وقتی خانم رقیه متکی را ملاقات نمودم بسیار ساده و خجالتی بود و و دائما از ما برای پذیرایی به داخل خانه دعوت مینمود و میگفت کلبه محقرانه ایی است که سالها برای برپا نمودنش زحمت کشیدم و با توجه به اینکه آقا اسماعیل رو کنارم نداشتم تونستم برای خودم سرپناهی مهیا کنم و زندگی خودم رو ادامه بدهم.
من که به اتفاق آقای عبدالحمید رئوفیان به دیدار خانم متکی رفته بودیم با دیدن چهره خسته و رنجور و در عین حال پاک و بی آلایش همسر اسماعیل شهسوار بهم دیگه نگاه معنا داری انداخیتیم که خدایا چگونه این شیرزنانی را که در برابر خیانتهای سران سازمان ضدخانواده مجاهدین سر خم نکرده و هنوز بعد از گذشت سی سال چشم انتظار همسرانشان میباشند را مورد عنایت خود قرار نداده ای؟
خانم متکی در مورد شوهرش اسماعیل شهسوار میگوید که وقتی دخترم کوچک بود و هنوز حرف زدن بلد نبود ما را تنها گذاشت و اکنون بیش از سی سال میشود حتی صدایی از او را نشنیده ایم و الان دخترم فرزندانی دارد و اسماعیل خیلی وقت است که نوه دار شده ولی افسوس که او پیش مانیست تا بتواند با نوه هایش بازی کند و دست خود را بر سر آنها بکشد. (گریه های ریز خانم رقیه متکی)
وی ادامه میدهد که برای پیگیری کارهای اسماعیل به هر دری زدیم و حتی چندین بار به دفاتر مختلف بین المللی نامه نگاری کردیم و از ارگانهای مختلف درخواست یاری نمودیم تا حداقل بتوانیم یک ساعت او را ملاقات کنیم و یا بتوانیم با او تماس تلفنی داشته باشیم ولی متاسفانه تمامی درها بر روی ما بسته بود و تنها جوابی که برای ما داشتند این بود که سران سازمان مجاهدین به ما اجازه نمی دهند و من تعجب میکنم که چگونه تمامی زندانیان در نقاط مختلف دنیا با هر عملی که انجام داده و زندانی شده باشند می توانند با خانواده خود ملاقات نمایند ولی در سازمان مجاهدین چنین نیست و حتی زندانیان آن و عناصر ان نمی توانند از کمترین حقوق اولیه انسانی خود که همانا ملاقات و دیدار با اعضاء خانواده میباشد نتوانند استفاده کنند؟
خانم متکی ادامه میدهد که دخترم خیلی برای اینکه بتواند از پدرش خبری بگیرد به این طرف و آنطرف زد و حتی به خانه شما (آقای رئوفیان) نیز در آزادشهر به اتفاق همسر و عمویشان آمدند که خودم هم بودم و شما در مورد اسماعیل به ما گفتید که او بسیار تو خودش است و زیاد با افراد دیگر هم صحبت نمیشود و این یعنی استثمار ذهنی او و آزاد نبودن فکر و ذهن او می باشد که حاکی از اعمال فشار سران فرقه رجوی بر روی او میباشد که نمیتوانند آزادانه زندگی کنند و با دنیای بیرون ارتباط داشته باشند.
با گفتن خانم متکی در مورد آزادی و زندگی و ارتباط با دنیای خارج، ذهنم به مسیر پر هیاهوی دنیای فعلی و دولتمردان و کشورهایی میرود که ادعای رعایت حقوق اولیه انسانها را که آزادی آنهاست و به بهانه برقراری حقوق بشری انسانها تمامی مردمان جهان را درگیر جنگهای فیزیکی و یا روانی نموده و از این طریق بر منابع مالی خود می افزایند و تنها چیزی که به ذهن شیطانی آنها نمیرسد همین آزادی آنهاست و سران فرقه رجوی نیز با استفاده از همین ترفند با در اختیار گرفتن ذهن و روح عناصر خود تنها به فکر اهداف پلید خود و خوش خدمتی به اربابان جنگ طلبشان هستند و با حیله های ضد انسانی تمامی عناصر خود را از خانواده و جامعه بدور نگه داشته اند.
سران سازمان ضدخانواده مجاهدین که ادعا میکنند عناصر آنها در آزادی کامل هستند باید به تصویر همسر اسماعیل شهسوار به دقت نگاه کنند که چهره این همسر فداکار در زیر خیانتها و جنایتهای آنها چروک و رنجور شده و قامت وی نحیف و پژمرده شده و این تنها بخاطر ربودن همسرش توسط سران فرقه رجوی میباشد که بیش از سه دهه بطول کشیده و باعث برهم خوردن خانواده ای شده که میتوانست در جامعه کنونی یک خانواده ایده آل باشد هر چند که خانم رقیه متکی با زحمتهایی که در نبود همسرش کشیده دخترش را سرفراز به جامعه تحویل دهد و خود آبرومندانه زندگی نماید که این نشان از فداکاری و شهامت این شیرزن دارد.
همسر اسماعیل شهسوار در صحبت پایانی میگوید که درست است که جوامع مثلا حقوق بشری و پیشرفته نتوانستند جوابگوی من و دخترم در قبال رهایی و حتی ملاقات اسماعیل شهسوار باشند ولی خداوند خودش حاضر و ناظر میباشد و من از رنجها و سختیهایی که در طول این سی سال از سران فرقه رجوی کشیده ام نخواهم گذشت و آنها را به خدایی می سپارم که من را در برابر خیانت آنها استوار نگه داشت و انشالله خودش جواب رنجهایی را که کشیدم به آنها بدهد و هر چه زودتر سران سازمان ضدخانواده مجاهدین را به سزای اعمال جنایتکارانه شان برساند.