15 شهریور سالروز تأسیس سازمان مجاهدین خلق است. مجاهدین خلق، سازمانی تروریستی است که در سال 1344 برای مبارزه مسلحانه با حکومت محمد رضا پهلوی تشکیل شد. محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی) از دانشجویان دانشگاه تهران در طی سال های 1334 تا 1339 بودند. دو نفر اول از اعضای برجسته ی انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و هم چنین از اعضای نهضت آزادی ایران و از فعالان بخش دانشجویی آن بودند. فرد سوم نیز از هواداران نهضت آزادی بود که در سال 1341 و در رابطه با فعالیت های سیاسی، دانشکده را رها کرد و با دو نفر دیگر همکاری داشت.
حنیف نژاد از همان ابتدای تشکیل نهضت مرتباً رهبران نهضت آزادی را برای سازشکاری و عدم قاطعیت در برخورد با رژیم شاه مورد انتقاد قرار می داد. این انتقادات به خصوص در مقطع 6 بهمن 1341 بالا گرفت و در مدت زندان و یا پیش آمدن قیام خونین 15 خرداد 1342 عمق بیشتری یافت و موجب گردید تا پس از آزادی محمد حنیف نژاد و سعید محسن در شهریور 1342 از زندان، این دو تن به همراه نفر سوم جمع بندی از وضعیت سیاسی موجود و دلایل شکست نهضت آزادی را به عمل آورند و به این صورت به تشکیل سازمان مجاهدین خلق مبادرت کردند.
حنیف نژاد معتقد بود پرداختن به مبارزه به شیوه مسالمت آمیز جز عافیت جویی انگیزه دیگری ندارد و هرگونه مبارزه قانونی و سیاسی را نفی می کرد. این گروه کوچک می رفت تا نقش گروه بزرگ ترور وخشونت را تمرین و بیازماید. در اوایل سال 46 عبدی از سازمان کناره گیری کرد و جای خود را به علی اصغر بدیع زادگان داد. روند عضوگیری از همان ابتدا به طور جدی دنبال می شد. در سال 1348، به تدریج بر تعداد اعضای مرکزیت افزوده شد و افراد زیر نیز به عضویت مرکزیت درآمدند: علی باکری، بهمن بازرگانی، حسین روحانی، علی میهن دوست، محمود عسکری زاده، ناصر صادق و نصرالله اسماعیل زاده. در بهار سال 1350، چهار نفر دیگر به نام های زیر به مرکزیت راه پیدا کردند: رضا رضایی، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و کریم تسلیمی.
سازمان از ابتدا ظاهرا معتقد به ایدئولوژی اسلامی بود، ولی آنچه را که به عنوان ایدئولوژی اسلامی مورد نظر داشت، دارای ویژگی هایی بود که در جریان رشد و به اصطلاح تکامل خود، بیانگر طرز تفکر و عقیده ی خاصی درباره ی اسلام می گردید و در حقیقت، با اسلام و شریعتی که از سوی فقهای برجسته ی اسلامی معرفی گردیده بود، تفاوت اساسی داشت.
این سازمان در استراتژی خود مدعی سرنگونی رژیم شاه به شیوه قهرآمیز بود و بعد از سرنگونی رژیم شاه”کمک نیرویی و نظامی به فلسطینی ها برای بیرون راندن اسرائیل از خاورمیانه و ایجاد اتحاد با تمامی خلق های در زنجیر برای مبارزه خستگی ناپذیر و بی امان با امپریالیست جهانی به سرکردگی ایالات متحده امریکا”، را به عنوان هدف بیان می نمود.
آن ها در آن شرایط با یک گروه کوچک و تازه تأسیس و با یک زندگی مخفی؛ طرح سرنگونی یک رژیم را ریخته بودند که بعد از طی مراحل تدوین تئوری و ایدئولوژی سازمان در حین دست زدن به عمل در سال 1350 به سرعت به دام نیروهای امنیتی رژیم حاکم گرفتار شدند. در این دستگیری بیش از نود درصد از کادرهای مرکزی آن بازداشت و به دلیل پا فشاری بر اصول خود که همان اقدامات خشونت بار بود، به اعدام محکوم شدند.
گروه اول از کادرهای مرکزی در 30 فروردین و گروه دوم شامل بنیانگذاران سازمان در 4 خرداد 1351 اعدام گردیدند.
حنیف نژاد، محسن و بدیعزادگان، به همراه دو تن از اعضای مرکزیت در 4 خرداد 51 اعدام شدند
بعد از 1351 یعنی در سال 1354، پس از آنکه تقی شهرام به دنبال کشته شدن رضا رضایی رهبری سازمان را به عهده گرفت، ایدئولوژی سازمان به خاطر شفاف نبودن آن که نقطه ابهامات زیادی را در بین اعضای خود باقی گذاشته بود دستخوش جراحی ایدئولوژیکی شد که عده ای به رهبری شهرام و بهرام آرام به سمت مارکسیسم گرایش پیدا کردند و عده ای در صف ایدئولوژی”اسلام انقلابی” که اعضای مذهبی پیرو آن بودند باقی ماندند.
در همان زمان عده ای این ایدئولوژی را مارکسیسم ـ اسلامی نامگذاری کردند. علت این نامگذاری گرایش ایدئولوژی سازمان به هر دو سمت بود که سرانجام تشکیلات سازمان دچار انشعاب شد که بلافاصله آرم آن را تغییر دادند و آیه قرآن را از روی آرم آن برداشتند. در آن زمان سازمان این عمل انشعاب کنندگان را یک ضربه اپورتونیستی چپ نما نامید و در واکنش به آن طی اعلامیه ای در 12 ماده بر اصول قبلی خود تأکید کرد و منشعبین را خائن و فرصت طلب اعلام نمود و ایدئولوژی و استراتژی سازمان را بار دیگر به صورت فشرده و خلاصه در اعلامیه یاد شده بیان داشت:”اسلام انقلابی ایدئولوژی مان می باشد که سلاح را تنها ابزار مبارزه می داند و در طیف بندی ایدئولوژیک و سیاسی؛ چپ مارکسیسم قرار دارد و هدف سازمان برقراری جامعه بی طبقه توحیدی برای خلق های جهان است.”
جالب است که در بند 10 این اعلامیه که توسط مسعود رجوی تنظیم شده بود تهدید اصلی”جریان راست ارتجاعی” عنوان شده بود و تأکید گردیده بود که اعلام”تغییر ایدئولوژی” موجب تقویت این جریان گردیده است. در این بند عنوان شده که سازمان با این جریان مبارزه می کند.
تقی شهرام رهبر مجاهدین خلق بعد از رضا رضایی
مجاهدین مارکسیست شده از طرف دیگر به تسویه حساب با برخی از اعضای برجسته سازمان که بر روی اصول اسلامی پافشاری داشتند، پرداختند. از جمله به جان مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف سوء قصد نمودند. شریف واقفی را به شهادت رساندند و لباف را نیز زخمی کرده و نهایتا در دام پلیس انداختند که اعدام گردید.
در هر حال تغییر ایدئولوژی سال ۱۳۵۴، اختلاف های موجود و درگیری های گروه های مختلف سازمان مجاهدین خلق، ضربات مهلکی را بر این سازمان وارد کرد. ساواک در طی مدت زمان کوتاه پس از آن توانست تعداد زیادی از افراد و گروه های پراکنده مارکسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین خلق را به تدریج شناسایی کند و از بین ببرد؛ به طوری که از اواسط سال ۱۳۵۵ دیگر عملا ًسازمانی وجود نداشت.
در بین این افراد فقط مسعود رجوی تنها بازمانده از کادر مرکزی سازمان بود که زنده ماند و با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد که در انقلاب 22 بهمن سال 1357 به همراه سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. رجوی تنها عضو مرکزیت بود که از اعدام جان به در برد. چون این نکته در همان زمان نیز بسیار جلب توجه کرد، رجوی و هوادارانش مطرح کردند که کاظم رجوی برادر وی که در سوئیس به سر میبرد و با محافل حقوق بشری رابطه داشت، توانسته است برای وی از این طریق کاری صورت دهد. اما بر طبق اسناد و مدارک متقن بر جای مانده از ساواک، حقیقت چیز دیگری بود. واقعیت آن بود که رجوی در همان آغاز دستگیری با ساواک همکاری کرده بود و تمام اطلاعات خود را در اختیار آن ها گذاشته بود. چنین فردی با خصلت هایی که یاد شد، توانست رهبری جمع زندانیان سازمان مجاهدین خلق را برعهده بگیرد. او با روش منافقانه خود با مارکسیست ها، مارکسیست بود و با مسلمانان، مسلمان. او به اعضای سازمان سفارش می کرد که نماز بخوانند و حتی آنان را پیشنماز می کرد.
30 دی 1357- آزادی مسعود رحوی از زندان قصر
رجوی در اردوگاه های الفتح در اردن آموزش نظامی دیده بود. از همان ابتدای امر برای بعضی از افراد سازمان روحیه و نوع نگاه او به دین مشخص شده بود. دکتر کریم رستگار عضو قدیمی سازمان نقل می کند که یکی از اعضای الفتح از رجوی سؤال کرده بود که اگر میان «مبارزه» و «دین» شما تضادّی پیش آید، شما کدام را ارجح می دانید؟ و رجوی پاسخ داده بود «در هر حال به مبارزه ادامه می دهیم». البته لازم به ذکر است که در سازمان مجاهدین خلق از ابتدای تأسیس همیشه تشکیلات مقدم بر اعتقادات بوده و از اعضا انتظار می رفت تا تابع تام و تمام رهبری سازمان در هر رابطه ای، حتی اعتقادات، باشند.
نام سازمان مجاهدین خلق، پس از متلاشی شدن سازمان، اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوباره مطرح شد. رجوی و همفکرانش با زرنگی نفرات آزاد شده و اعضای پراکنده گروه را به سرعت جمع و جور کردند و در حقیقت «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بار دیگر پایه گذاری نمودند. جالب است که مسعود رجوی تمامی کسانی که در برابر مارکسیست شدن سازمان ایستادگی کرده و تن به تغییر ایدئولوژی نداده بودند را کنار گذاشت. دلیل آن روشن بود چون آنان از اصل”تقدم تشکیلات بر اعتقادات” تخطی کرده بودند.
اولین اقدام سازمان، در اوضاع پر تلاطم روزهای اولیه پیروزی، اشغال محل «بنیاد پهلوی» واقع در خیابان ولیعصر (ساختمان وزارت بازرگانی فعلی)، ایجاد خانههای تیمی نیمه مخفی و مخفی در سراسر کشور و جمع آوری اسلحه و مهمات و اختفای آن ها و از همه مهمتر فرستادن نفوذی در تمامی ارگان های حساس جمهوری اسلامی بود. همچنین در سطح وسیعی به جذب نیرو و عضوگیری به ویژه از بین نوجوانان و جوانان پرداختند. سازمان با تبلیغات وسیع بر چهره هایی چون مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف به مظلوم نمایی و جلب ترحم و حمایت اقشار مسلمان و مخالف مارکسیسم می پرداخت و در همان حال نیز از محکوم کردن مارکسیست ها به خاطر جنایاتشان در حق این افراد خودداری می نمود.
سازمان بعد از پیروزی انقلاب بارها اعلام کرد که مشکل ما با آقای خمینی بر سر مسأله اسلام است. رجوی مدعی بود که به دنبال اسلام انقلابی است ولی آقای خمینی می گفت انقلاب اسلامی.
این سازمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا خرداد ۱۳۶۰، تلاش داشت خود را همراه مردم و مدافع حقوق آنان و پیروی امام جلوه گر سازد. منافقین در جریان همه پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران در 12 فروردین ۱۳۵۸ رأی مثبت دادند اما به طور ضمنی با به زیر علامت سؤال بردن جمهوری اسلامی، اظهار مخالفت می کردند.
منافقین که ایجاد غائله و غوغا را تنها راه موجود برای مطرح کردن خود در اوایل انقلاب می دیدند، دست به ایجاد درگیری ها و آشوب هایی پراکنده و نامنظم در اقصی نقاط کشور و همچنین درگیری با اقشار مختلف مردم و نیروهای انقلابی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زدند.
