عملیات فروغ جاویدان، آغاز افول فرقه رجوی

به روایت سید حجت سید اسماعیلی
در کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط
صفحات 676 الی 680
پذیرش قطعنامه ی 598 سازمان ملل از جانب ایران در 27 تیر ماه سال 1367، بالاترین ضربه و شوک به مجاهدین و در رأس آن به شخص رجوی بود؛ چرا که ایران با این کار سازمان را مات کرده بود. رجوی همیشه در تحلیل های خود خطاب به ایران می گفت خواهش می کنم بفرمایید صلح کنید؛ یعنی می خواست بگوید که ایران با جنگ زنده است و نمی تواند صلح کند و اگر صلح کند، خیلی زود سرنگون می شود. سازمان تمام استراتژی خود را همچنان که آن را جنگ آزادی بخش نوین می نامید روی جنگ ایران و عراق سوار کرده بود.
با پایان گرفتن جنگ، سازمان دیگر ضرورت حضور خود را در کشور عراق از دست داد، ضمن این که تمام تحلیل هایش در مورد رابطه ی جنگ با موجودیت رژیم ایران نیز غلط از آب درآمد. چرا که همیشه تحلیل می کرد که جنگ شیشه ی عمر حکومت ایران است و نمی تواند صلح کند و انجام صلح برابر است با سرنگونی رژیم، ولی در عمل رژیم ایران هم صلح کرد و از سرنگونی هم خبری نشد.
بنابراین پذیرش قطعنامه پتکی بر سر رجوی و تحلیل هایش بود و وضعی پیش آمده بود که نشان می داد استراتژی که رجوی آن را «جنگ آزادی بخش نوین» می نامید زایده ی جنگ است.
از طرف دیگر، در قطعنامه 598 آزادی تمام اسرای جنگی دو طرف خواسته شده بود و مورد توافق دو طرف بود. همین امر باعث می شد تعداد زیادی از اسرا که در ارتش آزادی بخش رجوی بودند، به ایران بازگردانده شوند و باعث شد سازمان با ریزش نیروی شدیدی هم مواجه شود.
از سوی دیگر براساس قطعنامه ی شورای امنیت، ثبات و امنیت مرزی دو طرف قرارداد نیز مورد تأکید قرار گرفته بود و به عبارت دیگر هیچ یک از طرفین حق دخالت در امور داخلی یکدیگر را نداشتند و این برای رجوی به منزله ی طناب دار بود. بدین ترتیب با این قطعنامه و پایان جنگِ ایران و عراق، رجوی تمام آرزوهای خود که همانا رسیدن به قدرت در ایران بود، برباد رفته می دید و دیگر دلیلی برای ماندن در کشور عراق وجود نداشت. رجوی به خوبی می دید که چگونه با پایان یافتن جنگ دستش از تحولات سیاسی ایران قطع شده و تبدیل به زائده ی جنگ می شود؛ چیزی که رجوی به شدت از شنیدن این کلمه بیزار بوده و واهمه داشت.
مقارن همین ایام که سازمان در بلاتکلیفی شدیدی به سر می برد، رجوی توانست صدام حسین را متقاعد کند که قبل از بسته شدن کامل مرزها و اجرای قطعنامه ی 598 سازمان ملل، به سازمان اجازه ی آخرین حمله به خاک ایران را بدهد. برای صدام حسین این لشکرکشی در آخرین روزهای جنگ یک ریسک بود، ولی در هر حال او بازنده ی آن نبود.
اگر سازمان می توانست در این جنگ پیروز شود و رژیم ایران را ساقط کند و در ایران به قدرت برسد، صدام حسین یک متحد و یار وفادار در همسایگی خود پیدا کرده و تبدیل به قدرت بلامنازع در منطقه می شد. چیزی که رجوی هم همیشه آرزوی آن را داشت و خیلی وقت ها او هم در برخی نشست های تشکیلاتی می گفت: «ما بارها به صدام گفتیم اگر روزی ما در ایران به قدرت برسیم، شما و ما چه ها می توانیم در منطقه بکنیم و…» در صورتی هم که سازمان شکست می خورد و از بین می رفت باز هم صدام چیزی را از دست نمی داد. لذا با این تحلیل صدام با لشکرکشی و حمله ی سازمان در آخرین روزهای جنگ و پیش از آغاز اجرای قطعنامه موافقت کرد.
