رجوی خائن قبل از عزیمت به خاک عراق و همدستی و همکاری عینی و عملی بیش از پیش با صدام دیکتاتور بمنظور از سرگیری خیانتی برتر علیه خاک وطن و هم میهنانمان، در یک پیام تودیع ضبط شده ویدئویی دجالانه قمپز درکرد که” میروم تا برافروزم آتش برکوهستانها” واز طرفی دیگر مدعی شد که رئیس وقت فرانسه آقای ژاک شیراک در هماهنگی با نظام ایران مترصد استرداد قریب الوقوع رجوی رهبر انقلاب نوین! به رژیم ایران بوده است و لابد ازروی جبر و استیصال به جوار خاک میهن عزیمت فرمودند!؟ تناقض بزرگ در گفتار و کردار رجوی را می بینید!؟
فردایش به مجرد فرود هواپیمای حامل رجوی ها درفرودگاه عراق , اغلب بلندپایه ها ازدولت متجاوزصدام به خاک وطن , صمیمانه به استقبالش رفتند وپیام خوش آمد سیدالرئیس صدام حسین را به وی رساندند! واین مقدمه ای بود بر همکاری وهمدستی دوجانی و جنایتکارعلیه نظام وملت ایران.
چرا رجوی به عراق آمد؟
حال واقعیت امر چه بود وچرا رجوی به عراق آمد؟
رجوی ازفردای پس ازپیروزی انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران به رهبری امام , خط ضدیت با نظام نوپا با محوریت نفاق ودوگانگی را پیشه کرد وتا توانست ازبرای قدرت طلبی وسهم بیشتردرحاکمیت , به توطئه وایجاد غائله دراقصی نقاط ایران زمین روی آورد.
ازفعالیتهای خشونت طلبانه وتحریک آمیز دو و نیم ساله فازسیاسی گرفته تا همدست وهمزبان شدن با سران غائله کردستان وگنبد وآمل و……وکار وتلاش به زعم خود در دامن زدن تضاد جناحهای حاکمیت بمنظور ایجاد نفاق ودودستگی با نیت رسیدن به قدرت (ازجمله چسبیدن به بازرگان وبنی صدروآقای طالقانی و…)وتا توسل به خشونت عریان واعمال کور تروریستی برعلیه اقشار مختلف جامعه و قربانی گرفتن بسیاروازطرفی به قربانگاه فرستادن اعضای اغفال شده خود با استراتژی جنگ چریک شهری و… که تماما به شکست انجامیده بود.
در مرداد 1360 به اتفاق بنی صدرمعزول با آرایشی زنانه با بوئینگ وخلبان اختصاصی شاه بهزاد معزی ازکشوربه سوی فرانسه بزدلانه پا به فرارگذاشت تا بتواند با حفظ جانش ازپذیرش شکست که خود نقش اول ومسببش بود, شانه خالی کرده وروی فرد دیگری خراب کند.
دراین فاصله چه در درون مناسبات و چه دردرون شورای ملی مقاومت که البته خودساخته بود, بسا بریده و ریزشی داشت وعمدتا رجوی دیکتاتور را نپذیرفتند وجدا شدند که بنی صدر و حزب دمکرات کردستان به رهبری قاسملو ازجمله آن ریزشی ها بودند.
بدنبالش رجوی ازبرای توجیح شکستهایش درخط و استراتژی با مطرح کردن همردیفی مریم قجرعضدانلو تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیکی درونی که در ادامه مفصلا به آن خواهم پرداخت , با گستره ولایت مطلقه عقیدتی خود برتمامیت سازمان به سوی فرقه گرایی روی آورد وافسارگسیخته بدنبال کسب شهوت وقدرت به دامن صدام شتافت.
