اکنون 14 سال از مرگ ارتش خصوصی صدام (آزادیبخش ملی رجوی) می گذرد البته قبل تراز آن آتش بس ایران با عراق در جنگ 8 ساله موجب سکته وایست قلبی ومغزی این سیستم مریض شده بود. از آن مرگ تاکنون رجوی ها لباس های مندرس ارتش مرده آزادیبخش که پاره ومستهلک شده بود را هرساله به نمایش می گذاشتند وبا آن اوهام وتخیلات مزخرف سرخود را گرم می کردند.
اما اکنون خنده دار ترین سناریوغیرجدی تولید و رونمایی از سلسله اوهام و تخیلاتی با نام ارتش آزادیبخش ملی و هزار کانون شورشی و واحد ها و یگان های مردمی ووو…در داخل ایران است. این فرضیات وچرندگویی مریم قجری که آخرین بازمانده از ایل قاجار است مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد تا چه رسد به خلق وملتی که فوق العاده آگاه وهوشیارند.
برمی گردیم به چند نمونه غلو، تحلیل و اوهامات سلسله وار رجوی در طول دهه های متمادی از دهه 60 تا پایان دهه 90.
بنی صدر وسایر شرکای او دردهه 60 به رجوی گفتند ارتش بسیار قوی صدام با کمک ومساعدت تمام ارتش های کشورهای عربی وسایرکشورهای بزرگ از پس ملت ونیروی ایدئولوژیک ایران وقدرت نظامی عقیدتی آن برنیامدند، پس شما (رجوی) با اندک نیروی وابسته به کشور دشمن ایران چگونه ادعای سرنگونی می کنید و به این ترتیب از ادامه ی این راه پا پس کشیدند اما رجوی چون توهم و خیال تمان ذهن و وجود او را در برگرفته بود، بر تحلیل ها و ادامه مسیر خود اصرار ورزید تا این که به کلی ورشکسته شد و کشتی قدرت طلبی اش به گل نشست.
در همین رابطه خاطره ای به ذهنم رسید:
در سرفصل تمرین ومانورهای تاکتیک زرهی که ژنرال عراقی کنترل ارتش خصوصی صدام (آزادیبخش) را بر عهده داشت- این که در مراحل مختلف مانور نیروهای رجوی در هرخط و خاکریزو.. چه کارهایی و چگونه انجام دهند. درپایان ژنرال عراقی شخصأ به بازدید از هرمرحله کار پرداخت وهرسوالی در مورد چگونگی انجام کار می کرد رجوی ها با نشان دادن تعدادی سنگ چین به عنوان نیرو وتانک ونفربر وتجهیزات وامکانات خالی از نیرو همه چیز را فرضی به خورد او دادند، ژنرال صدام به آنها گفت شما که به طور فرضی ایران را گرفته اید دیگرچه احتیاجی به تمرین وممارست وحضور من دارید؟! پس بروید فرضی حکومت کنید وخوش باشید.
رجوی درعراق حدود 15 قرارگاه وپادگان از صدام گرفته بود وبا تخیل سازی در هرقرارگاهی چند نگهبان قرار داد ودرمقاطعی با دعوت خبرنگار وچرخاندن نیروهای همیشگی توسط خودرو در بین این قرارگاه های متعدد ورژه ومراسمات صبحگاه وشامگاه در غلو دجال گونه خبرنگاران را گول می زد وبرخی از خبرنگاران تعداد قرارگاه را درنیروی تقریبی 5هزار تا 10 هزار ضرب می کرد ودرخروجی گزارش به ارتشی 40 تا 50 هزار نفری می رسید.
این تخیل و اوهام رجوی را به جایی رساند که او مثل ضرب المثل ملا نصرالدین خودش هم باورش می شد وبا آن اوهام تصمیم گیری می کرد.
رجوی خودش بارها اعتراف به بهره گیری ازتخیل و اوهام کرده است.درزمان رژه معروف سال 70 ارتش آزادیبخش با اجاره همه امکانات ونیروهای انسانی وتجهیزات نظامی از عراق صدام وگل مالی کردن آنها ومتحد الشکل وقیافه نمودن وممهورکردن به پرچم وآرم خود یک نقطه عطفی را ساخت وهمه را گول زد در صورتیکه بعدها او شخصأ گفت ما نیاز به اینگونه نقطه عطف سازی ها داریم مهم نیست بیرون از ما چه فکری می کنند مهم آن است که ما با اینگونه بزرگنمایی ها شوک اولیه را وارد می کنیم.
درهرحال اکنون دیگر دوران فریب ودروغ های رجوی در بهره گیری از اوهام جدیدش مبنی برهزار کانون شورشی و یگان های خیالی داخل مردم و چرندیات مشابه بیشتر از کمک به رجوی اورا در منجلاب فرو می برد.