پس از آن که منابع مختلف از جمله بهمن بازرگانی که عضو مرکزیت فرقه بود تا سران و ماموران ساواک شاه، در هم شکستگی رجوی را افشا کرده و شخصیت زبون او را رو نمودند و منجمله افشا کردند که رجوی خانه تیمی محمد حنیف نژاد را لو داده و باعث دستگیری او شده است، رجوی ها به هول افتاده و سراسیمه علاوه بر این که تعدادی از مسئولین فرقه را به تلویزیون آوردند با داستان سازی رجوی را تبرئه کنند، تعدادی از مزد بگیران شورایی را نیز نبش قبر کرده تا آنها با داستان سرایی، مسئولیت لو دادن پایگاه حنیف نژاد را شاید از گردن رجوی خائن بردارند.
در این که صحبت های مسئولین فرقه دروغ محض است شکی ندارم چرا که در طی سالیانی که در فرقه بودم، یکی از کارهایی که رجوی همواره به انجام آن مبادرت می کرد، تعریف و تمجید از خودش بود و به این منظور یکی از محورهای صحبت های او در نشست های عمومی تعریف داستان های تکراری زندان بود و برخی از اعضای قدیمی فرقه را که از زمان شاه با او آشنا بودند به پشت تریبون می آورد تا در ظاهر برای بیان خاطره و در حقیقت برای تعریف و تمجید از رجوی شروع به صحبت کنند. سپس این بخش را در نشریه خود درج می کرد. اما در تمام این سالیان یاد ندارم برای یکبار هم که شده آنچه اخیراً تعدادی از سران فرقه به عنوان خاطره از زندان شاه درباره رجوی گفته اند را شنیده باشم یا در یکی از کتب و نشریات آنها خوانده باشم و در هیچ جای تاریخچه فرقه نیز ثبت نشده است. اگر چنین داستان هایی واقعی می بود، رجوی تا بحال هزاران بار آن را تبلیغ می کرد. بنابراین شک ندارم که این داستان سرایی ها همه دروغ هستند.
اما یکی از نفرات نبش قبر شده فردی به نام نصرالله اسماعیل زاده است. وی را قبلاً در اشرف دیده بودم. او حتی برخلاف اعضای مفت خور شورا که چند سال یکبار با حفاظت و تحت کنترل و با رسیدگی های مخصوص و آن چنانی به عراق می آمدند، به ندرت به عراق می آمد و در اروپا مشغول خوشگذرانی بود. چندباری هم که آمده بود نه حرفی می زد و نه خاطره ای تعریف می کرد و به مفت خوری خود به آرامی مشغول بود و ایام می گذراند. اما داستان سرایی های اینبار او خیلی جالب است.
خلاصه داستان شرلوکومزی که اسماعیل زاده (نویسنده نبش قبر شده) تعریف می کند این است که تا یکی دو روز قبل از دستگیر شدن حنیف نژاد، ساواک خبر و ردی از او نداشته است. ساواک دو روز قبل از دستگیری حنیف نژاد اسماعیل زاده را شناسایی کرده و سپس از طریق او رسول مشکین فام یکی از اعضای مرکزیت سازمان را در قرار با اسماعیل زاده شناسایی می کند و بعد به طور اتفاقی و از طریق مشکین فام موفق به دستگیری حنیف نژاد می شود.
این داستان سرایی بی دلیل نیست چرا که نویسنده و کسی که دستور نوشتن این داستان مضحک را به او داده است با ذهن فندقی خودشان می خواستند خواننده را به این نتیجه برسانند که دستگیری حنیف نژاد ربطی به رجوی نداشته و در نتیجه لو دادن حنیف نژاد توسط رجوی دروغ است!!!
اما می ماند چند نکته:
اولاً: در این داستان مضحک نویسنده درباره خود نوشته است که:
- از سی تیر 1331 تا زمان دستگیری در مهر 1350 بر علیه شاه فعالیت داشته است.
- با برخی از شخصیت ها و گروههای معروف مخالف شاه در ارتباط بوده است.
- در قیام سی تیر شرکت داشته است و بعد از کودتای 28 مرداد به فعالیت به نفع مصدق ادامه داده است.
- در پاییز سال ۱۳۳۲ در هنگام پخش اعلامیه دستگیر و ۶ هفته زندانی بوده است.
- سابقه دستگیری در اواخر دهه 30 را داشته است.
- به قول خودش نامش «در رابطه با یک فعالیتی در سال ۱۳۴۹در ساواک مطرح شده بود».
- نقش مهمی در یک عملیات سازمان در سال 1350 که قرار بود طی آن یک دکل برق کلیدی تهران در هنگام برگزاری جشن های 2500 ساله منجر شود داشته و اتفاقاً تمام نفرات شرکت کننده در آن دستگیر شدند و حتی یک نفر از دستگیر شدگان به گفته نویسنده با ساواک همکاری داشته است.
اما با وجود همه این موارد، نامبرده مدعی است که تا مهر 1350 ساواک هیچ اطلاعی از وی نداشته و لو نرفته بود!!!
آیا می توان چنین دروغی را باور کرد؟
دوماً: تاریخ مطلبی که فرقه تروریستی رجوی مدعی است به قلم اسماعیل زاده (نبش قبر شده) می باشد اردیبهشت 1398 ذکر شده است.
در قسمتی از این نوشته، نامبرده برای آن که بگوید رجوی با ساواک همکاری نداشته است چنین آمده است” مسعود برخی مسافران به خارج کشور را (مشخصاً بیروت) خودش در فرودگاه بدرقه می کرده است. نگارنده در آن زمان در ماموریت در پاریس بودم، مهدی ابریشمچی، عباس داوری، محمد علی جابرزاده و محمد حیاتی که مطلع هستند جزییات بیشتری را می توانند توضیح دهند. اما ساواک در بازجویی ها، به هیچکس و به هیچ چیز نرسید.”
در این جا از «محمدعلی جابرزاده» به عنوان یکی از شواهد اسم برده شده و از وی خواسته شده تا به عنوان مطلع توضیح بیشتری بدهد! نکته قابل توجه این است که جابرزاده در بهمن 1395 مرده و از آنجا که یکی از سران ارشد فرقه و شورا بود، اصلاً نمی توان تصور کرد که اسماعیل زاده این موضوع را فراموش کرده باشد.
علت اشتباه این است که این مطلب توسط دستگاه تبلیغات فرقه با کپی چسبان چند مطلب تنظیم شده و نویسنده واقعی آن نه اسماعیل زاده بلکه سیستم تبلیغاتی دروغ پرداز رجوی است.
سوماً: بر اساس آنچه اسماعیل زاده در این داستان نوشته است یک فرد مهم در فرقه در زمان شاه بوده که با بسیاری از اعضای مرکزیت از جمله حنیف نژاد، بدیع زادگان، رسول مشکین فام، علی میهن دوست و … در ارتباط بوده و منجمله نوشته است که”حدود یک هفته پس از حمله اول شهریور، من و حنیف نژاد و بدیع زادگان در خانه یکی از پشتیبانان در خیابان ایران نشست داشتیم.” یا نوشته است” محمد سیدی کاشانی و بدیع زادگان و مشکین فام برای پیشبرد پروژه ها به خانه ی من در خیابان باغ شریفی می آمدند.” یا اینکه نوشته است” چند بار در مسجد سه راه شکوفه با محمد آقا [حنیف نژاد]، بدیع زادگان و مشکین فام و علی میهن دوست نشست داشتیم.”
وی حتی تحت مسئول هم داشته است و در این باره نوشته است” فرد تحت مسؤلیت من، با مسعود [رجوی] در گروه کاری ایدئولوژی نیز کار می کرد”
طبق نوشته های اسماعیل زاده، وی فرد مهمی در تشکیلات بوده که نه تنها با بنیانگذاران و اعضای مرکزیت سازمان در جلسات شرکت می کرده بلکه تحت مسئول هم داشته است و در عملیات نظامی هم نقش مهمی داشته است.
باید از او پرسید پس چرا با این همه مسئولیت و مقام و رده، از فرقه تروریستی رجوی جدا شده است؟ چرا حقیقت را به مردم نمی گوید؟
چرا در حالی که اسماعیل زاده خودش از فرقه جدا شده و حاضر نیست با آنها در تشکیلات باشد، دیگران را به حمایت از او ترغیب می کند؟ نباید نتیجه گرفت که این مقاله سفارشی است و لابد بر اساس آنچه خود رجوی درباره اعضای جدا شده از شورا گفته است، اسماعیل زاده نیز باید در ازای چنین چاپلوسی هایی حقوق ماهانه خود را از او دریافت کند؟
صالحی