یادش به خیرحاج قربان دهقان. بالابلند وخوش اندام ومشتاق دیدارفرزند اسیرش دراسارتگاه رجوی خائن. با خوشرویی وانگیزه ای قوی همواره پیامش این بود که روزی اسرای رجوی ازجمله فرزندش که روزگاری در مقابل صدام ملعون ومتجاوز سربازوجنگنده بود؛ آزاد وبه کانون خانواده هایشان بازخواهند گشت.
مرحوم مغفور بی آنکه به آرزویش برسد ومحمود را درآغوش خود بگیرد طبعا با لعن ونفرین ابدی به رجوی وهمدستانش، درآغوش مرگ قرارگرفت ولیکن ازفرزندانش خواست که دراین مسیرانسانی ورهایی بخش ورجوی ستیز گامی واپس ننهند وکوتاه نیایند.
ازآن پس پسرانش احمد ومحمد و همچنین دخترانش دریک ارتباط بسیارصمیمی وفعال با انجمن نجات قرارگرفتند ودرپی رهایی برادرشان محمود بسی بها پرداختند. آنان حتی با پذیرش ریسک خطربه عراق ناامن مسافرت نمودند و در جوار سیاج و سیم خاردار اسارتگاه اشرف به تحصن نشستند و نظاره گر قلعه الموت شدند شاید که محمود را ولو از دوردستها ببینند!!.
وه که چه روزگارغریبی است…یک معمای سه مجهولی خانواده های دردمند وچشم انتظارواسرای نگون بخت وزندانبانان رجوی… تراژدی بسا دهشتناکی است که تاریخ کمتر به خود دیده است… حرف اینست که درعصر ارتباطات وتکنولوژی برتر وصلح و دوستی و مهربانی فرقه ای چونان دایناسورهای قرون وسطی زوزه کنان عربده می کشد و به سر و روی خانواده های اعضای گرفتار عمق تعفن درونی خود را استفراغ میکند و اجازه نمی دهد در این بین ملاقاتی صورت بگیرد!!؟
تاریخ به یاد خود بسپار! هم خیانت رجوی و دم و دنبالچه هایش را و هم درد و فراغ سهمگین خانواده های اعضای گرفتار در تشکیلات مافیایی و تروریستی یک فرقه به غایت مخرب و کنترل ذهن را.
دراین وانفسا خانواده زحمتکش گیلک محمود دهقان، عضو اسیر و ربوده شده ازجنگ تحمیلی و سایرخانواده ها انگار ول کن زندانبانان تشکیلات مافیای رجوی نیستند و ایمان دارند که خواهند توانست ولو با یک ملاقات دلبندشان را از چنگال رجوی برهانند و به جانب کانون عشق و محبت و زندگی شرافتمندانه هدایت شان کنند.
خانواده دردمند دهقان امروز در ملاقات با عضو رها شده ازچنگال رجوی، رضا رجب زاده بار دیگر پاسپورت به دست اعلام آمادگی کردند که در انتظار اعزام به عراق و لیبرتی هستند و از خدا خواستند که در این مسافرت نه چندان بی خطر، درعراق بحرانی و ناامن کمکشان کند و امیدوار بودند که به زندانی خود دست یابند.