تغییردرخط واستراتژی
تا قبل ازآمدن رجوی به عراق وپیوستنش به متحد بالفعل صدام حسین , رجوی نقش ستون پنجم را برای صدام بخوبی ایفاء کرده بود و درشرایط سخت وصعب جنگ تحمیلی علیه ایران با گستره شنود وسایرمنابع اطلاعاتی به نفع صدام با دادن اطلاعات عمیقا درگرداب وطن فروشی غلطید و درعوض اعتماد صدام دیکتاتوررا جلب کرد ودرکنارش با گروهان های پیشمرگه ملبس به لباس کردی درسطح مرزبه عملیات خرابکارانه دست میزد ویا ازطریق واحدهای نظامی – ارتباطات چند تیم ترور را جهت کشتن افراد بیگناه به داخل کشورنفوذ میداد که عمدتا منهدم میشدند وجزمشغول کردن نیروها , اعتبارعملیاتی برای سازمان نداشت وحال می بایست درخط واستراتژی چاره ضدانقلابی وضدمردمی دیگر می اندیشید.
متعاقبا کلیه ماموریتهای مرزی وشهری تعطیل وتمام امورات یومیه نیزتحت الشعاع خط جدید و استراتژی نوظهور رجوی ” جنگ آزادیبخش نوین” قرارگرفت وبه طبع آن سازماندهی جدید درقالب گردانهای رزمی شکل گرفت والبته لازمه چنین سازماندهی برخورداری ازحمایت تمام عیارصدام درپهنه های مختلف ازجمله داشتن مقرهای مختلف درجای جای خاک عراق بود که مطابق هماهنگی و رایزنیهای انجام شده رجوی وسران تشکیلاتش با مخابرات واستخبارات , ازطرف صدام تقدیم رجوی شد.
تاجایی که به یاد دارم وحافظه ام اجازه میدهد قرارگاه موسوم به سردار ضابطی وسعید محسن درحدفاصل شهرهای سلیمانیه – کرکوک که سابقا مقرسپاههای صدام بود وهمچنین مقرچوارتا ونالپاریزوقلعه های دبس وخوشنویس وخرده پایگاه هایی درشهرهای رانیه وقلعه دیزه وحومه که لازم به ذکراست که هرکدام ازاین پایگاهها وقرارگاههای اهدایی صدام به رجوی دارای زمین تیر و مانوربسیاروسیعی بود که سابقا درحوزه سپاه های صدام به خدمت گرفته میشد که الان این مقرها وپایگاهها وقرارگاهها البته با انبوه تسلیحات وتجهیزات ومهمات وخودروهای نظامی چرخدارو…درخدمت جنگ آزادیبخش نوین درقالب ارتش آزادی بخش (بخوانید ماشین جنگی صدام حسین) که بدان خواهم پرداخت ,قرارگرفته بود.
جلسات خطی – استراتژیکی
رجوی با عزیمت به عراق وآویختنش به صدام , البته که مشکلات عدیده ای دردرون مناسبات داشت وبقولی می بایدکه اذهان متناقض نیروهایش را تطهیر ومغزشویی میکرد ولذا جلسات متعدد خطی – استراتژیکی درمنطقه برگزارشد که عمدتا مهدی براعی (احمد واقف)مسول عملیات واطلاعات وقت آنرا هدایت میکرد.
ابتدا به ساکن یک بحث دجالگرایانه ازرجوی تحت عنوان انتقاد ازخود جهت انتقال به نیروها آوردند مبنی براینکه” آنچنانکه باید به مقوله جنگ اهمیت ندادیم وقیمتش را نپرداختیم”. ودرادامه تا توانست سفسطه کرده وخزعبلاتی بافت که هیچگاه رژیم جنگ را که سرپوش اختناق داخلی وصدورتروریسم خارجی هست را کنارنخواهد گذاشت وادامه آن نیزتماما به نفع ما خواهد بود! وچنانچه ازسراستیصال به صلح (فرض محال) هم روی بیاورد بازبه نفع ما خواهد بود چرا که صلح طناب دار رژیم خواهد بود وخوشبینانه نتیجه گرفت که روزگارهرطوربچرخد پیروزی نهایی ازآن ما خواهد بود!
درادامه جلسات خطی – استراتژیکی وقتی دیدند عمده نیروها مقاومت دارند وهمکاری نزدیک وبه عبارتی مزدوری به صدام را نمی پذیرند, نیروها را بشدت زیرتیغ بردند وگفتند این شمایان هستید که نمی توانید بحث حاضررا هضم کنید چراکه مانع دارید وآن اینستکه شما به جنگ چریک شهری وچند عملیات کوچک دلخوش کردید وکلت را دوست دارید ونه سلاحهای سبک ونیمه سنگین وسنگین و…ضمن اینکه رابطه ما با دولت عراق درحد رابطه دولت با دولت هست وبحث این نیست که ما مزدورصدام باشیم. ما فقط منافع مشترک داریم وبارها صدام درملاقات با برادر (رجوی)به این نکته تاکید وعنوان کرده که ما به شما احترام میگذرایم وبه استقلال شما ارج می نهیم!!
درادامه مغزشویی ودروغ بافی گفتند که شما دلخوش هستید به یک تیم عملیاتی کوچک دونفره که بتواند درشهرسرانگشتان رژیم را بزند که البته آن دوران به پایان رسیده و هیچگاه ازدلش سرنگونی بیرون نمی آید! قبلترازآن نیزتوانستیم با چند عملیات بسیاربزرگ ازجمله انفجارحزب و دفترنخست وزیری وحتی ترور امامان جمعه درمحراب , به سرنگونی برسیم ولی دیدیم که نشد چرا! چونکه جامعه نپذیرفت وعقب ترازآنستکه بتواند خط خطوط ترسیم شده برادر را فهم کند!.ما پیشتاز و پیشقراول هستیم والان درامتداد استراتژی خود به این رسیدیم که نیاز به قیام مردمی داریم که درخط جدید نهادینه شده وبدان خواهیم رسید.!
ما میخواهیم با تشکیل گروهانها وگردانهای رزمی درچشم اندازی نه چندان دور به مرحله سرنگونی برسیم. ازتپه زنی شروع میکنیم وبا گسترش آن نهایتا به آزادسازی شهرها والنهایه به تهران خواهیم رسید و اینطورآنچنانکه برادرمسعود میخواهد امرسرنگونی میسرمیشود!
سازماندهی جدید
درسازماندهی جدید ازپایگاه ابراری سلیمانیه به قرارگاه (قلعه) سرداررفتم ودرموضع فرمانده گروه سازماندهی شدم. درآن قرارگاه سه گردان وازهرگردان سه گروهان وازهرگروهان سه دسته وازهردسته سه گروه وازهرگروه دوتیم تشکیل دادندکه نهایت آماریک گردان چیزی حدود 90 نفررا شامل میشد که جبهه شمالی نام گرفت.
دراین سازماندهی سعی کردند نفرات یک گردان را براساس سکونت استانی شان بچینند ولذا گردان گیلان به فرماندهی مهدی مددی (با نام مستعارجلیل که سابقا دردهه شصت درجنگلهای گیلان مسولیت ترورهای کور را داشت) وگردان مازنداران به فرماندهی محمود مهدوی (محمود قائمشهرکه دردهه شصت درمازنداران مسولیت خرابکارانه داشت) وگردان آذربایجان به فرماندهی جلال منتظمی (کاک جعفر) وهرگردان با داشتن یک معاون عملیاتی شکل گرفت که فرمانده بالای این سه گردان که اف ام می نامیدند, ابراهیم ذاکری (کاک صالح) قرارداشت.
درضمن مشابه چنین اف امی درسایرجبهه های جنوب وغرب با فرماندهی مهدی براعی (احمد واقف) ومحمد حیاتی (سیاوش) شکل گرفت که هرکدام ازاین اف ام ها تحت پوشش وحمایت همه جانبه یک سپاه ازارتش صدام قرارداشت.
