سلام دوستان عزیز امیدوارم که روزهای بسیار خوبی پیش رو داشته باشید و شادی ونشاط همواره توشه راهتان باشد.
وقتی کارنامه مسعود رجوی را نگاه میکنیم و برگ های زندگی او را ورق میزنیم یک چیز بیشتر از هر چیزی بچشم میخورد و توجه آدمی را بخود جلب میکند، چیزی که تمام زندگی شخص مسعود رجوی را تنیده است و نخ نبات حیات او را تشکیل میدهد ، آن چیزی نیست بجز” حس قدرت طلبی”!
بله مسعود رجوی از ابتدای وارد شدنش به سازمان مجاهدین خلق ایران به دنبال رسیدن به بالاترین سطح سازمان بود و این رویای خود را زمانی محقق شده دید که تمام بنیانگذاران سازمان توسط سازمان ضد اطلاعات و امنیت شاه موسوم به”ساواک” دستگیر و النهایه با خیانت شخص مسعود رجوی، شاه آنها را اعدام کرد و مسعود رجوی را با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم نمود. بعد از اعدام بنیانگذاران که شامل” محمد حنیف نژاد – سعید محسن و اصغر بدیع زادگان” بود ، مسعود رجوی به این یقین رسیده بود که بی برو برگرد مسئول اول سازمان شده است و مترصد فرصتی بود که این را به همگان بفهماند که حرف اول را در سازمان مجاهدین خلق او میزند. خب اگر تاریخچه سازمان را مروری کرده باشید خواهید دید که عده ای از اعضاء سازمان که در سال 1354 دستگیر و زندانی شده بودند قصد خروج از ایدئولوژی سازمان را داشتند ولی کماکان میخواستند که با نظام شاهنشاهی مبارزه کنند اما نه زیر پرچم سازمان مجاهدین! خب آنها انشعاب کردند و با اندکی تغییر آرم سازمان را به نفع خود مصادره کردند ( آیه قرآنی را که بالای آرم سازمان بود را برداشتند و بقیه اشکال بقوت خودش باقی ماند ). این جریان فکری را فردی به نام “تقی شهرام” رهبری میکرد. مسعود رجوی در این هنگام دید که بهترین زمان برای عرض اندام است و می تواند خودش را بعنوان کسی که بعد از بینانگذاران ریاست سازمان را بر عهده گرفته است به افکار عمومی و جریانات سیاسی دیگر معرفی نماید.
این قدرت طلبی از آنجا شروع شد و تا به امروز ادامه دارد ولی به چه قیمتی ؟!
زمان شاه به خاطر گرد و خاکی که وجود داشت و یک دشمن واحدی در پیش روی همه جریانات فکری دیده می شد ، زیاد نمی شد که با اعلام رهبری مسعود رجوی مخالفت کرد یعنی بطور واقعی تنها کسی که می توانست جلوی خیال پردازیهای مسعود رجوی بایستد کسی نبود جز” موسی خیابانی”. وی بعد از آزادی از زندان در زمان انقلاب ضد سلطنتی زیاد زنده نماند که به این بپردازد که چرا آن موقع از این بلند پروازیهای مسعود رجوی ممانعت بعمل نیاورد. به هر حال رجوی در ابتدای کار با فاش کردن انبوه اطلاعات مهم سازمان باعث مرگ حنیف نژاد و بدیع زادگان وسعید محسن به مرد نخست سازمان تبدیل شد. برای ماندگاری در این صحنه دست به خیانت های بزرگ دیگری زد و با وطن فروشی و دادن اطلاعات مهم نظامی به صدام حسین خود را طرف حساب رئیس جمهور عراق نمود ، و با اعلام رهبری انقلاب نوین ایران و معرفی خود به عنوان ادامه دهنده راه ائمه اطهار و جانشین امام زمان خود را به تقدس و ابتلائ از عالم غیب متصوف نمود!
او بقای خودش را در ادامه این مسیر ننگین می دید تا جایی که بالاخره بعد از سالها پرده ها را به کناری زد و به دامن آمریکا پناه برد و تا همین الان روابط صمیمی را با ژنرالها و سیاستمداران آمریکایی براه انداخته است! روزگاری آمریکا ببر کاغذی بود و یا امپریالیسم جهانخوار بود ولی اکنون روزی نیست که شما در اخبارهایی که خودشان منتشر میکنند خبری از رابطه با یک آمریکایی را در بوق و کرنا نکنند.
ماندن در قدرت اول سازمان و رسیدن به قدرت حاکمیت در ایران تا جایی او را سرمست کرده بود که در اشرف بعد از شکست صدام حسین در جنگ با آمریکا به داخل سوراخی خزید و بهای این مخفی شدن از ترس جانش را دهها نفر با جان و مال خود دادند تا جناب مسعود رجوی بتواند زنده بماند و در آینده به ایران برگشته و حاکمیت را بدست بگیرد.
تا به این لحظه این تشنه قدرت باعث گرفته شدن جان هزاران نفر شده است ، و متاسفانه هنوز ادامه دارد و افراد بیشتری در حال از دست دادن جان خود به خاطر خیره سری های مسعود رجوی هستند. روزانه می شنویم که یک نفر جان خود را از دست میدهد و در تپه های آلبانی دفن می شود ، کسی بدرستی نمیداند که این افراد به چه دلایلی جان خود را ازدست میدهند ولی هر چه هست مرگ مشکوک تلقی می شود که در راستای بقدرت رسیدن شخص رجوی روزانه کشته می شوند.
اگر روزی دادگاهی تشکیل شود که شخص رجوی را به محاکمه بکشد قطعا عمق فجایع خیلی عمیق تر از آنی است که من عرض کردم.
برای جلوگیری از رویای به حاکمیت رسیدن رجوی باید مستمر او را افشا کرد و به نسل جوان در این رابطه هشدار داد که به دنبال خیال پردازیها ی بیمار گونه رجوی نروند که بیرون آمدن از آنها کار بسیار دشواری است!
بخشعلی علیزاده