چند روز قبل از 11 سپتامبر درشهریورماه سال 80 درقرارگاه اشرف بودم. گرما بیداد می کرد. دمای هوا از مرز50 درجه گذشته بود ولی مامجبور بودیم کارکنیم. ما موجوداتی بودیم که اصلا هیچی به حساب نمی آمدیم وتمام حق وحقوق اولیه ای که برای یک انسان به رسمیت شناخته شده بود عملأ از ما سلب شده بود. آخرین رمقهای خود را می کشیدیم که روزگار را به پایان برسانیم ومختصر استراحتی داشته باشیم وبعد برای برنامه های بعد آماده شویم.
شب یعنی نشست های عملیات جاری و دیگ وسرپا ایستادن وفحش وناسزا شنیدن تا صبح هم به تازگی استارت نشست هایی به نام (طعمه) خورده بود .
یعنی می خواستند با این نشست ها جلوی ما را بگیرند که طعمه بورژوازی یعنی همان امریکا نشویم.
هرروز ساعت 5 عصر کار تعطیل می شد ولی آن روز از فرماندهی پیام آمد که نیروها به کارادامه دهند تا خبر بدهند.ساعت 7 غروب با عجله وشتاب غیر عادی به ما گفتند کارها را تعطیل کنید وسریع به مقر بروید.
درمقر همه را به صف کردند و زنی که شورای رهبری بود به ما گفت: برای ماموریت به جایی می رویم بروید یک کوله پشتی، وسایل فردی ویک دست لباس فرم سبز بردارید ازحالا 45 دقیقه وقت دارید.
وقتی آماده شدیم همه یکی یکی وارد اتاق هایی می شدیم. وسایلمان را کاملا خالی می کردند وبعد بازرسی بدنی کامل می شدیم. بعد از آن مستقیم سوار خودروهای نظامی که از قبل کاملا چادرکشی شده بود می شدیم. طوری که هیچ روزنه ای به بیرون نداشت. درراه هوا آنقدرگرم بود که تعدادی گرمازده شدند ولی اجازده داده نمی شد که چادر خودرو باز شود که هوا عوض شود.
ساعت ها بعد کاروان باند پیچی شده وبسته بندی شده به قرارگاه جدیدی رسید که به آن باقرزاده می گفتند. گویا مقررشده بود ویا تقدیر براین بود که جشن حمله 11سپتامبر توسط مجاهدین با مهمانداری مسعود ومریم رجوی درآنجا برگزار شود.
سال های زیادی از آن تاریخ می گذرد ولی وقتی به مجاهدین خلق آن موقع واکنون نگاه می کنم می بینم که چه اسم ولقب برازنده ای به آنها داده شده است.
درسالن باقرزاده نشست های طعمه درجریان بود. رجوی لباس نظامی زیتونی اش را پوشیده بود وهفت تیر بسته ودرحالیکه دست به کمر زده بود روی سن راه می رفت ومی گفت: من اجازه نمی دهم حتی یک نفر از شماها درحلقوم بورژوازی فرو رود. من وارث چریک هایی هستم که شهید می شدند ومی خواندند:سرکوچه کمینه – مجاهد پرکینه – امریکایی بیرون رو- خونت روی زمینه!
وقتی که افسران و مستشاران امریکایی را می کشتیم با همه شهیدان پیمان بستم که نگذارم حتی یک ذره زحمات آنها در حلقوم امریکا و امریکایی فرو رود ودرحالیکه آستین بالا می زد گفت:” من تک تک شما را از حلقوم امریکا بیرون می آورم وخون دیگری دررگهایتان جاری می کنم که اگر اسم امریکا را بشنوید خونتان به جوش بیاید وبگویید هیهات من الذله”
وخطاب به ما می گفت: وحالا شما هوس بورژوازی کرده اید؟
نشست مستقیم با مسعود ومریم که تمام می شد تازه نشست های جانبی شروع می شد. نشست هایی که افراد در آن تا سرحد مرگ به علت اینکه فاکت بورژوازی از او سرزده است، قیافه اش به بورژوازی می خورد، تحصیل کرده امریکا است وهنوز به آن افتخار می کند،از بورژوازی نکنده است، با بورژوازی در درونش نخ دارد وخواب بورژوازی را می بیند وهزاران بهانه دیگر کتک می خوردند. انبوه صندلی هایی که روی سر افراد خرد می شد. گاهی اوقات یک نفر تا صبح باید سرپا می ایستاد ومرتبأ تکرار می کرد” هیهات من الذله” هیهات من البورژوازی. تا مثلا جمع یا افراد دور و بر او را قبول کنند ومسئول نشست اجازه بدهد که او بنشیند. چه جهنمی بود خدایا!
واما درنشست های جانبی بودیم واتفاقأ من سوژه بودم خبر آوردند که سریعأ به سالن اجتماعات بیایید. من اولین نفر از نشست در رفتم و خودم را به سالن رساندم. در ورودی سالن بعد از بازرسی بدنی کامل که تحت هیچ شرایطی فراموش نمی شد وارد سالن شدم. فضا فضای دیگری بود. ازبلندگوها که فقط نعره های رجوی و زوزه های مریم رجوی را می شنیدیم. داشت آهنگ شاد پخش می شد وکسانی که درسالن بودند می رقصیدند و دست می زدند. ازیکی پرسیدم چی شده؟ جواب داد فکر کنم ایران کودتا شده. منم گفتم برو بابا. کودتا! اگر کودتا یا انقلاب می شد ما عزا می گرفتیم نه جشن چون فکر می کنیم غیر ازما کسی توی ایران آدم نیست.
مدام تلویزیون های مداربسته سالن تصاویر ضد امریکایی پخش می کرد وبلندگوها هم آهنگ شاد. ماهم که نمی دانستیم چه خبرشده ازفرصت استفاده کرده و باباکرم می رقصیدیم.
بالاخره درب ویژه ی ورود باز شد و مریم و مسعود وارد سالن شدند ودرحالیکه از پله های سن بالا می رفتند دست تکان می دادند وتقریبأ حالت نیمه رقص داشتند.
رجوی سپس با دست مریم را به جمعیت نشان داد وگفت: امروز جهان به هیهات مریم از بورژوازی پاسخ داد. مریم رجوی هم خنده عجیبی می کرد.
رجوی بعد گفت: ساعتی پیش امریکا وبورژوازی سزای همه ظلم هایی که در حق خلق های محروم داشته را دریافت کرد (هورا ودست زدن جمعیت).خاک امریکا مورد حمله قرار گفت (فریاد شادی ودست زدن جمعیت ومریم رجوی)
پنتاگون نشان قدرت نظامی واقتدار امریکا فروریخت (شادی وفریاد جمعیت وفشفشه ورقص نور درسالن). برج های دوقلو محل تجارت جهانی امریکا نشانه قدرت سرمایه داری جهانی وبورژوازی فروریخت (فریاد شادی ورقص نور وفشفشه).
وبعد خود مسعود ومریم رجوی با جمعیت همراه شدند واز سن پایین آمدند وبا حفاظت ویژه از راهروهای کاملأ حفاظت شده درداخل جمعیت می گذشتند ودست می زدند. رجوی یک بسته نقل بیدمشک سفید دردست گرفته بود ومشت مشت به میان جمعیت می انداخت (انگارهمه چیزازقبل برنامه ریزی شده وآماده بود).
وقتی که رجوی ها به بالای سن برگشتند دستور داد که فیلم حمله به خاک امریکا توسط تروریست های القاعده را برای ما پخش کنند. درهنگام دیدن فیلم تروریستی شور وهیجان عجیبی سالن را فرا گرفته بود.
بعد درحالیکه در سالن مواد غذایی و کیک وشیرینی پخش می کردند رجوی شروع به صحبت کرد وگفت: هرکس به هرطریقی به امریکا وبورژوازی ضربه بزند ما ازاو حمایت می کنیم والبته ما ازحملات تروریستی حمایت نمی کنیم. نه میگوییم بن لادن انقلابی است ونه چیز دیگری. این را دیگر باید مردم افغانستان تصمیم بگیرند. درهرصورت امروز روز بزرگی درتاریخ است وبعد ازاین همه چیز رقم دیگری خواهد خورد وبعد گفت:
“اما این حمله باید چه تاثیری روی شما داشته باشد؟ اگر القاعده می تواند عملیات به این بزرگی را انجام بدهد ما باید صد برابرش را انجام بدهیم.همه شما باید تبدیل بشوید به یک بمب برای یک عملیات انتحاری چه برعلیه بورژوازی وچه برعلیه رژیم. همین حالا همه هیهات خود را بگویید وبرای یک نبرد همه جانبه وتمام عیار برعلیه بورژوازی وطعمه نشدن پیمان بندید. مجاهد واقعی کسی است که داخل بورژوازی هم زندگی کند ولی هرگز رنگ وبوی بورژوازی را نگیرد وبرعکس به آن رنگ مجاهدی بدهد”.