مسعود رجوی و موسی خیابانی در دیدار امام خمینی
با انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری، سازمان برای تشدید تضاد درونی حاکمیت و مقابله با امام با استفاده از بنی صدر به همکاری نزدیک با او پرداخت. بنی صدر نیز که برای حذف یاران امام به نیروی منسجم و تشکیلاتی احتیاج داشت به آنان روی خوش نشان داد. در فاصله پیروزی انقلاب تا انتخاب اولین رییس جمهور، یعنی در فاصله کمتر از یک سال در دو انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس شورا، کاندیداهای سازمان حتی نفر اول سازمان، یعنی مسعود رجوی نتوانستند موفق شوند. در انتخابات مجلس کاندیدای سازمان نتوانست به مجلس راه یابد با اینکه همه گروه های چپ و راست از حزب توده و چریک های فدایی خلق تا نهضت آزادی از او حمایت کرده بودند. این برای سازمانی که رسیدن به «قدرت» هدف اول آن بود فاجعه بار بود. اما مسعود رجوی که برای رسیدن به قدرت خیلی عجله داشت، نمی توانست صبر کند تا در چرخه حوادث و تحولات آزاد و دمکراتیک و با رآی مردم نصیبی از قدرت ببرد. سازمان مجاهدین خلق برای به قدرت رسیدن تنها یک راه و یک وسیله می شناخت و آن «خشونت» و «اسلحه» بود.
این سازمان رفته رفته به رودررویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی پرداخت و در تاریخ28 خرداد ۶۰ با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25، رسماً وارد جنگ مسلحانه با نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی از طریق مسلحانه خیز برداشت و این روند را از 30 خرداد همان سال عملا آغاز کرد.
بعد از این تاریخ بود که موج ترورهای گسترده سازمان در نقاط مختلف کشور، اقشار گوناگون مردم و نیز مسئولان نظام را آماج قرار داد. از همین جا بخش عظیم مردم ایران از سازمان فاصله گرفتند، کار به جایی رسید که سازمان تلویحا اعلام کرد که دیگر تضاد اصلیش با امپریالیسم آمریکا نیست، بلکه با جمهوری اسلامی است.
مسعود رجوی، سرهنگ بهزاد معزی، و ابوالحسن بنی صدر بعد از فرار به فرانسه
در ساعت یازده بعد از ظهر سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰، بنی صدر و مسعود رجوی با استفاده از عوامل نفوذی سازمان در نیروی هوایی، با یک جت بوئینگ سوخت رسان نیروی هوایی به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی خلبان مخصوص شاه، از ایران گریختند. هواپیما در یک فرودگاه نظامی پاریس به زمین نشست و دولت فرانسه به بنی صدر و رجوی و معزی پناهندگی سیاسی داد. هم رجوی و هم بنی صدر تأکید کردند که دو ماه بیشتر به پایان رژیم جمهوری اسلامی نمانده است.
انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از اقدامات تروریستی این سازمان در 7 تیر 1360 است که در آن آیت الله بهشتی و بیش از ۷۰ تن از مسئولان نظام به شهادت رسیدند.
روز هشتم شهریور ۱۳۶۰ نیز محمد علی رجایی که به دنبال عزل بنی صدر به ریاست جمهوری انتخاب شده بود و محمد جواد باهنر نخست وزیر در اثر انفجار بمب در محل دفتر نخست وزیری به شهادت رسیدند. این بمب توسط یک عنصر نفوذی سازمان به نام مسعود کشمیری کار گذاشته شده بود.
طی دو سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ تعداد ۳۶۶ مورد ترور مردم عادی در استان تهران توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق انجام شد. ۵۳ درصد از این افراد کارمند نهادهای دولتی بودند که ۳۶ درصد آن ها شاغل در سپاه، ارتش، بسیج و شهربانی بودند. بنابراین بقیه ۶۴ درصد ترورشدگان مردمی دارای مشاغل غیرنظامی و آزاد بودند که تنها جرم آن ها داشتن ظاهری حزب اللهی یا قرار گرفتن در تیررس تیم های شکار سازمان مجاهدین خلق بوده است.
تیم های ترور سازمان مجاهدین خلق ائمه جمعه را نیز هدف قرار دادند و شخصیت هایی مانند آیتالله صدوقی (امام جمعه یزد)، آیتالله دستغیب (امام جمعه شیراز)، آیتالله مدنی (امام جمعه تبریز) درحالی ترور شدند که سنین آن ها در دهه هفتاد عمرشان بود.
مریم قجر عضدانلو و مسعود رجوی، سرکرده های اصلی این فرقه هستند که دست های آن ها در پشت پرده تمام جنایات چندین ساله منافقین وجود داشت.
