رجوی که بشدت تشنه رسیدن به قدرت بود سال 60 استراتژی عملیات تروریستی و انفجارات کور برای بقول خودش ضربه زدن به راس نظام را درپیش گرفت وبه نیروهایش وحتی درمحافل سیاسی قول داد که تا 6 ماه دیگر رژیم سرنگون می شود و بلافاصله هم شورای به اصطلاح مقاومت تشکیل داد تا مثلا اداره امور کشور را تا قبل از انجام انتخابات ریاست جمهوری بدست بگیرد! اما رجوی ازاین خط غلط وخیانت آمیزش نتیجه ای نگرفت ودرنهایت بطرز مضحکی از ایران به دیار فرنگ فرار کرد.
بعد ازان بی سروصدا استراتژی جنگ منطقه یا همان آزاد سازی منطقه را درپیش گرفت که بعد ازچند سال بازسرش به سنگ خورد تا اینکه سال 62 با طارق عزیز نخست وزیر وقت عراق دیدار و رسما آمادگی پیوستن خود و نیروهایش را به دشمن متجاوز یعنی صدام اعلام کرد. تا شاید با بهره گیری ازامکانات ارتش بعث و از طریق صدام به قدرت درایران برسد. وی سال 65 رسما وارد خاک عراق شد و در توجیه این خیانت و رفتن خود به زیر قبای صدام گفت می روم تا آتش برافروزم برکوهستانها!
رجوی مغرورانه استراتژی جنگ آزادیبخش را اعلام و ارتشی را با استفاده ازامکاناتی که صدام به او داد تاسیس کرد وگفت تنها راه سرنگونی رژیم پیوستن به ارتش آزادیبخش اوست و به دیگر گروههای سیاسی هم پیام داد که اگرمی خواهید درآینده سیاسی ایران سهمی داشته باشید بهتر است به عراق آمده و وارد ارتش به اصطلاح آزادیبخش او شوید. که همان موقع همه گروه های سیاسی مخالف دولت ایران این اقدام رجوی را یک خودکشی سیاسی وخیانت به کشور دانستند.
رجوی حتی درهمان زمان تعداد زیادی ازمسئولین سازمان را بخاطر مخالفت با استراتژی او سرکوب واز صحنه حذف کرد ودردرون تشکیلاتش مخالفت با استراتژی خیانتش را مرز سرخ دانست. رجوی از روز ورود به عراق تا زمانی که صدام درراس حکومت عراق بود برای مقبول افتادن نزد او ازهیچ خیانت وجنایتی علیه مردم ایران وحتی مردم عراق فروگذار نکرد.اما بعد ازسقوط صدام رنگ عوض کرد و برای بقاء فرقه اش خط موازی با آمریکا را درپیش گرفت وبی سروصدا به سمت تغییراستراتژی رفت. البته برای جلوگیری از فوران اعتراضات اعضا وجدایی آنها همچنان می گفت ارتش آزادیبخش! درحالیکه توسط آمریکا خلع سلاح شده بودند وفقط چوب دستی داشتند. البته خود رجوی مدتی بعد برای عدم پاسخگویی به نیروها وافکارعمومی برای همیشه خودش را گم وگور کرد. مریم همسرسوم وی که درجنایات شوهرش شریک بود امورات فرقه را بدست گرفت. او نیزادامه بقا فرقه اش را خط سوخته آویختن به دشمنان مردم ایران درپیش گرفت تا شاید رویای رسیدن به منصب پوشالی ریاست جمهوری مثلا محقق کند اما درنهایت دیدیم که تمامیت فرقه اش را بطرز مفتضحانه ای ازعراق به کشور آلبانی اخراج کردند تا الباقی عمرخودرا به پایان ببرند.
با ورود فرقه به آلبانی بحران درونی فرقه بدلیل بالا گرفتن تناقضات اعضا وموج جدایی آنها بالا گرفت. مریم قجرکه در استیصال مطلق قرارگرفته بود استراتژی مزدوری برای عربستان،اسرائیل وآمریکا را درپیش گرفت وبه حمایت آنها دل بست وامثال جان مکین را به آلبانی درجمع اعضای فرقه اش برد تا مثلا به آنها روحیه بدهد.مریم قجر براساس تحلیل های غلط وخام خیالانه اش به نیروهایش قول داد که تا بهمن 97 سرنگونی محقق می شود وازآنها خواست که تا ان زمان در فرقه بمانند. اما ظاهرا تحلیل های کشکی مریم قجر نه تنها نتوانست در نیروهایش ایجاد انگیزه کند بلکه روند مسئله داری اعضا و جدایی آنها روبه افزایش نهاد. این مسئله بطوری جدی شد که خود مریم مجبور شد برای مهاراوضاع ازفرانسه به آلبانی برود تا با انجام یکسری نشست های مغزشویی جلوی ریزش شدید نیروهایش را بگیرد. وی که ظاهرا فهمیده آبی ازدشمنان مردم ایران برایش گرم نمی شود اینباربا تحلیل غلط ازاعتراضات صنفی مردم ایران به نیروهایش گفته کانون های شورشی که وجود عینی ندارند بزودی سرنگونی را محقق خواهند کرد وظاهرا آن را بعنوان استراتژی جدید خود برای سرنگونی اعلام کرده واز مسئولین فرقه خواسته تا می توانند با جو سازی زیاد در مورد اعتراضات صنفی مردم ایران نیروهای وامانده اش را برای ماندن در فرقه دلگرم کنند.
اما باید به این زن شیاد گفت که بقول معروف شتر درخواب بیند پنبه دانه! مردم ایران درست است که نسبت به وضعیت بد معیشتی خود اعتراض دارند اما آنها هرگز به دشمنان خارجی اجازه سوء استفاده ازاعتراضات واحساساتشان نخواهند داد، فرقه رجوی که جای خود دارد! چون پروسه خیانت آمیزفرقه برای مردم ایران روشن است وبه همین دلیل مورد تنفر مردم ایران هستند بنابراین مریم قجر بهتر است بیش ازاین زندگی اعضایی که سالهاست آنها را بدنبال سراب سرنگونی کشانده هدرندهد وبگذارد باقی مانده عمرشان را درآرامش سپری کنند.
حمید دهدار