سازمان به سرعت دست به کار شد و به تمامی هوادارانش در خارج از کشور دستور داد هرچه زودتر خود را به این کشور برسانند و وظیفه ی انجمن های خارج عراق را بسیج نیرو و اعزام آن ها به عراق قرار داد. سازمان تلاش می کرد موضوع عملیات را از نیروهای هوادار مخفی نگه دارد و به آن ها گفته شده بود که برای آموزش نظامی مدتی به عراق می روند و پس از اتمام آموزش ها به کشورهای محل اقامت خود بازخواهند گشت.
بنابراین، در فضای بعد از عملیات آفتاب و چلچراغ و تبلیغاتِ وسیع سازمان حول پیروزی هایش در خارج از کشور، باعث شد با ترفندی که سازمان زده بود، تعداد زیادی از هواداران به عراق سرازیر شوند که دیگر هیچ وقت بازنگشتند.
در عراق نیز تمام تشکیلاتِ مجاهدین بسیجِ آماده سازی های عملیاتی بودند: آماده سازی یگان ها، تسلیحات، خودروها و دیگر امکانات موجود. برای عملیات، انبوهی خودروهای شخصی دوکابین خریداری و به قرارگاه آورده شد که بر روی آن ها سلاح های نیمه سنگین مثل دوشکا و… بسته می شد.
در تب و تاب آماده سازی ها و سرازیر شدن نیروهای هوادار سازمان از خارج از کشور، قرارگاه اشرف وضعیت خاصی داشت و همه در تکاپوی آماده سازی های عملیاتی بودند. در اول مرداد 1367 رجوی نشستی را با همه ی نیروها در قرارگاه اشرف برگزار کرد. در این نشست رجوی با فریبکاری خاصِ خود یک فضای میهن پرستانه و عارفانه ای حاکم ساخت تا بتواند زیر چنین چتری اهداف خود را پیش ببرد. رجوی در این نشست بر روی نقشه ی عملیاتی که تنها یک نقشه ی عام ایران بود، به صورت کلی مسیرها و جاده های حرکت یگان های ارتش آزادی بخش را تا تهران نشان داده و تیپ های رزمی را نام برده و مأموریت آن ها را ابلاغ می کرد. رجوی تیپ هایی را که خاص تصرف تهران بود، هم نام برد تا شور و هیجان نیروها را به حد اعلی خود برساند. رجوی می گفت همین که وارد خاک میهن شدید مردم گروه گروه به شما خواهند پیوست و انقلاب خواهد شد.
در این نشست بود که رجوی آن جمله ی معروف خود را گفت و آن اینکه «من با شما تا 48 ساعت کاری ندارم، هرچه خواستید بکنید [یعنی قتل عام] من بعدها آمده و عفو عمومی خواهم داد.»
روز دوشنبه 3 مرداد 67 نیروهای ارتش آزادی بخش در ترکیب ستونی بزرگ از قرارگاه اشرف خارج شده و به طرف مرز قصرشیرین حرکت کردند. مسعود و مریم رجوی هم که در خروجی قرارگاه اشرف مستقر بودند، نیروها را بدرقه می کردند. البته قبل از آن، ستون های جلودار زودتر حرکت کرده و در منطقه ی خانقین سرگرم خروج از مرز قصرشیرین بودند. ستون های جلودار از محور قصرشیرین – سرپل ذهاب وارد خاک ایران شده و به سرعت تا نزدیکی شهر کرند پیش رفتند. البته قبل از حرکتِ ستون های جلودار ارتش، توپخانه ی عراق به کمک نیروی هوایی این کشور منطقه را تا شهر کرند کاملاً پاکسازی کرده و منطقه عاری از یگان های ارتش و سپاه ایران بود.
بنابراین، یگان های ارتش آزادی بخش به راحتی و به رغم مقاومت های پراکنده ای در مسیر، توانستند تا بعد از اسلام آباد نیز پیشروی کنند. توقف ستون های نظامی ارتش آزادی بخش در مسیر اسلام آباد به کرمانشاه حاکی از درگیری های سنگین در تنگه ی چهارزبر بود و هرچه زمان می گذشت، بر تعداد کشته ها و زخمی های سازمان افزوده می شد. بمباران هوایی ارتش ایران در مسیر اسلام آباد غافلگیر کننده بود و ستون های ارتش رجوی که روی جاده گسترش پیدا کرده بودند، تماماً زیر بمباران هوایی ارتش ایران بود و تلفات سنگینی را متحمل می شدند.
زمین گیر شدن ارتش آزادی بخش در تنگه ی چهارزبر پیام شکست می داد. نیروها دیگر خسته و روحیه باخته بودند. هر کسی به سویی می رفت. تهاجمات زمینی سپاه و بسیج از هر سو بر روی یگان های ما ادامه داشت و هر ساعتی که می گذشت بر تعداد تلفات افزوده می شد.
در همین حال و هوا، رجوی در 4 مرداد 67 مفتضحانه فرمان عقب نشینی را صادر کرد و بدین ترتیب برگ دیگری از ماجراجویی های رجوی که حاصلش کشته شدن 1400 رزمنده ی مجاهد خلق بود به پایان رسید تا این که بار دیگر در کجا و باز با چه ترفندی تعداد دیگری را در راستای قدرت طلبی های خودش قربانی کند.
مقطع سال های بعد از عملیات فروغ جاویدان (1367)
همچنان که قبلاً نیز اشاره کردم، بعد از شکست سازمان در عملیات فروغ جاویدان درمرداد سال 1367 و کشته و مجروح شدن بیش از 1400 نفر، باعث شد سازمان به لحاظ نیرویی ضربه سختی ببیند و این دوران بدترین دوران سازمان محسوب شود.
روحیه ی پایین نیروها به دلیل شکست سنگین در عملیات، بسته شدن مرزها، قبول قطعنامه ی 598 توسط دولت ایران و چشم انداز صلح بین ایران و عراق، آینده ی تیره و تاری را برای نیروهای سازمان ترسیم می کرد.
بعد از گذشت مدتی و جمع و جور شدن نیروها در قرارگاه اشرف، نشست های 5 روزه ای در کلیه ی سطوح تشکیلاتی برای جمع بندی عملیات فروغ توسط شخص رجوی آغاز شد تا بدین ترتیب سازمان را مجدداً سرپا نگه دارد و به قول شخص رجوی «کمرهایی که خم شده بود را راست کند» که بعدها این سلسه نشست ها به بحث های تنگه و توحید معروف شد.
عملیات فروغ ضربه سنگینی بر پیکره ی سازمان وارد آورد و تعداد زیادی از فرماندهان و مسئولین قدیمی در این عملیات کشته شدند و اغلب نیروهای پایین هم نفرات جدیدی بودند که یا در بسیج نیرویی قبل از عملیات از خارج آمده بودند و یا کسانی بودند که در طی عملیات های مختلف سازمان اسیر شده و بعداً به ارتش پیوسته بودند.
رجوی در این نشست سعی می کرد روحیه ی نیروها را بالا ببرد و وعده ی عملیات بعدی را در صورت تحقق شقوقی که او از وضعیت ایران تحلیل می کرد می داد که از جمله ی این شقوق فوت آیت الله خمینی بود. رجوی اعلام کرد در آن صورت ارتش آزادی بخش دوباره به سوی تهران پیشروی خواهد کرد.
تنظیم از عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا