مسعود رجوی از اول بعنوان فردی خودپرست و قدرت طلب جذب سازمان مجاهدین شد. او مدتها بعد محل اختفای محمد حنیف نژاد که رهبر ایدئولوژک سازمان بود را به ساواک لو داد که در نهایت وی دستگیر و به همراه سعید محسن واصغر بدیع زادگان اعدام شدند. علاوه براین با اعدام اعضای مرکزیت سازمان رجوی خود را رهبر سازمان نامید و زمام امور تشکیلات را با زیرکی بدست گرفت. بعد از سقوط حکومت پهلوی رجوی که به همت مردم به همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد به سرعت به سمت کسب قدرت قدم برداشت. او می خواست تمامی سهم قدرت را ازآن خود کند وبرای رسیدن به این منظور خود در درون تشکیلات حتی فرد دوم سازمان موسی خیابانی ودیگردوستان نزدیک خود را قربانی کرد تا فقط وفقط خودش مطرح باشد.
وی به هرطریق سعی کرد درجامعه سیاسی ایران خود را بعنوان فرد برتر و شایسته رهبری مردم ایران مطرح کند اما ازآنجائیکه دست روزگار بنا به خواسته او پیش نرفت از آن زمان به بعد وی به انجام اقدامات خشونت طلبانه برای رسیدن به منظور خود روی آورد. که بعد ازگذشت مدتی بازهم راه به جایی نبرد ودرنهایت به خارج ایران فرارکرد وشانس خودرا برای رسیدن به قدرت با همدست شدن با دشمن متجاوز به آب وخاک ایران امتحان کرد. و طی سالیان درعراق درخیانت به مردم ایران از هیچ خوش خدمتی برای صدام دریغ نکرد. بعد ازسقوط صدام هم از آنجائیکه همچنان برای رجوی اصل رسیدن به قدرت به هرقیمت بود تمام عیار خود را درخدمت ارباب جدید یعنی آمریکا قرارداد تا شاید کاری که صدام نتوانست برایش انجام دهد اینبار آمریکا محقق کند اما با خروج ارتش آمریکا ازعراق تحقق رویای رجوی پایان یافت وسرنگونی به محاق فرو رفت.
رجوی که دیگر حرفی برای گفتن نداشت ومی دانست اگر بماند باید درمقابل نیروهایش وهمچنین پاسخگوی خیانت هایش به افکار عمومی باشد برای همیشه از دیدگان مخفی شد وزمام امور فرقه اش را به زنش وسران مفلوک فرقه اش سپرد.
حال سالهاست که معلوم نیست او درکجا پنهان ویا اصلا زنده است یا نه؟! ولی چیزی که مشخص است دیگر اونقش علنی ندارد. بازمانده های مفلوک فرقه اش هم جرات این را ندارند که زنده یا مرگ اورا تائید کنند. حال مضحک این است که سرکردگان فرقه درهرمراسمی که برپا می کنند شعار”خلق جهان بداند مسعود رهبر ماست” سرمی دهند اما هیچگاه پاسخ این تناقض که این چه رهبری است که خود را عیان و یا حتی یک پیام تصویری از مخفیگاهش نمی دهد ؟ چرا او نیست تا مثلا فرقه را از بحران های لاعلاج عبور دهد ؟ چرا او نیست که بگوید به چه دلیل تاکنون سرنگونی محقق نشده است ؟ چرا نیست که پاسخ دهد وبگوید که به چه دلیل تعداد زیادی از اعضا را بیهوده درعراق درمقابل نیروهای عراقی به کشتن داد و در آخر هم تن به اخراج فرقه اش از عراق داد ؟ وانبوهی از تناقضات لاینحلی که در اذهان نیروهای وامانده اش در آلبانی سنگینی می کند.
بهرحال شعار خلق جهان بداند مسعود رهبر ماست ازسوی بازمانده های پوشک پوش فرقه رجوی شعار پوچ و بی محتوا ومضحکی است که هرگز نمی تواند دردی از درد های لاعلاج فرقه اورا دوا نماید. واقعیت این است که فرقه رجوی علیرغم همه تبلیغاتی اش همراه با خوش خدمتی بی دریغ برای دشمنان مردم ایران ازنظر تاریخی وازدیدگاه مردم ایران سوخته ومترود شدند وبه همین خاطر هرگز نقشی برای این فرقه درآینده سیاسی ایران متصور نیست ودشمنان خارجی مردم ایران هم فعلا نقشی جزیک گروه مزدور برای این فرقه قائل نبوده و فقط فعلا در معادلات سیاسی خود ازهمین نقش فرقه سود می برند و قطعا به موقع آنها را مانند دستمال کاغذی مصرف شده به زباله دان خواهند انداخت.
حمید