در آخرین سفری که به همراه خانواده ها به عراق برای حضور دراطراف لیبرتی به امید دیداربا عزیزانمان داشتیم یکبار نفرات کمیساریا که داشتند وارد لیبرتی می شدند جلوی آنها را گرفته وعلت حضورخودمان را به آنها گفتیم که قرارشد فردای آن روزآنها دیداری با نمایندگان خانواده ها دربغداد داشته باشند. همه خانواده ها نامه هایی را تنظیم کردند و یک درخواست مشترک ازکمیساریا داشتند: ایجاد زمینه برای دیدار وتماس با فرزندانشان.
نمایندگان کمیساریا اما درپاسخ درخواست ما گفته بودند مسئولین سازمان می گویند افراد درون کمپ نمی خواهند با کسی دیدار کنند!! وما هم نمی توانیم دراین رابطه کاری کنیم.البته وقتی دراین دور و زمانه نهادهای حقوق بشری درکنترل کشورهای حامی تروریسم باشد بهتر از این هم ازآنها پاسخی نخواهید شنید.اما صرف نظرازاین من مطمئن هستم که رهبران گروه رجوی دروغ گفته ومی گویند که اعضا حاضرنیستند با کسی دیدار کنند زیرا اولا ما کسی جزخانواده های همان نفرات داخل کمپ نبودیم ثانیا باز با توجه به شناختی که ازبرادرخودم دارم می گویم که رهبران مجاهدین دروغ می گویند. چرا آنها برای اثبات ادعای خود افراد درون کمپ را نیآوردند تا مستقیما همین حرف را به خود ما بزنند؟ آنها که بچه نبودند. برادرم نصار فردی بسیار عاطفی بود که حتی یکبار بیرون ازمنزل وبدون حضور درکنار خانواده شام نمی خورد.اگر این حرف سران گروه رجوی درست است پس باید جواب دهند که دراین سالها چه بر سر برادرم آوردند که حاضر نیست با خانواده اش دیدارکند چون تا وقتی برادرم دراردوگاه اسراء جنگی بود مرتب برایمان نامه می نوشت وازدلتنگی های خودش ازبابت دوری ازخانواده اش می گفت که بعنوان نمونه نامه اورا که درتاریخ 3/5/66 ازاردوگاه اسراء برایمان نوشته وفرستاده در اینجا می آورم:
او در بخشی از نامه اش نوشته:” مادرجان شما به گردن من حق دارید وبه امید شما زنده ام واگر به امیدشما نبود تا حالا مرده بودم ودلتنگ دیدارتان هستم”.
حالا رجوی از زمانی که برادرم را با فریبکاری به کمپ های خود برد با او چکار کرد که دیگر حتی یک نامه هم بعد از آن برای ما نفرستاد؟! واقعا تا چندسال فکر می کردم برادرم بی عاطفه شده که دیگر نامه برایمان نمی نویسد اما وقتی از دیگر خانواده هایی که فرزندانشان دراسارت گروه رجوی بود شنیدم که می گفتند طی سالها نه تنها نامه ای ازعزیزشان دریافت نکردند بلکه خبری از وضعیت شان ندارند تازه متوجه شدم که برادرم مقصر نبوده واین رجوی بوده که برادرم را با نیرنگ و فریب به اردوگاه خود برد وطی سالها یکبارهم به او اجازه نداد تا همانند دورانی که دراردوگاه عراق بود برای خانواده اش نامه بنویسد ویا دیداربا آنها داشته باشد.رجوی شیاد واقعا چه ترسی از دیدار ما با عزیزانمان داشت؟ چرا الان که درآلبانی ساکن شدند بازمی خواهد امثال برادرم را در بند خود نگاه دارد؟ آیا دیگر رنج مصیبتی که سالها درعراق براو وبقیه تحمیل کرد بس نبود؟ چرا رجوی نمی گذارد برادرم باقی مانده عمرش را آنطور که خودش می خواهد سپری کند؟ مریم شیطان صفت باید بداند که آه دل همه مادران وپدران پشت سرش هست.مسعود ومریم رجوی وتمامی سرکردگان گروهش باید بدانند که تا ابد آنها مورد لعن ونفرین خانواده ها هستند واما بهتراست این را بدانند که ما خانواده های رنجدیده ازظلم رجوی هرگز دست ازتلاش برای آزادی عزیزانمان برنخواهیم داشت. وهمینجا می خواهم به برادرعزیزم نصار منصوری بگویم که می دانم که تو هنوز عاشق خانواده ات هستی وما هم تورا دوست داریم! همه خانواده و بخصوص مادرمان چشم به راه تو هستند.