حمایت خانواده ها، راهکاری موثر برای نجات قربانیان فرقه رجوی

حدود سه سال رفت‌ وآمد ناامیدکننده خانواده‌ها ادامه داشت و همه خانواده‌هایی که برای دیدار و یا تماس مراجعه می‌کردند توسط رجوی خائن و بی‌رحم برگردانده می‌شدند آن‌ها برای دیدار فرزندانشان دسته‌دسته به درب ورودی اشرف مراجعه می‌کردند. ولی با حکم ناجوانمردانه رجوی که ملاقات ممنوع شده بود، کسی اجازه نداشت حتی نام خانواده و دیدار و تماس با آنان را بر زبان بیاورد. تا اینکه در حوالی سال ۱۳۸۷ بود که در اقدامی شگفت‌انگیز و شجاعانه خانواده‌ها کوتاه نیامده و پس‌ازاینکه به درخواست‌های دیدار آن‌ها با فرزندانشان ترتیب اثر داده نشد. با پافشاری بر روی خواسته به‌حق خود یعنی ملاقات در پشت درب‌های اشرف به بست نشستند. اقدامی تاریخی و پرارزش که منجر به آگاهی و جدا شدن تعدادی زیادی از اعضا از سازمان شد و توانستند خود را از دام فرقه نجات داده و به آغوش گرم خانواده بازگردند. در دو سه سالی که خانواده‌ها عزم کرده و در پشت فنس های کمپ اشرف مقاومت و ایستادگی می‌کردند و در آنجا ماندگار شدند. رجوی دیوانه شده و بشدت از این اقدام عصبانی و برایش غیرقابل‌تحمل بود. چراکه او کمپ اشرف و اعضا را علاوه بر اینکه ملک طلا خود می‌دانست تحمل نداشت که احدی نیز به این قلمروی‌اش نزدیک شوند. لذا از هر کاری که می‌توانست برای کارشکنی و خراب کردن اقدام جالب خانواده‌ها فروگذار نکرد. یک‌بار گفت این‌ها خانواده نیستند و همه عضو وزارت اطلاعات ایران هستند! یک‌بار دیگر گفت همه بایستی بگویند ما خانواده نداریم و اعلام برائت از خانواده نمایند او می‌گفت همه خانواده‌هایتان متعلق به من هستند خوب و بدش هم مال من هستند. یک‌بار دیگر در یک سخنرانی مفتضح مادران را هند جگرخوار! نامیده و می‌گفت، ۲۵ سال است من هزینه زندگی و غذا و خواب شمارا پرداخته‌ام و این‌همه سال آن‌ها سراغی از شما نگرفتند حال به یاد شما افتاده‌اند و یک‌بار دیگر در جلوی جمع با جملات لم پنی می‌گفت. هرکسی را بالاخره یک نفر زاییده، سگ و گربه هم پدر و مادر دارند… و به‌این‌ترتیب می‌خواست نقش خانواده را کم‌رنگ نماید وی دریکی از همین جلسات حکم به قتل همه خانواده‌ها داده و گفت ریختن خون همه آن‌ها حلال است و اگر مقدور بود بایستی همه را کشته و در چاه می‌ریختیم! و در طی سه چهار سال حضور خانواده‌ها کار اصلی تشکیلات فرقه رجوی جنگ و درافتادن با آنان بود!
او علاوه بر جلوگیری از دیدار خانواده‌ها با فرزندان پس از سال‌ها دوری و فراق، دست‌به‌کار شنیع دیگری زده و تعداد زیادی از افرادی که خانواده‌ آن‌ها برای دیدار آمده بودند را به مصاحبه‌های تلویزیونی وادار کرد که بیایند و در برنامه تلویزیونی به خانواده فحش و بد بیراه داده و آن‌ها را مزدور وزارت اطلاعات خطاب کنند! کاری بسیار نفرت‌انگیز که افراد بسیاری از این کار سرباز زده و علیرغم تبعاتی که برای آنان داشت حاضر به انجام این کار نبودند و عده‌ای نیز از سر ناچاری و ترس مجبور به مصاحبه می‌شدند.
خانواده‌ها در یک اقدام جالب دیگر برای رساندن صدایشان به اعضای دربند درون کمپ اشرف با بلندگوهایی که در اطراف کمپ نصب کردند صدا و مطالب را به گوش افراد می‌رساندند. این کار نیز تقریباً باعث دیوانه کردن رجوی و تشکیلات شده بود. برای اولین بار و پس از سال‌ها صدایی از دنیای خارج کمپ مطالب و اخبار واقعی را به گوش افراد می‌رساند. همه مشتاق شنیدن اخبار و صدای بلندگوها بودند و هرکسی مشتاق شنیدن صدای محبت‌آمیز و پر شوق و امید خانواده‌اش بود. بارها شاهد این صحنه‌ها بودم که افراد اسیر در کمپ با دقت و به‌شدت به دنبال شنیدن صدای خانواده‌ها و مطالب آن‌ها بودند و در اطراف کمپ و در ساعات ورزش سعی می‌کردند یواشکی به این اخبار گوش دهند؛ و برای همدیگر پنهانی نقل می‌کردند. حضور خانواده‌ها در کنار کمپ اشرف نور امید و پشتوانه‌ای برای اعضایی که بود در ظاهر ممکن بود سنگ در دست گرفته و به سمت خانواده پرتاب کنند ولی در درون‌دل آه و التماس بود و باور کنید اکثریت اعضا دوست نداشتند خانواده‌ها ازآنجا رفته و محل را ترک کنند و حضور آن‌ها روحیه و امید همگان بود. بااین‌حال رجوی خائن که به‌خوبی از تأثیر حضور و صدای خانواده مطلع بود در اقدامی متقابل و برای جلوگیری از رسیدن اخبار دنیای بیرون و صدای پدر و مادران پس از مدت کوتاهی در داخل تمامی مقرها و اطراف سیم‌های خاردار دستور نصب بلندگوهایی با باندهای قوی داد و از صبح تا شب به پخش سرودهای فرقه می‌پرداختند تا از رسیدن صدا به درون اشرف جلوگیری کند. جالب است که بدانید بیش از ۷۰ درصد بلندگوهای نصب‌شده، جهت امواج صوتی آن‌ها روبه‌داخل بود!
باری این کشمکش همچنان ادامه داشت و روزی نبود که رجوی به کارشکنی نپردازد تا جاییکه سرانجام نگهبان‌های اطراف فنس ها را مجبور کردند که به سمت خانواده‌ها، مردان وزنان سالمند و بستگان خود علیرغم میل باطنی سنگ پرتاب کرده و آن‌ها را زخمی کنند… ولی خانواده‌ها شجاعانه برای نجات فرزندان به تلاش خود ادامه می‌دادند.
و این مقاومت و نثار عشق و محبت یک‌طرفه تا آخرین روزهای حضور اعضا قربانی در عراق ادامه داشت و حاصل آن عمل مدبرانه فرار صدها نفر از کمپ اشرف و کاشتن بذر هوشیاری در دل صدها نفر دیگر بود.
نوشته مریم سنجابی

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا