وقتی در شهر آمل بودیم به دیدار آقای محمود اسماعیل پور که در بازار مغازه دارد رفتیم برادرش احمد سالیان طولانی است که اسیر مغز شویی رجوی می باشد. آقای اسماعیل پور با دیدن ما بسیار خوشحال شد و سئوال نمود که از برادرم چه خبر؟ آیا همچنان در آلبانی حضور دارند؟ آیا کسی از سازمان جدا شده است؟ آیا امکانی وجود دارد که بشود برای ملاقات رفت. در ادامه آقای اسماعیل پور خاطراتی که به اشرف رفته بود عنوان داشت که رجوی چقدر موجود کثیفی است که توانسته افرادش را با حقه بازی فریب داده و آنان را علیه خانواده شان شورانده تا جایی که وقتی برادرم من را برادر ناتنی خود می داند یعنی اینکه حسابی رجوی مغزشان را خالی نموده و هر چیزی که خواسته در آن نهاده است.
البته برای آقای اسماعیل پور جنبه های دیگری از فریبکاری رجوی در مناسبات را برایش توضیح دادیم و اینکه رجوی به این کار نیاز داشت چون اگر این کار را انجام نمی داد دیگرتشکیلاتش باقی نمی ماند و همه از مناسباتش خارج می شدند به همین خاطر است که رجوی تا می توانست سعی می کرد افراد را در ناآگاهی نگهدارد. البته برای اینکه به ماهیت دقیق رجوی پی ببریم باید عنوان کنیم که او تشنه قدرت بوده و این مسئله راه به ناکجا آباد برد و شاهد هستیم که برای رسیدن به قدرت تن به هر خیانتی داده است از همنشینی با صدام گرفته تا شیخ های مرتجع عربستانی تا جنایت کاران آمریکایی و اسرائیل. حال می توان دریافت که چرا افرادی مانند برادر شما هم چنان بر طبل توخالی رجوی می کوبند و فکر می کنند که در بیرون از مناسبات سازمان مجاهدین زندگی ادامه ندارد. از جنبه دیگر رجوی ها سعی دارند شخصیت افراد را بعد از جدا شدن خراب کنند و خیلی از نفرات از این مارک خوردن وحشت دارند.
آقای اسماعیل پور که اشراف خوبی به مسائل داشت عنوان داشت که هر چقدر رجوی و دار و دسته وی مانع جدا شدن نفرات بشوند ولی چیزی که نمود دارد این سازمان با سابقه خیانتی که علیه مردم ایران دارد هرگز به جایی نخواهد رسید و این مانند روز روشن است و گواه حرفهای من نیز تاریخ می باشد.
پس باید به بردارم بگویم که از رجوی آبی گرم نخواهد شد و با دنباله روی اندیشه های کثیف رجوی تاکنون به کجا رسیدی و اکنون در چه وضعیتی بسر می بری؟ احمد جان این را بدان که رجوی فقط مرگ شما را می خواهد بهتر است برای یک بار هم شده نگاهی به گذشته خودت داشته باشی که چیزی بدست آوردی یا خیر؟!
اما از آنجایی که حرفهای آقای اسماعیل پور شیرین و گرم بود متوجه زمان نشدیم ولی به او قول دادیم که باز هم پای صحبت های گرم او بنشینیم.