شروع عملیات گردانی ازبهار1366 تحت پوشش صدام حسین
متعاقب شکست خط واستراتژی خشونت طلبانه سازمان درجنگ چریک شهری وعملیات کوچک وپراکنده مرزی درقالب گروهانهای پیشمرگه وتشکیل گردانهای رزمی بعدازعزیمت رجوی به خاک عراق ودامن صدام وتجدید سازماندهی درقالب جدید مستلزم داشتن پایگاههای بزرگ پشتیبانی وکوچک مرزی بود که درجبهه شمالی قرارگاه سردارکه سابقا تحت استفاده سپاه عراق بود به سازمان سپرده شد که من هم به این قرارگاه منتقل شدم. به جهت شروع عملیات گردانی یک پایگاه مرزی درمنطقه نالپاریز(پنجوین عراق) به گردان مهدی مددی (کاک جلیل) سپرده شد و نامش راپایگاه محمد مشرف گذاشتند که تحت پوشش حمایت تمام عیارجنگی ارتش صدام , سوژه هایی عملیاتی که به وی سپرده میشد را به اجرا درمی آورد. گردان مربوطه شامل یک معاون بنام علی اصغراکبری (مهدی) و دوگروهان به فرماندهی کاظم ناصرملی (کاک کاوه) ومقدم (هاشم) به استعداد جمیعا 90 نفرمیرسید.
عملیات کوانان
اولین سوژه ای که ارتش عراق دراین منطقه به رجوی سپرد زدن یک پاسگاه مرزی ازمرزبانان وسربازان ارتش ایران بود که یک پاسگاه کوچک که حدود بیست نفررا درخودش جای داده بود.
شناسایی سوژه
قرارشد ابتدا به ساکن اطلاعات این پایگاه ازجانب یک گروه شناسایی کسب شود وبلافاصله گروه شناسایی با مسولیت حمیدرضا شکل گرفت که من نیزبعنوان جلودارگروه سازماندهی شدم.
نشست توجیهی با حضورفرمانده گردان ویک افسرعراقی انجام شد ومتعاقب پایان یافتن جلسه, ازجانب افسرعراقی تجهیزات لازم ازجمله دوعدد دوربین شب پیشرفته به گروه شناسایی تحویل داده شد وخودم بتوسط یک افسردیگرعراقی آشنایی وچگونگی استفاده ازدوربین شب ,مین یاب الکترونیکی وقطب نمای روسی را فرا گرفتم.
تاجاییکه بلحاظ امنیتی امکان داشت وتردد ما بتوسط مرزبانان ایران لونمی رفت با خودروی آیفای عراقی با پوشش واستتارمناسب به سمت عمق مرزی حرکت کردیم وآنگاه با آرایش مناسب با عبورازمنطقه مین کاری شده عراقی جهت شناسایی پایگاه مزبورواقع درمنطقه مریوان به آن نزدیک شدیم.
با حضوردرنزدیکی پایگاه تمام گفت وشنود سربازان وترددشان کاملا مشهود بود طوریکه خودم با استفاده ازدوربین شب بسیار شفاف ترآنان را زیرنظرداشتم ودریک فرصتی که سرباز دیدبان برای کاری ازسنگرش خارج شده بود , غافلگیرانه داخل سنگرشدم وبشقاب میوه ویک پاکت سیگارش را برداشتم وازسنگرخارج شدم وپس ازکسب اطلاعات موردنظر مطابق طرح شناسایی کارمان به اتمام رسید وفرمانده واحد شناسایی دستورپایان شناسایی وبازگشت به عقب را داد. درهنگامه عقب نشینی با ترس وابهام ازاینکه شاید وارد شدنم به داخل سنگر خطا بوده باشد موضوع رفتن به سنگردیدبانی را با فرمانده واحد درمیان گذاشتم که با خنده وبی توجهی وی مواجه شدم وازکنارش بی تفاوت گذشتیم. ولیکن این عمل من باعث لورفتن عملیات شده بود که خود ازآن غافل بودیم.
