و فریب ترفندها و توجیهات رجوی و دیگر رهبران فرقه را نخورند بویژه که امروز بعد از سی و اندی سال همۀ شعر و شعارهای رجوی دروغ از آب در آمده و در نتیجۀ افشاگری های جدا شدگان سازمان و شورا و برخوردن به سنگ واقعیت های ملموس به طور کامل افشا و رسوا شده است و با شرایط لیبرتی و عراق و دخالت سازمان ملل بیرون آمدن از صفوف این تشکیلات فرقه ای و جهنمی بر خلاف اشرف بسیار راحت است. آنها باید در اولین فرصت از صفوف این تشکیلات بیرون آمده و خودشان را به کمک سازمان ملل و دیگر ارگانهای بین المللی به دنیای آزاد برسانند. چنانکه من خودم توانستم روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۹۱ به کمک مسئولین و کارمندان نمایندگی سازمان ملل در عراق موقع بازدید هیئت مانیتورینگ حقوق بشر یونامی از کمپ لیبرتی کنترلها و تعقیب ومراقبت شدید اطلاعاتی های این فرقه را که در اشرف و لیبرتی حاکم کرده اند درهم شکسته و از کمپ جدید لیبرتی در بغداد خارج شوم.
همچنین اینجانب ضمن تبریک به همۀ نجات یافتگان و رها شدگان از این فرقۀ تروریستی و ضد انسانی بویژه برادرانی که قبل یا بعد از من از لیبرتی یا در مسیر اشرف به لیبرتی بیرون آمده و از این فرقه جدا شده اند از آنان خواستار افشاگری و تلاش متحد و پیگیر از طریق رسانه ها و دولت عراق و مجامع بین المللی بویژه یونامی و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد برای نجات بقیۀ برادران و خواهران اسیرمان هستم و نیز از همۀ خانواده ها در داخل و خارج ایران بویژه از خانواده های مقیم خارج کشور در اروپا و آمریکا که فرزندانشان یا بستگانشان قبلا مقیم و پناهندۀ این کشورها بودند و فرقۀ رجوی آنها را با فریب و نیرنگ و انواع ترفندها به عراق کشانده و دهها سال است که آنها را زیر انواع خطرها بویژه در حال حاضر به صورت ایزوله و قطع از خانواده و دنیای بیرون با ممنوعیت هر گونه تماس با استفاده از وسایل ارتباطی نگهداشته است می خواهم که با نامه نگاری و نوشتن و گفتن و تماس با کمیساریای عالی پناهندگی و نهادها و سازمانها و انجمنهای حقوق بشری بین المللی و مقامات و نمایندگان این کشورها از آنها بخواهند که بر سران این فرقه بویژه در فرانسه برای دست برداشتن از ذهن و جسم و روح فرزندانشان و آزاد گذاشتن آنان در ارتباط با دنیای بیرون و در درجۀ اول با خانواده هایشان و دست برداشتن از کارشکنی در انتقال آنان از عراق به کشورهای ثالث و کمک به این انتقال فشار وارد کنند.
با سپاس از شما و دیگر دوستان در انجمن ایران ستارگان.
آزاده:
من برای جداشدنم ازسازمان خیلی موانع در جلو راهم قرار داشت که فکر کنم برای تمام جداشده ها قابل فهم باشد. اما اصلی ترین مشکل من ذهن خودم وباورهایم بود. من زمانی توانستم از فرقه فرار کنم که توانستم از سد ذهنی و همان باورهایم عبور کنم باور هایی که طی ۳۰ سال در عراق در نشست های مغزشویی به من و ما القا شده بود و رجوی بعنوان خدا در اندرون قلب و ضمیر و اندیشه من و ما آشیانه کرده بود. همه افراد سازمان از قدیمی تا جدید عین هم هستیم و فرقی نداریم البته نفرات جدید تر سریع تر می توانند خارج شوند.
پیام من به کلیه اعضای سازمان این است که این همه عمر را فدای سازمان کرده اید یک روز را هم بخودتان اختصاص دهید و خیلی گذرا بخودتان نگاه کنید از روز ورودتان تا کنون چه بودید چه ها کردید و الآن کجایید. تمام باور ها را در یک کفه قرار دهید و مرور این یک روزتان را هم در یک کفه هر کدام سنگین بود درنگ نکنید. ایمان دارم که به خودتان خواهید خندید که چرا من بیخود و بی جهت خودم را اسیر این فرقه کرده ام؟. بنابرین دیگر درنگ نکنید که دور کًر شروع می شود. رجوی کشور مارا بر باد داد امید جوانان ایران را نا امید کرد الان هم در دامگه قضا و قدر شما را قرار داده است بنابراین بی درنگ صف خود را از فرقه جدا کنید و به باور خود خیانت نکنید. ای کاش شما به ارتباطات دسترسی داشتید بدون شک یک روز هم در فرقه نمی ماندید.
مرعوب دورغ ها و شیادی های رجوی و تشکیلات او و دستگاه دورغ پراکنی او نشوید. عطایش را به لقایش ببخشید و فرقه را ترک کنید.
در پایان آرزومندم که همۀ اسیران از زندان لیبرتی آزاد شوند و به دنیای آزاد برسند.
با تشکر از انجمن ستارگان ایران که این فرصت را به من دادند. موفقیت شما راآرزومندم.