ماجرای 19 فروردین سال 90

ننگ بر مسعود رجوی که بخاطر خیره سریهایش باعث کشته شدن 36 نفر و زخمی شدن صدها نفر شد.
حدود یک هفته بود که در شرایط آماده باش بودیم و جلوی نیروهای عراقی که قصد پیش روی در اشرف را داشتند سد بسته بودیم. تلاش میکردیم که با زنجیر انسانی مانع پیشروی آنان بشویم و تا حد زیادی موفق شده بودیم زیرا آنها متوقف شده بودند و نمی توانستند عبور کنند.
جهت اطلاع خوانندگان محترمی که از وقایع آن سال بی اطلاع هستند عرض کنم که دولت عراق طی احکام قضایی که داشت قصد تصرف اراضی شمالی پادگان اشرف را داشت. حال این احکام درست بودند یا غلط کاری ندارم بالاخره از جانب دستگاه قضایی عراق صادر شده بودند و سازمان مجاهدین خلق باید در احترام به قوانین آن کشور آنها را اجرا میکرد و اراضی مربوطه را تخلیه می نمود.
اما مسعود رجوی پادگان اشرف را در تمامیت آن ملک شخصی خود به حساب می آورد و خود را بالاتر از قانون کشور مربوطه می دانست و حتی مدعی می شد که هلیکوپترهای عراقی حریم هوایی اشرف را شکسته اند.
واقعا مسخره بود. آخر ما در کشور عراق مهمان بودیم و حتی شهروند هم به حساب نمی آمدید ولی ظاهرا دولت عراق می بایست از قوانین مسعود رجوی تبعیت میکرد و گردن می نهاد. بسیار روشن بود که النهایه این خیره سریها به درگیری منجر خواهد شد و بهای این خیره سریها را نیروها باید بدهند و سرانجام چنین شد و ارتش عراق که برای تصرف اراضی شمالی پادگان اشرف که مالک شخصی داشتند آمده بود در طی یک درگیری گسترده و سنگین این اراضی را به تصرف خود در آورد و در واقع برای اجرای حکم دادگاه مجبور به توسل به زور شد که رجوی هم همین را می خواست.
در این ماجرا تعداد 36 نفر البته به طرز مشکوکی کشته و صدها نفر مجروح شدند که مسبب اصلی شخص مسعود رجوی بود. طبق معمول مریم رجوی شروع به مظلوم نمایی کرد و همه جا اینطور وانمود کرد که گویی دولت عراق و نخست وزیر وقت آن نوری المالکی مقصر بودند و آنان باعث کشته و مجروح شدن نیروها شدند. برای ما که در آنجا بودیم روشن شد که این خیره سری و قانون گریزی از طرف مسعود رجوی بوده که کار را به اینجا کشانده است.
واقعا از آن روز ننگین هر چه بگویم کم گفته ام. شاید که فیلم هایش را دیده باشید که چه جوانانی بخاطر مطامع کودکانه مسعود رجوی کشته شدند و خانواده هایشان در حسرت دیدار آنان ماندند. دختران و پسرانی که آرزوهایی داشتند ولی با خود به گور بردند، چرا؟ چون یک رهبر فرقه ای خیره سر و لجوج مایل نبود به قانون کشوری که در آن اقامت داشت احترام بگذارد و النهایه نیز قیمت این حماقت های او را انسانهای دیگری با گوشت و پوست و خون خود پرداختند.
آیا فقط همین قضیه بود که مسعود رجوی مسبب ریختن خون افراد بیگناه بود؟ خیر. قبل از آن در شش و هفت مرداد سال 1388 نیز چنین اتفاقی افتاده بود ولی ابعاد خسارت انسانی آن موقع کمتر بود. مورد بعدی کشته شدن بیش از 50 نفر از حدود 100 نفری بود که برای به اصطلاح حفاظت اموال پادگان اشرف گذاشته بود که طی حمله ای مشکوک کشته شدند. آخر هم معلوم نشد که چه کسی اینکار را کرد زیرا هیچ نیرویی مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفت و هرگز به بازماندگان آن ماجرا اجازه صحبت داده نشد.
اما به شما خوانندگان محترم عرض کنم که در تمامی حملاتی که به پادگان اشرف یا به اردوگاه لیبرتی می شد مقامات آمریکایی مطلع بودند و زیر نظر آنان انجام میگرفت. نمونه بارز آن حملات شش و هفت مرداد سال 1388 و 19 فروردین سال 1390 و سایر حملات دیگر، همگی زیر چشم نیروهای آمریکایی انجام می شد و مسعود رجوی بیشتر از هر زمان دیگر مجذوب آمریکائیها می شد که مدام در حال کمک به کشته شدن نیروهای وی بودند. یعنی بی غیرتی تا کجا؟ بی هویتی تا کجا؟
در همان سال 90 تا دو ساعت قبل از حمله، نفربرهای بردلی آمریکایی در داخل اشرف بودند ولی شروع به خروج کردند، حتی ما به آنها اعتراض کردیم که چرا میخواهید بروید مگر نمی بینید که نیروهای عراقی آرایش حمله گرفته اند و قصد حمله به ما را دارند؟ که در پاسخ به ما میگفتند که از فرماندهی به ما دستور داده شده که سریعا به مقرهای خودمان برگردیم. در حین حمله هم هواپیمای بی سرنشین آمریکایی مستمر در حال فیلم برداری و عکس برداری بود و سیر تا پیاز داستان را فیلم برداری کرد. ولی باز مسعود رجوی در اوج ذلت به رابطه نامشروع خودش با آمریکاییها ادامه میداد و برایشان مدام خوش رقصی می نمود و انگار نه انگار که تا دیروز همین آمریکاییها بودند که ما را رها کرده و به نیروهای عراقی چراغ سبز نشان داده بودند که به اشرف حمله کنند؟
در یک فریبکاری بسیار مشمئز کننده بعد از حمله مربوطه، تعدادی دکتر آمریکایی به بیمارستان اشرف آمده بودند و تعداد انگشت شماری را با خود به بیمارستان صحرایی خودشان برای مداوا بردند که آدم حالش از این صحنه بهم میخورد. میگفتیم که اگر شما ها انسان بودید مانع حمله می شدید. حالا آنها که مظلومانه کشته شدند را چگونه زنده خواهید کرد؟ مگر مجروحین همین شش هفت نفر بودند که بردید؟ صدها نفر مجروح روی زمین بود. تختها که پر بود هیچ، راهروها و سالن غذاخوری و استراحتگاهها، همه و همه پر ازمجروحین جدی بود.
از طرفی کارشکنی های اعزام مجروحین به بیمارستان های عراقی از جانب مسئولین سازمان هم بود. بیمارستان های عراقی اعلام آمادگی کرده بودند که مجروحین را مورد مداوا قرار دهند ولی رجوی خیره سر اجازه خروج نیروها را نمی داد و میگفت که شما به ما دارو و امکانات بدهید خودمان مداوا میکنیم. فقط می ترسیدند که مجروحین از فرط خشم خود از سازمان فرار کنند و بروند و بعد برای رجوی خائن باعث دردسر شوند.
از آنروز ننگین هر چه بگویم کم گفته ام و هر ساله که به یاد آن روز می افتم خشم تمام وجودم را میگیرد. مخصوصا وقتی به یاد کسانیکه در آن روز کشته شدند می افتم.
بی تردید روزی مسعود رجوی و مریم رجوی و سایر دست اندرکاران باید در این مورد مشخص حساب پس بدهند.
بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا