قسمتی از مصاحبه با خانم حوریه ایوز خواهر آقای ابوالفضل ایوز (متولد 1346 – اسیر در فرقه رجوی در آلبانی)
من حوریه ایوز خواهر بزرگ ابوالفضل ایوز هستم. برادرم در سن هجده سالگی به خدمت سربازی اعزام شد. او بیست و هشت ماه خدمت کرد و مشمول چهار ماه اضافه خدمت زمان جنگ شد. برادرم در خط مقدم جبهه بود و یک سالی بود که نامزد کرده بود و قصد داشت بعد از پایان خدمت سربازی ازدواج کند.
آقا ابوالفضل در سال 1367 و عملیات مرصاد به اسارت نیروهای عراقی درآمد. بعدها خانواده ام فیلم به اسارت درآمدن برادرم را دیدند. چون نامه ای از ایشان به دست ما نرسید او را جزء مفقود الاثر ها اعلام نمودند. سال 1386 یکی از اعضای جداشده از فرقه، خانواده ما را پیدا کرد و گفت که برادر ما در اشرف می باشد و دو سالی اسیر نیروهای عراقی بوده و بعد تحویل سازمان مجاهدین خلق شده است.
بعد از اسارت برادرم، در سال های بعد پدر و مادرم در فراق فرزند و چشم انتظار او از دنیا رفتند.
پیام خانم حوریه ایوز به برادرش آقای ابوالفضل ایوز:”برادر عزیزم چشم انتظارت هستیم و مشتاق دیدارت می باشیم. باز هم دیر نشده بازگرد و زندگی آزاد را تجربه کن. شرایط زندگی راحت در ایران برای شما مهیا می باشد. خانه ی پدری برقرار است فقط جای شما خالی است که با وجود خود به آن گرما ببخشی.”