بنام خدایی که آفریننده خوبیهاست
سلام داداشی جونم!
چند روزی است که بدجور دلم هواتو کرده. وقتی به عکست نگاه می کنم انگار خودت روبروم ایستادی وباهات دارم حرف می زنم، از گذشته، از آینده، از حال، از همین حالایی که توش هستیم. کاش بودی …. آخ آخ که چقدر دلتنگم. کاش بودی داداش. کاش همیشه کنارم بودی کاش بجای این همه آدم تو کنارم بودی دلم خیلی پره ولی خیلی خالیه ….
از همون لحظه ای که خودموشناختم خوب نبودم آخه هروقت به تو احتیاج داشتم در کنارم نبودی. من بودم وعکس نازت که همیشه تومغازم بالا سرمه. اگه یه روز نگاه نکنم دلم میگیره. عکس جوونیاته خودم درست کردم وبزرگش کردم. داداشی جونم دیگه پدر ومادر پیر شدن ولی برادر و خواهر بزرگن که جاشونو پرمیکنن اما من هیچوقت تو را نداشتم. داداشی عزیزم دلم خیلی برات تنگه! بگذریم داداش جونم یکم از زندگیمون برات بگم من الان 45 سالمه، 6 ساله بودم که از پیش ما رفتی ولی از ذهنم نرفتی. ننه و آقا پیر شدن برادرات وخواهرات هم همه الحمدا.. صاحب زندگی خوبی هستن وهرکدام چند تا بچه دارن من خودم یه دختر 12 ساله به اسم هانیه دارم ازشما خیلی سئوال می کنه همیشه با عکست حرف می زنه ومی پرسه مامان دائیم کی برمیگرده من از نزدیک ببینمش؟ بهش میگم انشاا.. همین روزا برمی گرده چشام پراشک میشه وهانیه میاد اشکامو پاک میکنه میگه مامان تورا خدا گریه نکن … داداشی جونم ما هممون چشم انتظارتیم که هر لحظه از در بیایی. آقا شبها تو خواب داد می زنه ومدام اسم تو را میاره به ما میگه تو را خدا برید محمد رضا را برگردونید. بیاد ببینمش… خلاصه عزیزم ما همگی چشم انتظارتیم « اشک مجالم نمی ده » ای دنیا به چه جرمی بین ما جدایی انداختی؟! داداشی جونم بمیرم برات بمیرم برای صورت ماهت که حالا دیگه چین وچروک افتاده. برای چشمات که خیلی وقتها اشک ریختن وکسی نبود پاکش کنه قول میدم خودم پیش مرگت بشم. آخه من خواهر کوچیکتم. راستی داداشی جونم اون انگشترت که دادی بهم هنوز تو دستمه گفتی نگه دار تا به ایران برگردم.هیچ وقت از انگشتم درنیاوردم داداشی جان ما همه خانواده وکل فامیل منتظر بازگشت تو هستیم تا بقیه عمرمون را درکنار هم شاد وخرم وخوش زندگی کنیم وتورا کم نداشته باشیم. روی ماه تو را می بوسم و تو را به خدای بزرگ و منان می سپارم به امید روزی که دوباره همدیگر را در آغوش بگیریم.
خواهر چشم انتظارت حمیده آغاسی