نمونه های بسیاری سراغ داریم که فرقه استبدادی رجوی کانون های گرم خانوادگی آنان را متلاشی کرده است.
سال 1376 یک خانواده 3 نفره به اشرف آورده شدند، آرام گفتاری، همسرش خانم مرضیه قرصی و پسر خردسال شان. در همان ابتدا چنگال های تیز تشکیلات و لبه برنده خنجر رجوی بر کانون گرم این خانواده وارد شد و آن را از هم درید.
آرام، با اسم تشکیلاتی آراز درگیر سخت ترین تضاد، یعنی جدائی از همسر و فرزند شد.
برخلاف قول هائی که داده بودند، پسرشان نه به خارج که به داخل کشور برگردانده شد و زن و شوهر خیلی زود، بدون اینکه درک فرقه پسندی از جدائی و انقلاب ایدئولوژیک داشته باشند از یکدیگر جدا شدند.
خانم مرضیه قرصی که همسر آرام گفتاری است بزودی پسر خود را از دست داد و همسرش نیز در عملیات ها ی کورداخله کشته شد.
آرام طی ماجراجوئی هایی که رجوی در جریان دولت خاتمی راه اندازی کرده بود، کشته شد. در آن سالها رجوی بخاطر اینکه مانع از پیشبرد اصلاحات دولت مربوطه شود، سعی می کرد به جناح مخالف او یعنی محافظه کاران با همکاری صدام حسین حمله نظامی کند. به همین خاطر تیمهایی از درون عراق به شهرهای مرزی مثل ایلام، خوزستان، حتی به برخی موارد به تهران، فرستاده می شد و با خمپاره باران کردن مراکز مختلف سعی در برهم زدن اوضاع را داشتند که وقتی با بمباران موشکی جمهوری اسلامی علیه اشرف مواجه شدند، صدام حسین ترسید و عقب نشینی کرده و مانع از تحرکات بعدی مجاهدین شد.
یکی از کسانی که دراین جریانات بکار گرفته می شد، آرام گفتاری بود. او که سال 76 به مجاهدین پیوسته بود، با سابقه دو ساله، برای عملیات گوناگون به داخل کشور فرستاده می شد. در جریان یکی از عملیاتها، آرام لو می رود و با کشتن یک سرهنگ و یک سرباز نیروی انتظامی فرار کرده و به عراق بازمیگردد. رجوی شخصا گفته بود که از آنجایی که آرام شناسایی شده دیگر برای عملیات فرستاده نشود. ولی خودش زیر برگه عملیات آرام را امضا کرد. رفتن آرام به عملیات، بطور صد در صد یعنی کشته شدن او. چون چهره او برای نیروهای ایران لو رفته و شناسایی شده بود و عکس او به تمامی پستهای بازرسی داده شده بود، ولی رجوی آرام را به قربانگاه فرستاد. بلافاصله پس از ورود آرام به داخل کشور مورد شناسایی قرار گرفت و کشته شد.همسرش خانم مرضیه قرصی هم از سازمان جدا و به نزد پسرش در ایران (پس از قریب به 10 سال دوری و هجران) برگشت.
این بار نیز خانواده ای کوچک و جوان، قربانی مطامع کورو کثیف رجوی شد.
در بعد از سال 82 نیز که خانواده ها، به دیدار عزیزان خود به اردوگاه اشرف شتافتند. خیلی زود با چهره اصلی فرقه روبرو شدند و آماج سنگ و فحش و ناسزا قرار گرفتند.
نشست های توجیهی بر ضد خانواده ها، در اشرف برگزار شد و همه فهمیدند که باید خانواده خونی خود را هم فراموش کنند.
سازمانی که قرار بود، آزادی را برای مردم به ارمغان بیاورد، تبدیل به سدی در برابر آزادی وعواطف خانوادگی شد.
امروز البته به یمن افشاگری جداشدگان و آگاهی خانواده ها، دیگر کسی فریب این سوداگران و شعبده بازان را نمی خورد و دیگر حنای رجوی ها، برای کسی رنگی ندارد…
فرید