من بعنوان دختر 21 ساله ای که با رویا و آرمان های عدالت اجتماعی و برابری حقوق انسانها و مبارزه با ظلم و ستم به جستجوی نور و روشنایی و زیبایی در کشورم ایران، پاسپورت گرفتم و به قصد پایگاه های سازمان در ترکیه سفرکردم و به مدت 23 سال با ترفندهای فریبنده و سرگرم کننده مشغول بودم و به من فرماندهی یگانهای ستادی و پشتیبانی (فرمانده یگان دسته کمرشکن، فرمانده یگان اتوبوس و فرمانده یگان تانک چیفتن زنان و مردان و..) ابلاغ شد و با کسب تخصص های انگیزاننده مانند: راننده و فرمانده انواع خودروهای سبک و نیمه سنگین از آیفا و … و خودروهای سنگین شامل کامیونهای اسکانیا، شش چرخ و ده چرخ و اتوبوس شهری و خودروهای فوق سنگین از کمرشکن شامل: تک وینچ مکانیکی تا دوینچ هیدرولیکی و کمرشکن LB و تانکرسوخت و … تانک موتوری چیفتن و سرویس های مختلف و آموزش های آهنگری، جوشکاری و… که برای یک دخترجوان خیلی انگیزاننده و هیجان داشت، گذراندم و درآخرین رده لایه دوم شورای رهبریِ سازمان مجاهدین خلق به من ابلاغ شد. سالها گذشت و بعد از ایستادگی مقابل رجوی و مقاومت و مبارزه با دیکتاتوری نوین مسعود و مریم رجوی تصمیم و اقدام به فرار جانانه گرفتم و در آخرین فرارم پیروز شدم.
اکنون که وارد دهمین سال فرارم از این فرقه می شوم، مجدداً وجدانم مرا در برابر این سوال قرارمی دهد: برای آزادی قربانیان مانده در سازمان مجاهدین رجوی – که از هستی و جوانی انسانهای درون تشکیلاتش روزگار می گذراند، و همچنین برای روشنگری برای نسل جوان و سایرین”چه کاری باید انجام بدهم؟!”
از آنجا که اکثر زنان، دختران و پسران و نسلهایی که در سالهای 1357 اول انقلاب تا حدوداً 1366 و تا 1370 به سازمان مجاهدین خلق پیوستند دارای مذهب و اسلام شیعه بودند و در جامعه ایران با شعائر و پاسداشت و اعتقادات به گرامی داشت محرم، تاسوعا و عاشورای حسینی و شبهای قدر و دیگر شعائر اسلام شیعه پایبند بودند، سازمان بویژه شخص مسعود رجوی با سوء استفاده از شعائر آنرا ابزاری برای پیش بردن اهدافش قرار داد تا انسانهای در بند این فرقه را به درون فرو برد. وی با تحمیق اعضاء، مبارزه حسین (ع) علیه یزید و مبارزات فاطمه زهرا (س)، زینب کبری و حضرت قاسم و دیگرامامان و پیامبران را تبدیل به داستان و قصه ای برای پیشبرد تاکتیکهای جدیدش نمود. و با گرامیداشت روزهای محرم و عاشورا و شبهای قدر آنها را وسیله سرگرمی و زمان پرکن برنامه های درون تشکیلاتش نمود.
رجوی با همدستی مریم عضدانلو، زنِ جدیدش و با تحمیق وی و وسیله قرار دادن او، ابزار نوین و حیله گرانه ای پیدا کرد تا خود را مدرن، مقدس و در ردیف مبارزان عاشورا و امامان شیعه و پیامبران مقدس و خالی از هرگونه انتقاد جا بزند و همه چیز را در سازمان مجاهدین خلق دگم و بسته بنفع ماندگاری و زندگی انگلی و حیات خفیف و خائنانه خویش نماید.
رجوی بعلت شکست استراتژی و تاکتیکهایش در پیشبرد جنگ مسلحانه، خشونت و براندازی جمهوری اسلامی و در ادامه سالهای بعد که به فرانسه رفت و از آنجا مجبور به اخراج شد، عراق را انتخاب کرد و با خیانت به میهنش ایران، که درحالِ جنگ با دشمن خارجی بود، با حزب بعث عراق و صدام دست دوستی داد و پیمان همکاری در تمامی جوانب، به ویژه تبادل اطلاعات، بست.
رجوی با پیمان همکاری که با بعث عراق بست و ارائه تاکتیکهای جدید در پیشبرد اهدافش و جلوگیری از ریزش نیرو که روزانه گزارش می شد و پرکردن زندانهای ایران از بهترین جوانان میهن و قربانی کردن و به کشته دادن ده ها هزار نیروی ایرانی، و با پنهان کردن شکستهای متعدد در تمام زمینه ها از استراتژی و تاکتیک هایش، رو به دگردیسی ضد انقلابی در سازمان مجاهدین خلق نمود و به تئوریزه کردن ترفندهای جدیدش برای ماندگاری و سوء استفاده انگلی از اعضای سازمان بویژه زنان بر آمد و سازمان را وارد مرحله جدیدی نمود.
ادامه دارد …