بعد از حرف های رجوی صف های طولانی پشت بلندگوها تشکیل شد که همه اعلام آمادگی کنند برای عملیات انتحاری درهرکجای جهان برعلیه بورژوازی و رژیم.
رجوی گفت: ازهمین جا به امریکا می گویم این جان های شعله ور را ببینید ودست از یاری رژیم حاکم برایران بردارید. اگر امریکا وبورژوازی پشت رژیم نباشد این رژیم حتی یک روزهم سرپا نخواهد ماند.
اما زیاد طول نکشید که رجوی با حمله امریکا به خاک عراق به سوراخ موشی خزید.شاید درهمان دامان گرم ونرم ورنگارنگ ولطیف بورژوازی برای همیشه خفه خون گرفت . آقای رجوی اینقدرطعمه طعمه کردی آخرش خودت طعمه شدی. چی شد؟
هنوز امریکا به خاک عراق حمله نکرده بود که فرمان رجوی آمد: هرکس حتی درصورت شلیک نیروهای امریکایی به طرف او، به طرف نیروهای امریکایی شلیک کند خائن است وبعد هم همه سلاح ها را روغنکاری کرده وتحویل امریکایی ها دادند.
امریکایی ها ازمابهتران شدند وطوری ازافسران امریکایی درنشست هاتعریف می شد که انگار آنها سازمان را بنیان نهاده اند. حتی آفتاب پرست هم به این سرعت رنگ عوض نمی کند که مجاهدین کردند.
تادیروز ارباب، صدام بود وصدام از آنها اطلاعات نظامی می خواست. اما امروز ارباب امریکاست یک کمی با هم فرق دارند. اول اطلاعات اتمی ایران که ایران را دچار تحریمها وکمبود وگرانی شود وبعد هم نابودی تمامیت ایران.
درحالیکه مردم ایران درگیر گرانی وتحریم وفقر وکمبود ناشی ازخیانت مجاهدین هستند آنها درامریکا واروپا زوزه های شغال سر می دهند واز امریکا می خواهند که تحریم ها را هرچه بیشتر کند.
وقتی که مریم رجوی، جان بولتون رئیس امنیت ملی کاخ سفید را درسخنرانی هایش درسمت راست خودش می گذاشت تنها چیزی که به آن فکر نمی کند ونمی کرد فقر وبدبختی وگرانی وتنگ دستی مردم ایران است. من شرم دارم روزی عضو این ها بوده ام.
من شرم دارم روزی درهوای این فرقه نفس کشیده ام. درحالیکه اکثریت مردم ایران به نحوی تحریم ها متوجه آنهاست واز آن دررنج وفشار هستند.مجاهدین هرروز درکشورهایی که درآن به وفور نعمت است وازتحریم وکمبود خبری نیست فریاد جنگ جنگ سرمی دهند ومی خواهند بیگانگان یعنی امریکا را وارد جنگ نظامی با ایران کنند که شاید دراین بین مثلا خودشان دست نشانده ای باشند که برخرابه های ایران بعد ازجنگ حکومت کنند.
راستی مگر شما نبودید که نیروهای خودرا می کشتید که مثلا با بورژوازی نخ دارند آنهم درمحیط پادگان اشرف که 20 سال طول می کشید اگر یک خبری می خواست وارد پادگان شود. آنجا برای همیشه خروج ممنوع بود. مگر نیروها را مجبور به امضا نکردید که طعمه بورژوازی نشوند. خاک برسرتان که طعمه تله موش مرده هم ازسر شما زیادی است.
از دور که به روز 11سپتامبر سال 80(ه – ش) حمله تروریستی به خاک امریکا نگاه می کنم ومقایسه می کنم مجاهدین امروزی را با مجاهدین آن روزگار بسیار تعجب می کنم ومانده ام که من دراین سالها با چه موجوداتی طرف بوده ام. یعنی مجاهدین ازچه اصولی پیروی می کنند. اگر همین الان محمد حنیف بنیانگذار سازمان مجاهدین که به خاطر مبارزاتش توسط ساواک شاه اعدام شد می بود چه واکنشی نشان می داد؟
به قلم: سیدحسین رضایی