رجوی پس از انقلاب اسلامی
مسعود رجوی، به عنوان یک رهبر فرقه ای، هرگز هیچ هدفی غیر از کسب قدرت به هر قیمت در ایران نداشته و ندارد. او در توهم کامل مدعی بود و علنا اعلام می کرد که رهبری انقلاب اسلامی حق او بوده که ربوده شده و خود را محق می دانست تا برای بازپس گرفتن این حق موهوم، دست به هر خیانت و جنایتی بزند.
او همیشه و در همه حال به دنبال کسب حمایت بیگانه برای رسیدن به هدفش بود و این را تنها وسیله برای رسیدن به مقصود می دانست. رجوی هرگز روی حمایت توده ای مردم ایران حسابی باز نکرده و نمی کند. او همچون تمامی رهبران فرقه ای، استفاده از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف را مجاز و مباح می داند.
در همین راستا، اولین اقدام مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رفتن به سوی اتحاد جماهیر شوروی سابق، و اولین مطالبه آن ها سلاح و تجهیزات نظامی بود. فرقه رجوی در مقابل دریافت امکانات لازم برای آغاز درگیری مسلحانه، خدمات جاسوسی خود را به آنان ارائه داد. این طرح با دستگیری محمدرضا سعادتی از رهبران سازمان مجاهدین خلق عقیم ماند. سعادتی هنگام تحویل مدارک سری مملکتی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی سابق) در سال ۱۳۵۸ دستگیر و به اتهام جاسوسی محاکمه شد.
بعد از این ناکامی گزینه بعدی رجوی، رژیم بعث عراق بود.
رجوی و آغاز جنگ ایران و عراق
ارتباط مجاهدین خلق با صدام حسین در بعد از انقلاب اسلامی، بر اساس نوارهای ویدئوئی به دست آمده از مذاکرات سران سازمان با مسئولین اطلاعاتی و نظامی رژیم بعث، به قبل از آغاز جنگ در شهریور سال 1359 بر می گردد. در این نوارها به روشنی به اثبات می رسد که قبل از شروع جنگ، نفرات سازمان در بغداد به بحث و گفتگو با مقامات عراقی و دادن اطلاعات مشغول بوده اند.
رجوی در سال 1358 سفری مخفیانه به پاریس داشت و در آنجا با واسطه گری فرانسه دیداری با مقامات رژیم بعث عراق به عمل آورد و برنامه ریزی ها و هماهنگی ها صورت گرفت. قرار بر این شد که صدام از خارج و رجوی از داخل کار نظام نوپای جمهوری اسلامی را یکسره کنند. واقعه 30 خرداد 1360 که مجاهدین خلق آن را سرآغاز مبارزه مسلحانه با نظام می نامند در راستای همین طرح عملی گردید. رجوی همیشه افتخار می کرد که بعد از پیروزی انقلاب، همه به دنبال تشکیل حزب رفتند اما او تشکیلات نظامی ایجاد کرد و به جمع آوری سلاح پرداخت.
موضع رجوی از ابتدای جنگ عملا به نفع دشمن متجاوز بود. او خائنانه مدعی بود از آنجا که با جمهوری اسلامی مرزبندی دارد، در صفوف و سنگر های مستقل به دفاع از میهن برخواهد خواست و این ترفندی برای عدم حضور مؤثر در دفاع از میهن در برابر تجاوز خارجی بود. در آغاز جنگ، حضور نیروهای مجاهدین خلق در جبهه ها هم حاصلی به جز کارشکنی، ایجاد تنش، و جاسوسی به نفع دشمن نداشت.
همچنین مسعود رجوی در پیام نوروزی 1360 با وقاحت تمام ایران را آغازگر جنگ معرفی کرد و تلویحا مردم را از شرکت در دفاع علیه دشمن متجاوز منع نمود، در حالی که ملل متحد طی بیانیه ای بر این که عراق آغازگر جنگ بوده صحه گذاشت. زمانی که تمامی نیروهای نظامی و انتظامی کشور در جبهه ها درگیر دفاع از خاک میهن بودند، نیروهای مجاهدین خلق در داخل شهرها به سود دشمن به تشدید نا امنی و مقابله با نظام پرداختند و عملا راه را برای دشمن هموار نمودند.
با شکست طرح های خائنانه و عدم موفقیت در سرنگون کردن نظام،علیرغم ترورهای آن زمان، رجوی به فرانسه گریخت و زیر چتر حفاظتی غرب، همسو با تهاجم نیروهای متخاصم خارجی، به هدایت عملیات تروریستی علیه مردم عادی در داخل کشور پرداخت و این کار را زدن سرانگشتان رژیم نامید. در این اقدام ضد ملی بسیاری از شهروندان عادی، قربانی شدند. او وقتی در این اقدام هم موفق نشد، رو در بایستی را به طور کامل کنار گذاشت و به عراق رفت و همسو با دشمن وارد جنگ ایران و عراق شد و خدمات جاسوسی خود را در طول جنگ به دشمن ارائه داد.
رجوی در کنار دشمن متجاوز به خاک میهن
مسعود رجوی سوار بر قطار جنگ، با حمایت بی دریغ مالی، لجستیکی و آموزشی رژیم بعث، علیه مرزبانان و مدافعان میهن، وارد کارزار گردید. او تصور می کرد با ارائه خدمات جاسوسی و نظامی به صدام حسین خواهد توانست به مقصد خود یعنی تهران برسد و حکومت ایران را به دست آورد. نقش خائنانه رجوی در طول جنگ بر کسی پوشیده نیست. همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن بالاترین خیانتی است که در تمامی جهان در طول زمان شناخته شده است و در هیچ جا بخششی در این خصوص صورت نگرفته است.
اگر رجوی کوچکترین حسابی روی مردم ایران برای رسیدن به قدرت باز می کرد هرگز دست به چنین خیانت آشکاری نمی زد که اینگونه مورد تنفر و انزجار همیشگی ملت ایران قرار گیرد. او به قدری تشنه قدرت بود که خام خیالانه تصور می کرد دست زدن به این خیانت عظیم مقصود او را برآورده خواهد کرد. او فاقد بصیرت کافی بود تا از وقایع تاریخی عبرت بگیرد و بداند که در چنین موقعیت و شرایطی هرگز از گندم ری نخواهد خورد.
رجوی بعد از برقراری آتش بس
در سال 1367 به دنبال پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از جانب ایران و برقراری آتش بس بین دو کشور، رجوی که به عنوان زائده جنگ خود را کاملا در بن بست می دید استراتژی "جرقه و جنگ" را ابداع نمود و آشکارا تلاش کرد تا جنگ بین دو کشور مجدد از سر گرفته شود.
این خائنانه ترین ترفندی بود که آشکارا از جانب رجوی برای رسیدن به قدرت، علیه عالی ترین مصالح ملت و مملکت، به کار گرفته شد. بر اساس این طرح، رجوی علنی می گفت: "باید تلاش کرد تا با جرقه ای دیگر، جنگ بین دو کشور مجدد از سر گرفته شود." او برای رسیدن به قدرت حاضر بود کشتار و ویرانی را برای ملت خود به ارمغان آورد. همچنین او تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی بود که در جریان بحران ساختگی هسته ای، مدافع تحریم علیه ملت ایران بود و حتی پا را فراتر گذاشته و غرب را برای حمله نظامی به ایران تشویق می کرد.
رجوی پس از سقوط صدام حسین
بعد از اشغال عراق توسط ارتش آمریکا و سقوط صدام حسین، رجوی که این بار خود را در بن بست مرگبارتری می دید تمام تلاش خود را به کار گرفت تا با دخالت در امور داخلی عراق و حمایت از جریانات تروریستی در این کشور، حاکمیت نوپای مردمی در عراق سقوط کرده و رژیمی همانند رژیم بعث حاکم گردد تا شاید دوباره جنگ با ایران آغاز شود. این سیاست در سال های اخیر، رجوی را در کنار القاعده، داعش، و بقایای حزب بعث قرار داد.
رجوی با جنگ زنده است و بدون جنگ، آشوب و بحران نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. وقتی امیدی به شروع جنگ نباشد تا رجوی بتواند بر آن سوار شود دیگر حیاتی هم برای او متصور نخواهد داشت.
رجوی بعد از اخراج از عراق
مقرر شد کشور آلبانی خانه آخر فرقه رجوی باشد، جایی که ظاهرا قرار است نیروهایش دوران بازنشستگی خود را سپری نمایند. در حال حاضر فرقه سازمان مجاهدین خلق در شرایطی قرار دارد که حتی نمی تواند زنده یا مرده بودن رهبر خود را به روشنی تعیین و اعلام نماید.
در محافل مدافع این فرقه، بحث عبور از مسعود رجوی روزبه روز قوت بیشتری می گیرد. شاهزاده سعودی او را "مرحوم" ملقب کرد و تاکنون نیز موضعی دال بر این که منظوری به غیر از متوفی داشته اعلام ننموده است. او برای پاک کردن گذشته ی سراسر جنایت و خیانت این فرقه، بدین ترتیب برنامه عبور از رجوی را برای سازمان مجاهدین خلق، رقم زد.
آیا فرقه مجاهدین خلق برای جلب کمک های خارجی به طرح عبور از مسعود تن می دهد؟ آیا این فرقه می تواند بدون حضور رهبر عقیدتی اش به حیات خود ادامه دهد؟ آیا فرقه رجوی و حامیانی نظیر عربستان سعودی می توانند فرمول مشترکی برای همکاری پیدا کنند؟