با وجود سابقه زندان ، بعید بود مرا به روی آنتن ببرند

خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت بیست و هفتم

استارت ترانه ها و ورود به برنامه های هنری سازمان

ایده اولیه من در مورد شرکت در برنامه های هنری، از قرارگاه همایون شروع شد. اولین کار تهیه یک دفترچه و سپس جمع آوری متن آهنگ ها و سرودهای سازمانی بود. از جمع کوچک بچه های دسته خودمان شروع کرده و در فرصتهای مختلف ترانه و سرودهای سازمانی را می خواندم. کم کم در پشت آیفا و در ترددات نیز مسئولینم و بقیه اصرار می کردند که ترانه آذری بخوان و من هم ترانه لاله لر به زبان آذری را می خواندم و بچه ها هم همراهی می کردند. کم کم و با سرعت لاک پشتی پیش می رفتم. یکی از بچه ها به نام فرامرز آقائی که از سوئد او را فریب داده و به عراق کشانده بودند ارگ می نواخت.

من و فرامرز دو سه کار هنری تولید کردیم که بسیار خام و ابتدائی بود. اما مسئولین برای اینکه ما را سرزنده و وصل نشان دهند ، از این کار ما استقبال می کردند. انصافا محسن صدیقی که فرماند ه ام بود ، خیلی کمک می کرد.

اما احدی از نیت و نقشه من مطلع نبود که قصدم از این اجراها رفتن روی آنتن زنده و دادن خبر سلامتی به خانواده ام در تبریز بود.

 class=

با وجود پروسه زندان انفرادی ، بعید بود که من را به روی آنتن ببرند. نمی دانستم نتیجه چه خواهد شد ، اما تصمیم قاطع برای امتحان این مسیر را گرفته بودم.

اجرای کارهای هنری و تمرینات قبل از آن ، فرصتی را فراهم می کرد که در زیر کولر از گرمای طاقت فرسای قرارگاه همایون و شرجی وحشتناک العماره فرار کنم.
دیگر در هر جمعی این من بودم که شروع کننده کارهای روحی رفاهی بوده و بقیه را نیز وادار به همراهی می کردم.
در سازمان برای اینکه اعضای فرقه را از فضای درخود و فکر کردن خارج کنند ، در مراسم های مختلف آنها را وادار به رقص و خوانندگی و اجرای نمایش نامه و … می کردند!
همه باید در برنامه های هنری شرکت می کردند ، این یک دستور تشکیلاتی سفت و سخت بود. اما من داوطلبانه وارد این کار شده و هدف خاص خودم را دنبال می کردم ، خودم می دانستم که در این کارها تخصصی درست و حسابی ندارم اما در بیابان ، تکه نان نعمتی است!
زیاد رقابتی هم در این زمینه وجود نداشت! کسی هم به درستی از نحوه اجرای ترانه های آذری مطلع نبود و من هر کیفیت اجرائی داشتم ، زیاد فرقی نمی کرد.
در هر مراسمی من از طریق مسئولم برای آماده کردن یک آهنگ در اختیار خودم قرار می گرفتم. زنان شورای رهبری هم به این امر اصرار می کردند تا بدین وسیله به مسئولین بالاترشان نشان دهند که وضعیت تشکیلاتی تحت مسئولیت هایشان خوب و عالی است. ولی خیلی سخت بود که اعضایی را که افسردگی دارند به وجد آورند وشاد نگه داشت ، چرا که همه غمی بزرگ در دل داشتند …
ادامه دارد …

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا