فرقه مخرب و تروریستی مجاهدین خلق بعد از شکست و از هم پاشیدن تشکیلات ضد مردمی اش دراعلام جنگ مسلحانه و پناه جستن در آغوش صدام دیکتاتور بدنام و افشای نقش خیانت بارش درجنگ ضدمیهنی عملا به یک گروه سوخته و منفور در اذهان و افکار عمومی مردم و تاریخ ایران تبدیل شد و در صحنه سیاسی به انزوا کشیده شد. بطوریکه عملا نتوانست نیرویی جایگزین اعضای از دور خارج شده نماید. از هم گسستن شیرازه تشکیلات وعدم اقبال اجتماعی ومردمی باعث شد که سران این سازمان دریک دگردیسی آشکار به شیوه ها و راه کارهای فرقه ای و تبهکارانه روی بیاورند.
استراتژی انها برای جذب و بکارگیری نیرو براساس فریب پایه گذاری گردید. درسال 77 پدرم که فردی اصولا غیرسیاسی وهیچ شناختی از این سازمان نداشت، درهوای رفتن به خارج کشور بوسیله یکی از دوستانش دردام باند قاچاق انسان این فرقه افتاد ودررویای زندگی درخارج کشور، از عراق و پایگاه اشرف سر در آورد. در قرارگاه اشرف از او خواسته شد که ضمن تماس با ما که دو برادر و دانش اموز بودیم از ما دعوت کرد که با قاچاق چی که به ما مراجعه می کند به نزد وی برویم.
پدرم درجریان این تماس هیچ اشاره ای نکرد که وی درپادگان اشرف و نزد مجاهدین است. دراواخرسال 79 باند قاچاق انسان مجاهدین مارا از طریق مرز زاهدان به پاکستان برد. حدود یک هفته دریک هتل بودیم وافرادی که بعد برایمان مشخص شد از رابطین گروه رجوی هستند درهتل مارا بلحاظ ذهنی اماده رفتن به عراق می کردند. یک هفته مستمرا درهتل نوارهای صحبت های مسعود و مریم رجوی را می گذاشتند وما درطی این مدت درهتل قرنطینه بودیم تااینکه یک شب دونفر از مسئولین سازمان به اتاق ما درهتل امدند و گفتند فردا می خواهیم شمارا به عراق نزد پدرتان بفرستیم و از انجا به اتفاق او به اروپا می روید. ابتدا من وبعد برادرم مخالفت کردیم وگفتیم تحت هیچ شرایطی به عراق نمی رویم. اگر نمی توانید مارا به اروپا بفرستید به ایران برگردانید. چند شب رابطین مجاهدین مشغول جروبحث با ما بودند تاما را قانع کنند به عراق برویم ولی ما مقاومت می کردیم. روز بعد چند نفری که همراه ما بودند را باخود بردند.
شب بعد که دراتاق خوابیده بودیم نیروهای پلیس وامنیتی پاکستانی بداخل اتاق ما درهتل ریختند ومارا دستگیر کردند.خیلی تعجب کردیم چون ما حدود 10 روز درهتل بودیم وبجز نمایندگان سازمان هیچ کس اطلاع نداشت. بعد در مقر پلیس برایمان مشخص شد که نمایندگان سازمان بدلیل اینکه حاضر نشدیم به عراق برویم ما را لوداده و به پلیس پاکستان فروخته بودند. سه سال و نیم در زندان کراچی تحت بدترین شرایط بهداشتی وغذایی بسر بردیم بدلیل عدم رعایت ضوابط بهداشتی بدن ما پراز شپش و گال شده بود. بعداز مدتی مسئول زندان که یک خانم بود دلش برای ما سوخت وبه سفارت ایران اطلاع داد که چند روز بعد نیروهای سفارت به نزد ما امدند وترتیب بازگشت ما را به ایران دادند. هیچگاه ان سالها رافراموش نمی کنم وهمواره همانند یک کابوس درمقابل چشمانم قرار دارد. ولی خدارا شکر میکنم که علیرغم شرایط سخت زندان فریب فرقه تبهکار رجوی را نخوردیم. فرقه ای که وقتی بامخالفت ما مواجه شد حاضرشد برخلاف تمامی ارزش های انسانی مارا به پلیس پاکستان بفروشد تا دستگیر وزندانی شویم. حال این همان فرقه ای است که به زمین وزمان تهمت مزدوری وخیانت میزند درحالیکه خیانت کارتر و مزدورتر از خودشان پیدا نمی شود. بیهوده نیست که از طرف مردم ایران لقب منافق گرفتند.
مرتضی