مریم در سال ۱۳۵۸ با مهدی ابریشمچی از مسئولان رده بالای سازمان مجاهدین ازدواج نمود. او در اوایل سال ۱۳۶۴ از همسرش جدا شد و بعد از چند ماه به عقد ازدواج مسعود رجوی درآمد که مجاهدین خلق از این ازدواج به عنوان انقلاب ایدئولوژیک نام می برند.
از زمان اشغال خاک عراق توسط نیروهای آمریکایی کسی نمی داند که مسعود رجوی کجاست و مشخص نیست که آیا رهبر منافقین هنوز زنده است یا نه؟
سازمان مجاهدین خلق پس از انجام عملیات تروریستی متعدد در ایران، در جریان جنگ ایران و عراق، با حمایت حکومت صدام در عراق مستقر شد و البته در آمریکا و کشورهای اروپایی نیز به فعالیت های خود علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه داد. در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، این سازمان با استخبارات عراق، همکاری تنگاتنگی داشته و مأموریت های اطلاعاتی را برای عراقی ها در خاک ایران به انجام می رسانده است.
رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ وارد بغداد شد و بلافاصله تشکیلات سازمان نیز به بغداد منتقل گردید. از این به بعد رجوی و گروهش به طور کامل در اختیار دستگاه اطلاعاتی عراق قرارگرفتند و به مجری بی چون و چرای اوامر صدام تبدیل شدند که البته تحت حمایت مالی، پشتیبانی و تبلیغی صدام نیز قرار داشتند.
یک هفته پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران، سازمان مجاهدین خلق در تاریخ سوم مرداد ۶۷، عملیاتی با نام «فروغ جاویدان» را در تجاوز به مرزهای ایران آغاز نمود. در این عملیات که چهار هزار نفر از نیروهای سازمان در آن شرکت داشتند، نیروهای سازمان با استفاده از تسلیحات اهدایی صدام و دیگر کشورهای عربی، از سر پل ذهاب و اسلام آباد غرب آغاز کردند. نیروهای سازمان به زعم خود قصد داشند در مدت ۳۳ ساعت و در ۵ مرحله، خود را به تهران برسانند، ولی با مقاومت نیروهای ایرانی اعم از بسیج و سپاه و… رو به رو شدند. نیروهای ایرانی، طی عملیات مرصاد، مجاهدین خلق را در مناطق مرزی متوقف ساخته و بسیاری از نفرات سازمان را به هلاکت رساندند.
در سال ۱۳۷۷ موج جدیدی از تخریب و ترور به دستور صدام توسط سازمان مجاهدین خلق در ایران آغاز گشت. در اول شهریور آن سال، سید اسدالله لاجوردی دادستان اسبق دادگاه های انقلاب و رییس سابق سازمان زندان ها توسط دو تروریست اعزامی سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید.
در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ طی یک اقدام تروریستی دیگر، سرلشگر صیاد شیرازی به شهادت رسید.
پس از جنگ خلیج فارس، مجاهدین خلق در سرکوب قیام مردم جنوب عراق و نیز در سرکوب مردم کُرد، شرکت فعال داشتند و به مثابه گارد خصوصی صدام عمل می کردند. رفتار وحشیانه و قساوت آمیز آنان در این عملیات چنان بوده که مردم عراق اعم از شیعه و کرد، ارتش و سازمان استخبارات عراق را فراموش کرده اند ولی مجاهدین خلق را فراموش نکرده اند و کینه ای فراموش نشدنی از آنان به دل دارند. این فرقه پس از سال ها حضور در عراق و همکاری با دیکتاتور سابق این کشور، سرانجام با فشار خانواده های اعضای دربند به خواست ملت و دولت عراق تن داده و به کشور آلبانی رانده شدند.
فرقه تروریستی رجوی که تا به حال بیش از ۱۲۰۰۰ نفر از مردم ایران را به شهادت رسانده و جنایات بی شماری را نیز علیه ملت ایران، مردم عراق و اعضای دربند فرقه انجام داده، روزهای آخر خود را در آلبانی سپری می کند. مجاهدین خلق در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ تدریجی خود است و این همان عاقبتی است که از ابتدا برای آن ها انتظار می رفت.
تنظیم از عاطفه نادعلیان