عبور از تنگه چهار زبر بعد از 31 سال

31 سال پیش یعنی در دوم مرداد ماه سال 67 رجوی بر اساس تحلیل های غلطی که از اوضاع سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران داشت مغرورانه به نیروهایش گفت تمامی شرایط برای سرنگونی وحاکمیت ما درایران فراهم شده بنابراین باید  شهاب وار خودمان را به تهران برسانیم. ارتش صدام هم قول حمایت همه جانبه ازحرکت ستون ما تا تهران را داده! بنابراین در دوم مردادماه سال 67 رجوی دستور حمله به ایران تحت عنوان فروغ جاویدان به نیروهایش را داد.

ما به عنوان نیروهای فرقه ساده لوحانه چون خبری از اوضاع داخل ایران نداشتیم چرندیات رجوی را باور کردیم. درنهایت بعد از سه روز ستون رجوی در دژ مستحکم تنگه چهارزبر زمین گیر و بخش عمده ای از نیروهایش متلاشی شدند. آنهایی که بطور شانسی زنده مانده بودند سرشکسته ومجروع خودرا به داخل عراق رساندند. بعد ازآن حماقت رجوی سیل ریزش نیروهای فرقه شروع و در دوره های مختلف ادامه داشت. بهر حال من هم در سال 80 عزم جدایی از فرقه کردم وتصمیم خودم را به مسئولین فرقه اعلام کردم.

اما مسئولین در نهایت بی رحمی من وتعدادی دیگر را بعد 6ماه حبس درانفرادی مثل بقیه نفراتی که قبل از ما جدا شده بودند به زندان ابوغریب فرستاد تا به زعم خودش براثر فشارهای زندان مخوف ابوغریب شکسته شده ودرخواست بازگشت به مناسبات کنیم. اما چنین نشد! تا اینکه در سال 81 دولت عراق به مرور هربارتعدادی از ما را در جریان تبادل، تحویل دولت ایران داد. من وچند نفر دیگر را هم در تیرماه سال 81 درمرز خسروی یعنی ازراهی که رجوی حمله خود را آغاز کرده بود تحویل دولت ایران داد.

مسئولین دولت ایران درنهایت احترام با ما برخورد کرده وازراه زمینی به کرمانشاه منتقل کردند. در مسیر به سمت کرمانشاه از تنگه چهارزبر عبورکردیم. در هنگام عبور از آن یکبار خاطرات دوران حماقت رجوی برای عبور آسان از تنگه چهارزبر برایمان تداعی شد.

حال ازآن زمان به بعد برایم فرصتی پیش نیآمده تا یکبار دیگر به این تنگه سفرکنم. تا اینکه امسال به همراه همسر وفرزندم برای سفرچند روزه  به شهرهای مختلف ایران رفتیم. در هنگام بازگشت شب بود که به شهر کرمانشاه رسیدیم. بعد ازاستقرار وصرف شام درپارکی که بقیه مسافران هم مستقرشده بودند من به همسرم گفتم قصد دارم فردا صبح قبل از بازگشت به استان خودمان اول شما را برای دیدن تنگه چهارزبر جایی که نیروهای رجوی براثر حماقت او زمین گیر ومتلاشی شدن ببرم بهرحال صبح شد وبعد ازصرف صبحانه به سمت تنگه چهارزبر حرکت کردیم. دربین راه  کمی برای همسرم از خاطرات آن دوران و تجزیه وتحلیل هایی که رجوی برای توجیه حمله به ایران داشت وهمچنین ازساده لوحی خودمان برایش تعریف کردم ساعتی بعد به آنجا رسیدیم. در وسط تنگه ماشین را متوقف کرده و پیاده شدیم ابتدا من به اطراف خود و به عظمت تنگه چهار زبر نگاه کردم. دیگر ازآن راه باریک خبری نبود وجاده ای زیبا و چهاربانده احداث کرده بودند. دردامنه یکی از یال های چهارزبر تعداد زیادی قبرافرادی که دردرگیریهای چهارزبر کشته شدند بود. بهرحال با نگاه به اطراف برایم تلخی خیانت، دروغ و جنایت های رجوی وبیهوده به کشتن دادن افراد وساده لوحی خودمان برای عبور آسان از دژ مستحکم تنگه چهارزبر تداعی شد ولی خدا را شکر کردم که توانستم جان سالم بدر برده ودرنهایت با پی بردن به اشتباه خودم برای ورود به فرقه ازآن جدا شده وزندگی نوینی را برای خودم شروع کنم.

 بهرحال بعد ازلحظاتی نگاه وسکوت بازکمی ازخاطرات آن دوران واینکه چه اتفاقاتی افتاد که نیروهای رجوی دراین نقطه زمین گیرشدند ونقطه ای که خودم بودم را برای همسر وفرزندم تعریف کردم همسرم با تعجب گفت من آن زمان سن وسالی نداشتم وتا الان هم چیزی از مسائل نظامی نمی دانم ولی با توجه به تعاریفی که کردی حالا وقتی به عظمت تنگه چهارزبروکوههای اطراف آن  نگاه می کنم می گویم واقعا رجوی احمق بود که فکر می کرد می تواند نیروهایش را ازاین تنگه عبور دهد وبا یک عذرخواهی ازمن گفت شما چقدر ساده لوح بودید که مزخرفات اورا باور کردید. تازه یک گردنه دیگرهم بعد ازاین تنگه بود گیرم که شما ازاین نقطه هم عبور می کردید بعد ازآن چکار می کردید یقینا درنقطه ای دیگر همه شما نابود می شدید. واقعا تووبقیه شانس آوردید که زنده ماندید البته خدا را شکر که متوجه اشتباهت شدی وکار خوبی کردی که ازگروه رجوی جدا شدی وچون من ازوضعیت اسفبارفعلی نیروهای باقی مانده درفرقه که ساکن البانی هستند را برایش تعریف کرده بودم درجواب به من گفت وگرنه تو هم مثل  آنهایی که الان هنوز دراین گروه ماندند و امیدی به زندگی ندارند می شدی بازخدا را شکر کن که توانستی به وطنت بازگردی وزندگی کنی وبا نگاهی غمگین به قبور افرادی که دردامنه یکی ازیال های چهارزبر بود وضمن قرائت سوره فاتحه برای آنها گفت واقعا الان رجوی کدوم گوریه که جواب دل خانواده های نفراتی که دراینجا آرمیدند وهمچنین نیروهای خودش که بیهوده آنها را  به کشتن داد بدهد! لعنت خدا تا ابد براوباد.بنابراین بعد ازدقایقی ایستادن در دهانه تنگه چهار زبر و تجدید خاطرات دوران حماقت رجوی آنجا را به سمت مقصد بعدی ترک کردیم. همسر و فرزندم در ماشین خوابشان برد ومن تا ساعتی درسکوت به دوران تلف شدن بیهوده عمرم در فرقه فکر می کردم ولی هر از گاهی با نگاه به همسروفرزندم  ضمن شوق کردن وجود آنها درکنار خودم خدا را شکرمی کردم که بالاخره توانستم از دام فرقه رجوی آزاد وبا تشکیل خانواده زندگی کنم.

راه عبوری تنگه چهارزبرچهاربانده وبسیارزیبا ساخته شد اما یقینا یالهای اطراف آن بعنوان یک دژمستحکم اجازه عبور به هیچ دشمنی نخواهد داد ودرآخر حرفم به رجوی وبازمانده های مفلوک او این است که من بعد 31 سال یکبار دیگر به همراه خانواده وبا ماشین خودم بدون هیچگونه محدودیتی درتنگه چهارزبرایستادم وازآن عبورکردم ولی تو همچنان نیروهای وامانده خود را درتوهم سرنگونی برای عبورازآن دراسارت خود نگاه داشتی باش تا صبح دولتت بدمد.

حمید دهدار

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا