با ورود به جریان و تشکیلات رجوی از تک تک نفرات می خواستند پروسه قبل خود را از هر زمانی که بیاد می آوردند مکتوب نمایند. رجوی هم در پروسه های مختلف این روند را با موشکافی خاص و زیرکی از افراد خواست تا به این خواسته تن بدهند با این شاخص که نباید هیچ گونه حائلی بین شما و سازمان باشد و قصور و نقاط ضعف شما برای من می باشد و این ذهن و انرژی شما را قفل می کند. همه باید پرده ها را کنار بزنند و با نقطه رهبری یگانه شوند.در صورتیکه اساسا موضوع این نیست و این شگرد فرقه ها می باشد برای اینکه افراد با بیان زندگی خصوصی خود همیشه به جریان و فرقه بدهکار باشند و فرقه هم در هر شرایطی از آن بر ضد فرد استفاده کند و یافرد را متناقض و و لاجرم به عنوان فردی که گناه کرده به خواسته های فرقه آنها تن دهد.
در فرقه ها چون افراد با اخلاق و خلق و خوی متفاوت وارد جریانی می شوند.و طبعا هر فرد نقاط ضعف و قوتی دارد، حال رهبران فرقه ها با تلاش و زیرکی خاص چیزی را بنام پروسه خوانی آنهم برای نزدیکی بیشتر به رهبر جریان و صداقت فرد بیان می کنند و از این رو اولین قدم را در نفوذ و فکر و ضمیر شخص مورد نظر بر می دارند و افراد با بیان نقطه ضعف خود هموار در تردید و نگرانی بسر می برد و یک احساس شرم زدگی پیدا می کند که همین موضوع وی را دچار یک عدم تعادل و اعتماد به نفس کرده و آزادی عمل وی را سلب می کند.
اهمیت کارکرد پروسه خوانی در اینجا فرد را در مواجهه با ناتوانمندی احتمالی و تمسک به پیشینه اش در موقعیت ناگزیری برای انطباق پذیری قرار می دهد.کارکرد دیگر بازخوانی گذشته برای رفع موانع فردی و همسو کردن فرد با حرکت جمعی اعضای فرقه است.بدیهی است هر فرد متاثر از شرایط زیستی،تربیتی و فکری و…بر آیندی در مقایسه با دیگران متفاوت و بعضا متعارض دارد و وجهی از کارکرد پروسه خوانی یک کاسه کردن این تمایلات و گرایشات می باشد.اینگونه می شود افرادی که نسبت به رهبر فرقه دیدگاه و یا انتقادی دارند را شناسائی و با افکار فرد آشنا شوند. با وارد کردن فشار های روحی ذات طرف مقابل را هم در بیاورند.شاید هم این یک شگرد تخلیه اطلاعاتی هم باشد.و از جنبه دیگر پروسه خوانی فرد را ملزم می کنند که حتما برای رابطه زدن نیاز به یک مسئول و سلسله مراتب دارد که بتواند مشکلات خود را فقط با وی بیان کند اینگونه از تناقضات فرد نسبت به تشکیلات و رهبر فرقه کسی دیگر با خبر نمی شود و این رابطه را رابطه چشمه و تشنه بیان می کند که فرد همواره باید برای فرا گیری بیشتر تلاش نماید و کم و کاستی خود را در این ظرف جبران کند.و هر عملی خارج از مسیر رهبری تباه و گناه بزرگی می باشد.و هر کس این نخ وصل را قطع کند انگار گناهی نابخشودنی مرتکب گردیده است.
در فرقه ها این روشهای رایج در مناسبات وجود دارد بخصوص در مناسبات مجاهدین به صرف کمترین اطلاعات در خصوص جایگاه طبقاتی فرد با کمترین احساس و تعارض بین فرد و مناسبات اقدام به کوبیدن شخص به بهانه پیشینه می کنند و تمام وابستگی وی را ناشی از دستگاه ارزشی بورژوازی و یا خوده بورژوازی می گذارند در این شرایط فرد بین خود و مناسبات به چالش کشیده می شود و با انتقادهایی که دارد به مناسبات پاسیو برخورد می نماید و تلاش می کند بر عکس در مناسبات خود را فعال و در ماموریت ها اکتیو تر نشان دهد.
رجوی که از قبل این تئوری را در ذهن خود داشته و برای رسیدن به آن با شیادی و با نام و القاب متفاوت افراد را مغز شویی می کند. رجوی این مرد شیطان صفت با این شیوه دستگاه ارزشی خود را که همانا بر شناخت،متقاعد سازی و مجاب سازی اعضاءاز هر گونه تمایل و گرایش به دانستن تئوریک ایدئولوژی خود وانهادگی و عشق به خود را جستجو می کند و با دانستن این تصویر آینده فکری خود را پیاده و متصور می کند.با این نگرش رجوی راه هر گونه انتقادی را در ذهن می بست یادم هست رجوی بارها می گفت شما صلاحیت بحث سیاسی و تحلیل آنرا ندارید و به گمراهی می روید.بهتر است به من بسپارید و در بحث ها بدلیل بغرنج بودن منطقه ممکن است به بیراهه بروید و در مبارزه دلسرد شوید.
صرفنظر از این فاکتها فهم این مقوله را می توان به یک نگرش کلی تعمیم داد تا جائی که رجوی دستگاه ارزشی مجاهدین را اساسا از یک زاویه منحصر و یگانه تعیین تکلیف می کند و زاویه ای که ماهیت همه را بر اون اصل یا " با من "یا " برمن" تقسیم می کند و با این نکات می تواند از درون و اعماق ذهن آدما با خبر شود که چه در ذهن آنها می گذرد.و اساسا پروسه خوانی در فرقه ها کارکرد دارد.