اینکه این نام واقعی باشد یا مستعار، تغییری دراصل مسئله نمیدهد و مسئله کماکان عبارت است از این است که باندرجوی برای تحریف تاریخ وکسب ناممکن برائت ازجنایات خود، به هر کاری دست میزند وهردروغی را با سهولت بی نظیر مطرح میکند.
” بعد از شهادت بنیانگذاران پرچم سازمان را مسعود به دوش کشید و با عبور دادنِ آن از سهمگینترین شرایط، از جمله ضربه خیانت بار اپورتونیستی که به متلاشی کردن بزرگترین سازمانِ پیشتازِ مبارزه انقلابی مسلحانه منجر شده بود، به بازسازی سازمان ابتدا در زندان و سپس در بیرون پرداخت…”.
اولا تمام وقایع نشان میدهد که مسعود نه تنها پرچم بنیاگزاران را به دوش نکشید، بلکه آنرا زیرخاک برد ومدفون کرد.
ثانیا دیگر احزاب که فکر میکردند، این سازمان دچار گرایشات مائوئیستی شده ونمیخواستند که چنین شود، بزرگترین نقش را دراین مورد بازی کردند و بدنه ورهبری اصلی سازمان را که اپورتونیست شده بود، وادار کردند که عنوان” مجاهد” را ازخود برداشته ونام دیگری را برخود بگذارند که براثر کشمکش های زیاد، گردانندگان سازمان، نام این موجود را” پیکار” نامیدند وبدین ترتیب، رجوی حاصل تلاش های دیگران را بحساب خود گذاشت واین کار بعلت مصلحت اندیشی هایی، مورد انتقاد احزاب سیاسی قرار نگرفت وقضیه باین شکل غلط جا افتاد.
ثالثا، آمارتمامی زندانیان ودرگذشتگان سازمان های چریکی در دسترس است واین لیست ها هرگز تایید نمیکنند که سازمان مجاهدین پیشتاز بوده است وشما آقای شیرازی، دراین مورد چشم درچشم مردم دروغ میگویید ونشان میدهید که درست را که یکی از انها وارونه نمایی است، ازمرشد اعظمت بخوبی یاد گرفته ای.
آقای شیرازی به گفته ی خود چنین ادامه میدهد:
“… مسعود به معلم و آموزگار کبیرش حنیف قول داده و گفته بود که: «مطمئن باش ما راهت را ادامه میدهیم، من سعی میکنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان میبندم».
وزندگی نشان داد که دروغ میگفته وپیمانش ارزشی برابر پیمان دولت آمریکا داشته است که با دیگران میبندد.
ضمنا آقای شیرازی!
اینهمه صحبت از کبیر بودن مرحوم حنیف نکنید که رجوی درجواب یکی از معترضین درمورد بالا بردن بیجهت مقام مریم، باو جواب داده بود که اگر حنیف هم زنده بود، بپای انقلاب مریم میافتاد وبدین ترتیب” کبارت” حنیف را- که ازنظر من گفتن این لقب باو وهرانقلابی دیگر هرگز درست نبوده – ازبین برد وتقصیر توست که آنرا درک نکردی.
بازهم:
” مجاهد «کلمه طیبه» ایست که ریشه در اعماق جامعه و قلوب مردم ایران دارد. مجاهد صدای سرکوب شدگان و خلق ستمدیده ایران است”.
این کلمه ی طیبه، برمیگردد به مجاهدین دور وبر ستارخان ها وگرنه اطرافیان رجوی، مجاهد نیستند که هیچ، بلکه عملا- خواهی ونخواهی- درخدمت ستمگران و سرکوبگران مردم ایران بوده و” شجره ی خبیث” نامیدن آنها، عادلانه وسزاوارتر است.
دوباره:
” آری! به قول برادر مسعود: «نمی توان خورشید را از تابیدن، باد را از وزیدن، باران را از باریدن، چشمه سار را از جریان یافتن، بازداشت و سرانجام اینکه نمی توان خلقی را تا به ابد در اسارت و زنجیر نگه داشت”.
البته مخالفتی با این حرف نیست اما چنین ادعایی، پرسش مهمی را هم به ذهن میآورد وآن عبارت ازاین است که آیا این اعضای دربند مجاهدین- سمیه محمدی ها و… – جزئی ازاین خلق هستند وآیا قرار است که اینها از زنجیر رها شوند؟
این آزادی، کی اتفاق خواهد افتاد وآیا شما بعنوان بچه مرشدرجوی، ازاین آزادی دفاع میکنید؟
اگر میکنید شمه ای از اقدامات خود دراین مورد را باطلاع خوانندگان برسانید.
وحید