آقای مسعود رجوی!
سالها پیش گفته بودی:” هرکس نمیخواهد درعراق بماند گورش را گم کند و تصریح میکردی هرکسی ازپیش مجاهدین برود برای نان شبش درمیماند واز گرسنگی میمیرد! و میگفتی که حتی اگر همه بروند خودت و خواهر مریم بمانید برای جنگ کافی است…؛ هزار نفر که جای خود دارد.”
سالهاست مشکل تو و خط غلط تو درباتلاق عراق، درتعداد و آمار افراد نیست!
با 5000 نفر زمان صدام و تانک و توپ راهی به جایی نبردی و امروز هم با تعداد باقی مانده اندک درباتلاق آلبانی این بن بست تاریخی گشوده نمیشود!
یاد روزگار بعد از خلع سلاح افتادم و اولین پیامی که به نیروهای اسیردر باتلاق عراق بعد از اولین موج ریزشها دادی”…ازاینکه آنها رفتند تعجب نکردم ؛ ازاینکه شماها ماندید تعجب کردم…”
این یک صحنه تمام شده سیاسی است که فقط نقطه پایانش رسما باید زده شود ؛ و تو با مقلدان باقی مانده ات ؛ چرا متوهم مانده اید ومثل عقب افتاده های ذهنی قدرت تشخیص معمولی را هم ندارید؟
سالها قبل، اعضای سازمان مجبور بودند هر روز ساعتهای طولانی را برای شنیدن سخنرانیهای مسعود رجوی درباره انقلاب و بازگشت زود هنگام به میهن، ساعتها در مقابل تلویزیون به منظور مشاهده نوارهای ویدیوئی در مورد زندگی رجوی و همسرش مریم سپری می کنند…
در عراق هیج گونه اعتراضی، قدرت و توان وجود نداشت!
چرا که با انجام هر گونه اعتراض، فرد معترض به زندان طولانی مدت انفرادی منتقل شده و می بایستی انواع آزارها و شکنجه ها را تحمل می کرد، سپس مجبورش می کردند جلوی دوربین قرار گرفته و اقرار به اعترافات کاذب بکند!
در اروپا نیز، رجوی از فرزندان مجاهدین نگذشت و از آنها برای گدایی در کشورهای اروپایی سوء استفاده می نمود و کاررا به جایی رساند که کودکان را به بهانه جمع آوری کمک به سازمان می فروختند!
اما کسانی هم که از عراق فرار کرده و به اروپا گریخته بودند، بدلیل ماهیت تروریستی سازمان مجاهدین، همیشه در معرض این نگرانی بودند که به دست تروریستهای سازمان کشته شوند!
اطاعت کورکورانه از مسعود رجوی، اعضای سازمان را در جنگ صدام حسین علیه ایران قرار داد، پس از آنکه صدام آنها را مسلح نمود و به رهبرشان کیسه های سیاه مملو از دلار های نفت در برابرغذا اعطاءنمود، آنان نیزکمکهای نظامی بسیاری به صدام کردند.
وظیفه آنها این بود که انتفاضه شیعی را سرکوب کنند و بعد از آن در قتل عام شهروندان کرد در انتفاضه شرکت کنند.
رجوی، این نکته را به اعضای خود قبولانده بود که کردها نفوذی سپاه پاسداران ایران هستند!
بدترین نقش سازمان این بود که این سازمان به منزله یک خبر چین و پست چی برای عراقی ها، آمریکائی ها و اسرائیلی ها عمل می کرد. اسرائیلیها به وسیله آمریکا، تصاویر ماهواره ای از جایگاه های غنی سازی اورانیوم در ایران را برای شورای ملی مقاومت ایران (بخش سیاسی سازمان مجاهدین خلق) تهیه می کردند و سازمان نیز با پشتک و وارو زدن خوشحال می شد که آلت دست شده است!!!
تناقضات موجود در رابطه میان سازمان مجاهدین خلق و آمریکایها نکته قابل توجهی است که ماهیت نان به نرخ روز خوری رجوی ها را نشان می دهد!
در روز یازدهم سپتامبر که شیطان بزرگ در لانه خود گزیده شده بود، لذت و شادمانی مجاهدین، اردوگاه اشرف را فراگرفته بود!
در مقابل، سیاستمداران جمهوری خواه آمریکا از اعضای سازمان – که در پی انجام فعالیت های غیر قانونی در ایالت های آمریکا دستگیر شده بودند – حمایت می کردند. این قضیه بعد از اعلام آمادگی رجوی برای همکاری با آمریکایها پیش از سقوط صدام به منظور داشتن یک شریک قوی در نبرد خود علیه تهران، به وجود آمد!
این بخش را با یک نقل قول از همین وصیت نامه به پایان می برم که طی آن مسعود رجوی ضمن به گردن گرفتن کلیه جنایت ها وخیانت ها ومزدوری های سی واندی ساله خود حقوق بگیران واعضای خودرا از ورود به مرحله پاسخ دادن به سئوال ها منع کرده است!
رجوی می گوید:
” درمورد مجاهدین و ارتش آزادیبخش ومقاومت ایران سیلاب چرکین ادعاها اتهامات وشبهاتی راکه رژیم وعوامل وهمسویان و پشتیبانان آنها، نثارمان کرده اند را برعهده می گیرم واگرعمری باقی بود دربرابر مردم ایران از ریز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم بهمین خاطر در مورد هر فرد یا جریان یا موضوع و یا اتهام و ادعایی که خودتان نتوانید جوابگو باشید تمامی این موارد را به من ارجاع بدهید.”
رهبر سابق ارتش اسارت بخش ملی ایران!
تو خودت هم می دانی که مرده ای و وجود فیزیکی نداری وبهمین دلیل است که این وصیت نامه را منتشر کرده ای تا درکنار دروغزنی و شیادی دیگران را تهدید کنی – مغز پوک تو دردهه 40 یخ زده است وتو قادر به درک وتحولات سه دهه گذشته نیستی – تو یک تروریست خائن و مزدوری که اسناد مزدوری ات به صدام دراختیار همه قرار دارد و تو نمی توانی با شیادی و رذالت و اینگونه فریب نامه ها از گذشته نکبت بارت فرار کنی، پس درهمان مخفی گاه بمان واز ترس بلرز تا بدرک واصل شوی…
به یمن تلاش بی وقفه و شبانه روزی خانواده ها، در پشت درب های پادگان اشرف و لیبرتی، بزودی وقت آن رسید که مجاهدین به عنوان تنها گروه تروریستی که پایگاهی آشکار در عراق داشت، باید به حکم قاطع دولت قانونی این کشور، خاک عراق را ترک میکردند و همگان امروز شاهد این پیروزی بزرگ هستیم.
البته «جریان انقلابی» و «پیشتاز» بودن، مدتهاست که برای رجوی دیگر مناسبتی ندارد. از زمانی که از ترس جان، خود را مخفی کرد و بیش از دوازده سال است که در مخفیگاه بسر می برد، این الفاظ و کلمات دیگر در مورد او صدق نمی کند!
سئوال مشخص که شاید بارها و از طرف نفرات مختلف مطرح شده این است که آیا جان این افراد کمتر از اموالی بود که آنها در اشرف «مثلا» حافظ آن بودند؟ آیا واقعا این اموال – گیریم که 500 میلیون دلار قیمت داشته است – به اندازه جان پنجاه کادر قدیمی سازمان که هر کدام بیش از چهل سال سابقه داشتند، ارزش نداشت؟
آیا رجوی نمی دانست که روزی اشرف قتلگاه خواهد شد؟ آیا رجوی تاکنون حملات ارتش عراق را تجربه نکرده بود؟ آیا جان باقیمانده نفرات در اشرف برای او اهمیت داشت؟
این ها سئوالاتی است که رجویون بایستی به آنها پاسخ دهند.
دوران فلسفه بافی و فاکت از قرآن آوردن و لفاظی های طولانی مدت و همه چیز را با روغن دین چرب کردن، برای آرام کردن قلبهای جریحه دار دیگر گذشته است. بایستی رجوی به سئوالات مشخص پاسخ بگوید…
مسعود رجوی، تمامی کسانی که خواهان خروج مجاهدین از عراق بودند را همواره با فحاشی و منتسب کردن به رژیم دفع کرده و طی سالیان به هیچ انتقاد و نصیحتی نه تنها گوش نکرد بلکه با فحاشی جواب داد.
اما تاریخ که درجا نمی زند؟!!
فرید