در زمستان سال 1381 که اخبار قریب الوقوع بودن حمله نیروهای امریکایی به عراق قوت گرفته بود، عوامل فرقه بصورت غیر منتظره ای تمامی نیروها را از نقاط مختلف عراق به سالن اجتماع مقر اشرف (محل برگزاری نشست های رجوی) فرا خواندند و در آن نشست چند ساعته رجوی با حالتی آشفته و وحشت زده نسبت به عواقب احتمالی آن، جهت روحیه بخشیدن به اعضا که در شرایط بسیار پیچیده و یاس و نامیدی به سر می بردند خزعبلاتی طرح و با دجالگری خاصی مدعی شد!
“اساسا نباید مرعوب شرایط شده چرا که در صورت جنگ من (رجوی) اولین کسی خواهم بود که در مقابل قوای امریکایی سینه سپر کرده و در صورت تهاجم علیه فرقه از تمامی نیروها دفاع خواهم نمود.”
پس از پایان نشست و گذشت موعدی کوتاه اساسا نه خبری از مریم قجر بود و نه از رهبر سینه سپر، البته طولی نکشید که در سیمای نکبت منتسب به فرقه با خبر شدیم مریم قجر به همراه هیات همراه حدودا 300 نفری متشکل از جنایتکارترین عناصر کلیدی باند تبهکار رجوی همچون مهدی ابریشمچی، نسرین، شهرزاد و…………. از خط مقدم جنگ در عراق به خیابان های شانزلیزه پاریس عقب نشینی کرده است. و اندکی پس از آن علیرغم سئوالات و ابهامات اعضا درخصوص سرنوشت مسعود رجوی عوامل سرکوبگر فرقه هرگز حاضر نشدند در این مهم جوابی ارائه بدهند. و اینگونه شد که قبل از وقوع جنگ مریم عضدانلو برای رفاه حال و فرار از گزند جنگ احتمالی به فرانسه گریخت و رجوی نیز قبل از اعضاء نگون بخت، غزل بریدگی را سر داده و به سوراخ موش خزیده است. این دو ابلیس برای ارعاب و تخریب شخصیتی به جداشدگان، بریده مزدوری را نسبت می دهند. غافل از آن که خودشان جلوتر از اعضاء به جان آمده خط ومشی بریدگی و مزدوری برای اسرائیل، عربستان و امریکا را در پیش گرفتند. و عملا در منجلاب آن گرفتار شدند. لذا لقب بریده مزدور واقعا زیبنده مسعود و مریم رجوی بوده و این مهر ننگ هرگز از پیشانی این دو خائن پاک نخواهد شد.