براستی برای چه و به چه دلیلی مجاهدین هم شعار آزادی و دمکراسی سر می دهند و هم اینکه هر کسیکه از سازمانشان حمایت نکند و یا اگر از سیاست های سازمان و تشکیلاتشان انتقادی داشته باشد یا حتی به کسی که مدتها با تشکیلات آنان بوده اما امروز به هر دلیلی مایل به ادامه راه با آنان نیست مارک مزدوری می زنند و تمام تلاش خود را برای تخریب فرد منتقد یا جدا شده بکار می گیرند، این موضوعی است که سالیان سال است در سازمان بعنوان یک سنت دیرینه بکار گرفته می شود و اگر چه در طول این سالیان با تلاش و کوشش و افشاگری های مکرر اعضای سابق و جدا شدگان از تشکیلات مجاهدین این دغلکاری رنگ باخته اما هنوز این سنت در درون تشکیلات از جایگاه محکمی برخوردار است.
برای بکارگری این سنت در هر مقطع و زمان سوژه ای وجود دارد،یک زمان جدا شدگان از اسارت تشکیلاتی یا افرادی که از شورا فاصله می گیرند را هدف قرار می دهند و زمانی تهمت و افترا را متوجه گروه های دیگر در خارج کشور می کنند و یا زمانی حتی به مقامات کشورهای دیگر بند می کنند و وقتی کفگیر به ته دیگ می رسد خانواده هائی را که برای دیدن فرزندان به گروگان گرفته خود که هنوز در تشکیلات سازمان گرفتار هستند مارک مزدوری می زنند.
اما اکنون مجاهدین سوژه دیگری را مورد حمله و هجوم هیسیریک خود قرار داده اند تا همان سنت دیرینه خود را اجرا نمایند، این البته از سیاست های کثیف رجوی است و در واقع پایه گذار این سیاست بیشرمانه هم کسی به غیر از رجوی نبوده، این بار اما سوژه کمی متفاوت تر از قبلی هاست ایشان خانم فریبا هشترودی می باشند که اکثر همیهنان عزیز با نام خانوادگی ایشان آشنائی دارند،پدر ایشان یکی از سرشناسترین ریاضی دانان جهان بودند، پروفسور هشترودی به عنوان یک متفکر منتقد و ریاضیدان نامدار ایرانی، دارای اهمیت نمادین و شخصیتی اثرگذار در جامعه علمی معاصر ایران بوده است.
اما برای مجاهدین که در این مقطع زمانی که ورشکسته شده اند اصلآ مهم نیست که طرف مقابل یا مخالفش کیست، در واقع جنگ مجاهدین با خانم هشترودی جنگ انتقاد نیست،بلکه در این میان مجاهدین می خواهند نوعی زندگی را به ایشان تحمیل کنند که خودشان مایلند، اساس حرف مجاهدین چه با کسانی که هنوز گرفتار تشکیلات هستند و چه کسانی که از آنان جدا شده اند همین است، طوری زندگی کنید که ما می گوئیم، وقتی نفس بکشید که ما می گوئیم، جایی بروید که ما می گوئیم، در واقع این همان کنترل تشکیلاتی است که هر کسی که وارد تشکیلات مجاهدین شود برقش او را می گیرد.
بخاطر دارم زمانی را که همین خانم هشترودی به اردوگاه اشرف آورده شده بود، فرمانده هان زن که او را همراهی می کردند چنان هیجان زده به دنبال ایشان می دویدند که عرق از سروکله هاشیان می ریخت و چنان هیجان زده شده بودند و چاپلوسی می کردند که نگو و نپرس، البته خود خانم هشترودی برایشان مهم نبود تنها نام خانوادگی ایشان مهم بود که بتوانند در محافل بین المللی و ایرانی پز بدهند و تبلیغ کنند و به رخ بکشند.
بالاخره ما که نفهمیدیم در دنیای آزادی و دمکراسی که در کشورهای پیشرفته شاهد آن هستیم انسان حق تصمیم گیری دارد که کجا و چگونه زنگی کند یا خیر؟ البته این را می دانم که در دمکراسی از نوع مجاهدین قضیه فرق می کند، طوری که یک روز بایستی ازدواج عقیدتی انجام دهی که انتخاب همسر به عهده تشکیلات است یعنی زوری،یک روز بایستی از همان همسر تشکیلاتی که شاید به وی علاقه مند شدی بزور جدا شوی، همان طلاق های اجباری درون سازمانی، در انتخاب لباس و پوشش هم اختیاری نداری البته به غیر از خانم رجوی، دست دادن مرد و زن هم ممنوع است باز هم به غیر از خانم رجوی، آرایش کردن زنان هم در تشکیلات ممنوع است باز هم به استثنای خانم رجوی، در کجای دنیای باشی و نفس بکشی باز تصمیم سازمان و تشکیلات است.
اگر وارد تشکیلات مجاهدین شدی دیگر حق زندگی به شکل آزاد نداری چون همین که در خواست جدا شدن از سازمان را بدهی ابتدا می گویند اینجا کارخانه نیست که یک روز بیائی و یک روز هم بروی،اگر دوباره درخواست بدهی با نشست های تآیین تکلیف روبرو خواهی شد که در پایان یا بایستی تسلیم شوی یا نفوذی رژیم خواهی شد و بایستی اعتراف نامه بنویسی که بله من نفوذی هستم که این می شود پتکی بر سر که هر گاه هوس جدا شدن کردی در جمع رسوایت کنند، البته از فحش های ناموسی و بعضآ کتک های درون نسشت ها می گذرم.
سنت دیرینه مجاهدین در درون تشکیلات به این شکل است که در پایان باعث تخریب شخصیت فرد معترض یا منتقد در درون سازمان می شود و فرد از ترس اعتراف نامه دروغی خودش تابع تشکیلات اجباری می شود. این گوشه ای از دمکراسی از نوع مجاهدین دردرون تشکیلات است، همان جائی که رهبر سازمان در مقابل افرادی که به زور اعتراف نامه نوشته اند لقز آزادی سر می دهد.
دمکراسی مجاهدین درخارج از تشکیلات به شکل دیگری می باشد، در واقع در بیرون از تشکیلات یا در خارج کشور اگر تن کسی به تن مجاهدین خورد بداند که یا بایستی تا آخر عمر به رهبری مجاهدین کولی بدهد یا اینکه پی مزدور شدن را به تن بمالد، به شکلی که حتی اگر فرد کولی نداد و بی سر و صدا گوشه ای برای خود اختیار کرد یا بایستی در همان گوشه دق مرگ شود و یا مثلآ اگر تصمیم به بازگشت به ایران را گرفت از نظر مجاهدین مزدور رژیم است، پس کارخانه پاپوش سازی مجاهدین که دستگاه هایش همان سنت دیرینه است شروع به کار می کنند و در یک چشم بهم زدن در سایت هایشان می نویسند که فلان فرد فلان روز با فلان مآمور رژیم ملاقات کرده و حالا هم می خواهد به ایران برود،خداوند از دست مجاهدین به داد ایرانیان خارج از کشور که به ایران تردد دارند برسد.
ناگفته نماند که در یکی از نشستهای درونی در اردوگاه باقر زاده که البته پخش بیرونی نشده آقای رجوی می فرمود: بگذارید به ایران برویم آنوقت تمام ایرانیانی که در خارج از ایران هستند باید پاسخ بدهند کجا بودند و چه می کردند،هنوز به ایران نرسیده از ایرانیان خارج از کشور طلبکار است.
خوب این یعنی همان جمهوری دمکراتیک اسلامی،نوعی حکومت خود ساخته که تنها در کارگاه دیکتاتوری رجوی قالب ریزی می شود. حالا هم خانم هشترودی تمایل به ادامه با مجاهدین به هر دلیلی نداشته و به هر دلیلی تصمیم گرفته به زادگاهش برود، برای تخریب خانم هشترودی مدتی است که از چپ و راست در سایت های مجاهدین شاهد چرندیات اضافه علیه ایشان هستیم. این حق قانونی هرفردی در دنیا است که کجا و چگونه زندگی کند و طبق قوانین همین کشورهای اروپائی هم کارغیر قانونی نیست، غیر قانونی بودن این موضوع تنها در قانون خودمحورانه مجاهدین است که تا آنجائی که در توان دارند تلاش می کنند مردم ایران را از هم بپاشند و در خارج از کشور هم با همین سیاست مزدورانه در تلاش هستند که ایرانیان را نسبت به یکدیگر بدبین کنند، بر عهده ایرانیان آزاده و وطنپرست است که با اینگونه تفرقه اندازی مسؤلانه برخورد کنند.