اراجیف فرقه رجوی ها درباره جدا شده های قهرمان که ازجهنم رجویها رها گشتند، نشاندهنده ضعف جدی آنان درمقابل حقایق افشا شده ازطرف همین افراد می باشد،چرا که فرقه طی سالیان جز جنایت و خیانت و ضربه به روح و روان اعضای نگون بخت کاردیگری انجام نمی داد و حداقل یک آثار مثبت در مناسبات باقی نگذاشته بود.
حال چرا فرقه دراین شرایط وآنهم بیشتر روی سه الی چهار نفر کوک کرده خود جای سوال باقی است، البته برای ما ها پرواضح است که فرقه هرموقع دچار بن بست استراتژیک می گردد سریع می رود روی مسائل ومشکلات اعضای درون وبیرون وبا بامبول قرار دادن مسائل آنان سعی می کند خود را ازمخمصه برهاند، نمونه این جریانات می شود از شروع فازنظامی(جنگ مسلحانه) وآمدن به عراق ویا شکست در عملیات مرصاد ونهایتاًهم سرنگونی صدام که پایانی بر پایان خط وخطوط فرقه رجوی بوده است.
نتیجه اینکه فرقه درفرافکنی ودست آویز قرار دادن این وآن تبحرمکفی دارد واین کار را سالیان سال انجام دادند وازآن هم در برخی مقاطع سود هم بردند مانند جنگ اول کویت که خود را چند سالی درقبال نابودی کامل تشکیلات شان بیمه کردند ودرپس جنگ کویت وبعداز آن خوش خدمتی فرقه در نگه داشتن صدام در قدرت به واسطه سرکوب شیعیان در جنوب توسط ارتش صدام ودر شمال سرکوب اکراد که توسط ارتش رجوی صورت می گرفت باعث شد که آنان نزد صدام خیلی عزیز گردند وتا مقطع سرنگونی صدام بعنوان بازوی نظامی او انجام وظیفه نمایند ودر تمامی نقاط عراق حضور داشتند،تا رسید به جنگ آخر آمریکا عیله صدام که منجربه سرنگونی او شده بود،اینجا بود که رجوی به سوراخ موش رفت وبه یکباره صحبت ازبرادری ویا خط موازی با آمریکا وبحث دامن پوشیدن خود را مطرح کرد ویکباره زیر ضرب امپریالیسم چنان جا زد که تمام اصول نا داشته خود را فدای حفظ جان کثیف خود کرده است،به همین منظور کاملا" جهت عدم پاسخ گویی به ابهامات اعضاء خود را مخفی کرد واین اختفای کبری!!! تا به امروز هم ادامه دارد وهر روز بیشتر درچاه خط وخطوط استراتژیک خود فرو می رود .
نتیجه اینکه پایان عمر رجویها با سرنوشت حیات صدام گره خورد واینچنین شد که همگان دیدند وشنیدند که شخص رجوی در چه مخمصه ای گیر کرد ونهایتاً کار برای او یا انتقاد از گذشته می باشد که راه درست همین است وراه دوم خودکشی است وبس.
عبدالله افغان