متعاقب بازگشت به مقرمان گروهان هاشم که معاونش صمد کلانتری (رضا بیات)بود , مسولیت انجام این عملیات را بعهده گرفت. جلسات توجیهی و به طبع آن کروکی سازماندهی با توضیحات ریزتر بتوسط مهدی مددی وبا حضوریک افسراستخبارات صورت گرفت وگروهان هاشم با دودسته (شامل چهارگروه) جمعا به استعداد 40 نفر قرارشد مانورعملیاتی که مشابه آن سوژه موردنظر را درمنطقه کوهستانی حوالی نالپاریز تدارک دیده بودند, انجام دهد.
دراین مانورمن با گروه تحت مسولیتم که با یک تیم چهارنفره دیگرتقویت شده بود, درموضع نفوذ به پایگاه فرضی مستقرشدم که معاون گروهان نیزدرکنارمن حضورداشت. دوگروه دیگرقراربود درحمایت ازگروه من آماده ورود به پایگاه وتسخیرآن باشند وگروه تهاجم آخرین گروه بود که آخر سر وارد پایگاه میشد ولیکن مسولیت تهاجم وآتشباری اولیه را بعهده داشت.
درجریان آتشباری گروه تهاجم با اشتباه محاسبه ای که نفرنارنجک انداز با استفاده ازسلاح باژار داشت یک نارنجک ضد نفردرده قدمی من اصابت ومنفجرشد که معاون گروهان بطورسطحی ازناحیه زانومورد اصابت یک ترکش قرارگرفت ومن نیز با دریافت انبوهی ترکش به بدنم ومشخصا اصابت ونفوذ یک ترکش سه سانتی درناحیه ریه کاملا ازپای افتاده وبیهوش شدم.
دیگرچیزی نفهمیدم ولی بعدها درجریان قرارگرفتم که با جراحات من پایان مانوراعلام شد وازارتفاعات نالپاریزبه داخل مقرمحمدمشرف درهمان حوالی بازگشتیم.
برغم اینکه وضعیت وخیمی داشتم وهرآن احتمال مرگم بود با وجود فاصله دوساعتی مقرمان با بیمارستان دولتی کرکوک با اکتفا به پانسمان اولیه منتظرماندند تاکه اول صبح با آمبولانس عراقی که برای همین احتمالات درآماده باش بود به بیمارستان کرکوک انتقال داده شدم.
بلافاصله با آزمایشات وعکس برداری مشخص گردید که معجزه آسا ترکش به قلب ودیافراگم آسیب نرساند ولیکن با آسیب رساندن ریه درهمان نقطه متوقف شده بود. معالجات وعمل جراحی صورت گرفت وبا اکسیژن چندروزی را سپری کردم شاید که درصورت جابجایی ترکش بخواهند با پذیرش ریسک ,با عمل جراحی مجدد ترکش را ازریه خارج نمایند ولیکن چون ترکش جابجا نشد به تشخیص پزشک عراقی عمل جراحی خارج کردن ترکش صورت نگرفت وهمین الان هم ترکش درناحیه ریه من وجود دارد که عواقبش تنگی نفس وکمبود تنفس هست.
نتیجه عملیات کوانان
فردای پس ازمانورگروهان هاشم وارد عملیات شد ولیکن درمقابل مقاومت تحسین برانگیزسربازان سلحشور ایران که درانتظارچنین حمله ای درآماده باش بودند, بدون کمترین حاصلی عقب نشینی کردند و درهنگامه عقب نشینی دربرخورد با میدان مین عراقی متحمل دوکشته ویک مجروح هم شدند. ولیکن سازمان به دروغ اطلاعیه داد واعلام کرد که دراین عملیات دهها تن ازدشمن کشته وزخمی شدند وخود پیروزمندانه به مقرهایشان بازگشتند!؟
پوراحمد