پس از نقل مکان سر کرده فرقه از خاک فرانسه به کشورعراق، رجوی بخوبی به این صورت مسئله واقف بود که حضور نیروهایش در کنار ارتش عراق آنها را عملا چه از نظر سیاسی و چه اجتماعی و حتی منطقه ای تبدیل به نیروهای ستون پنجم عراق خواهد نمود. ولی با اشراف به این مهم بدلیل تهدیدات جدی استرداد در فرانسه و ترس از جان مجبور شد تا این رسوایی تاریخی را به جان بخرد تا شاید واپسینی به زندگی شوم خود ادامه دهد. در سالهای متمادی که در نشست های رجوی در اشرف، باقر زاده، بدیع زادگان و… حضور داشتم بدون اغراق نشستی نبود که رجوی شخصا به علل و واقعیت عملیات موسوم به فروغ جاویدان اشاره نکرده باشد. اگر به جلسه توجیهی این مردک قبل از عملیات در اشرف دقت کرده باشید بارها بزبان آورد:
“اگر الان نرویم و به این ضرورت تاریخی پاسخ مثبت ندهیم طبعا هم از نظر سیاسی، اجتماعی، و حتی حضور فیزیکی در خاک عراق خواهیم سوخت”
براستی چرا رجوی به این جمله در هر نشستی تاکید می نمود؟! جواب ساده است. بطور واقعی حضور فرقه تروریستی رجوی درعراق زائیده جنگ بین دو کشور بود که به عنوان ستون پنجم ارتش عراق و حتی در کنار آن با دست اندازی به منافع ملی مردم ایران با فروختن اطلاعات نظامی، دادن گرای شهرها برای بمباران ارتش بعثی و شرکت در تهاجمات علیه مرزهای ایران، ارتزاق سیاسی می نمود. واین مهم باعث منفوریت این فرقه در آحاد مردم ایران و جهان گردید. با قبول قطعنامه 598 سازمان ملل از جانب ایران، رجوی عرصه سیاسی را بر خود تنگ دید و برای برون رفت از این شرایط علیرغم اینکه بخوبی می دانست دراین عملیات تلفات سنگینی برجا خواهد گذاشت و هرگز موفق نخواهد شد تا اهدافش را محقق نماید. توسط زنش مریم قجر فرمان پیشروی را صادر که البته نتیجه بر همگان آشکار و نیاز به توضیح نیست. و اینگونه شد که رجوی به قول خودش نه از نظر جغرافیایی بلکه از نظر ایدئولوژیکی در پشت تنگه چهار زبر و پاتاق گرفتار گردید. و این فرایند یک تصمیم غلط سیاسی برای نجات شخص رجوی بود که بخاطر آن بنا به اعترافات دستگاه تبلیغاتی فرقه، هزاران قربانی بجا گذاشت و منفور تاریخ شد.