ترورهای دهه 60، آغاز راهی بی پایان

پیروزی انقلاب اسلامی با مبارزات و جانفشانی مردم ایران علیه رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ به ثمر رسید.
در این میانه سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، اندیشه مقابله و دست یافتن به قدرت را در سر داشت. با اینکه چند ماهی بیشتر از انقلاب نوپای ایران نگذشته بود و مردم به جمهوری اسلامی و قانون اساسی رای مثبت داده بودند ولی رهبران مجاهدین و در راس آنها رجوی در آموزش های درونی اصرار بر باطل بودن حکومت داشته ونام ارتجاع و لیبرال بر ارگان های مختلف می نهاد و خود را تنها نیروی انقلابی! می نامیدند.
آنان درحین ایجاد فتنه و بلوا ، به شکل های مختلف علنی و یا مخفیانه مشغول جمع آوری سلاح و ادوات جنگی از پادگان ها و مراکز نظامی و تدارک برای درگیری های مسلحانه در آینده ای نزدیک بودند.
ایران در سال ۶۰ در بحبوبه جنگی شدید با کشور عراق قرار گرفت. در این حال ایجاد جنگ داخلی و شورش خیانت به وطن و مردم بود. اما رجوی با آشوب های مختلفی که در طی سه سال به پا کرد سرانجام در خرداد اعلام مبارزه مسلحانه نمود و طرح سرنگونی و ترور سران دولت و اعضای حزب رهبری کننده، از رئیس جمهوری تا نخست وزیری را در سر می پروراند. این بود که بعد ازسه سال ماهیت اصلی خویش را به نمایش گذاشته و دست به اسلحه بردند. این امر بیش از پیش نشانگر آن بود که مسعود رجوی از ابتدای پیروزی انقلاب ایران به دنبال بدست آوردن قدرت و انتقام بود و تحمل پذیرش رهبری و همراهی با انقلاب را نداشت رجوی پس از فرار از ایران در صحبت ها و اطلاعیه هایش می گفت : «رهبری ایران بسرقت برده شده و این رهبری حق من بوده است»! … او بعدها به این هم اکتفا نمی کرد و آنقدر غرق توهم و خودشیفتگی بود که خود را در ردیف امامان و معصومان و حتی برتر از آن می انگاشت.
تحلیل رجوی براین اساس بود که با حذف سران اصلی جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی بی آینده می شود و او با ضعیف نمودن و حذف رهبران و تئوریسین های انقلاب می تواند به قدرت برسد. با این تئوری خائنانه حادثه های هفت تیر و هشت شهریور۱۳۶۰ رقم خورد.
بدین ترتیب تابستان ۶۰ با ترور تعدادی از سران جمهوری اسلامی و در ادامه ترور و کشتن سایر اعضای دولت و مردم رنگ خون گرفت.
رجوی در طی مسیر سه سال خیانت و فتنه از ۵۷ تا ۶۰به اعمال غیر مردمی و ضد هر گونه خواسته های دمکراسی و آزادی خواهانه و وطن پرستانه دست زد تا تابستان ۶۰ رسید. از بدو پیروزی انقلاب اسلامی برنامه ریزی های خائنانه ای انجام شده بود که تعدادی از اعضای سازمان مخفیانه به سیستم های مختلف حکومتی نفوذ کنند تا خود را برای انجام اعمال ترور و انفجارات و اهداف براندازی آماده نمایند.
یکی از اعضای نفوذی مجاهدین محمدرضا کلاهی نام داشت که در ۷ تیر۱۳۶۰ عامل انفجار دفتر حزب جمهوری بود که طی آن عمل جنایتکارانه ، دکتر بهشتی و ۷۲ تن دیگر از اعضای حزب جمهوری به شهادت رسیدند. دو ماه بعد مسعود کشمیری نفوذی دیگر مجاهدین دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرد و باعث به شهادت رسیدن حجت الاسلام محمدجواد باهنر و آقای محمدعلی رجایی و دو تن دیگر شد.
این عمل جنایت کارانه آنقدر شنیع و محکوم شده بود که تا کنون رهبران مجاهدین هرگز به طور علنی و رسمی نتوانستند اعلام کنند مسئول انفجار حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری بوده اند و همواره در علن این موضوع را کتمان‌کردند. اما با استناد به صحبت های رجوی در جلسه ای با حضور اعضای حکومتی دولت صدام حسین که ضبط و فیلم برداری شده است و اظهارات رجوی در جلسات درونی فرقه که برخی اعضای جداشده روایت می‌کنند، رجوی به انجام دو حادثه فوق بارها اشاره نموده ، و با حالت وقیحانه می گفت:«ما نظام را بی‌آینده کردیم».
با گذشت ۴۰ سال از تاریخ پر فرار و نشیب انقلاب اسلامی ایران ، یاوه سرایی های رجوی به سر آمده و اکنون روشن شده است که چه گروهی بی آینده است و چه کسی از ترس جان و بخاطر فرار از پاسخگویی اعمال ننگینش ۱۶ سال است خود را گم و گور و در هفت سوراخ قایم نموده و گروهش دربدر و مزدور و جیرخوار اجانب شده اند.
مریم سنجابی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا