اگر از بالا به سازمان مجاهدین نگاه کنیم متوجه می شویم با بحران ها و مخاطرات جدی و حیاتی روبروست. مهمترین آنها بحران نیروی انسانی است. نیروی انسانی مهمترین رکن یک ساختار تشکیلاتی است. اصولا یک ساختار تشکیلاتی بر پایه نیروی انسانی کارآمد است که استوار می ماند و می تواند به حیات خود ادامه دهد. چیزی که سازمان از آن بی بهره است.
بدنه اصلی فعال و موثر مجاهدین چه در لایه مسئولان رده بالا و رهبری و چه در لایه های پایین تر به شدت فرسوده است. بدنه سازمان اغلب از عوارض ناشی از کهنسالی رنج می برند که به علت فشار سخت کاری و شرایط بسیار بد زندگی این عوارض تشدید نیز شده اند. یک فرد 50 ساله در سازمان بسیار فرسوده تر از فردی با همان سن و سال با شرایط کاری و زندگی عادی است. نکته مهم اینکه این بدنه فرسوده ترمیم و بازسازی نیز نمی شود. جذب نیروی جوان و فعال به صفر رسیده است و سازمان تنها خروجی دارد. خروجی هایی که یا از سازمان جدا می شوند یا به علت بیماری و ناتوانی از کارافتاده می شوند و یا پس از تحمل سالها سختی و رنج می میرند. سازمان را به مثابه کارخانه ای تصور کنید که نه محصولاتش خریدار دارد نه دستگاه های فرسوده و قدیمی اش قابلیت تعمیر و ترمیم دارند و نه دستگاه جدیدی به آن وارد می شود. این کارخانه محکوم به نابودی است. هواداران سازمان که در خارج از کمپ اشرف 3 و اکثرا در کشورهای اروپایی زندگی می کنند نیز انگشت شمار و منفعل هستند. برپایی تجمعات کم تعداد، پرتاب تخم مرغ و گوجه فرنگی و خوابیدن یکی دو پیرمرد و پیرزن در برابر خودروهای سیاسیون ایرانی را نمی توان فعالیت سیاسی نامید. حتی بسیاری از طرفداران سازمان نیز از آن ناامید شده اند و فقط به خاطر دریافت اندک مستمری ماهیانه ای که سازمان به انها می دهد در بعضی تجمعات شرکت می کنند وگرنه قمار بر روی سازمانی که از درون در حال متلاشی شدن است اشتباهی راهبردی است.
در هفته های گذشته انتشار خبر ابتلای مریم رجوی به بیماری سرطان بازتاب گسترده ای داشته و البته بحران یاد شده را برای سازمان جدی تر کرده است. زیرا با حذف مریم رجوی از سازمان دیگر نباید امیدی به باقی ماندن همین تشکیلات پیر و فرسوده نیز داشت.سرطانی که دامن مریم رجوی را گرفته در واقع بیماری لاعلاجی است که کل سازمان را به ورطه نابودی خواهد کشاند. مجاهدین باید بپذیرند دوران عرض اندام آنها گذشته است. آن روزهایی که سروصدایی به پا می کردند نتوانستند جریانی اجتماعی و مورد قبول اکثریت جامعه ایرانی ایجاد کنند چه برسد به امروز. مجاهدین بهتر است سرنوشت خود را پذیرفته و در لابلای صفحات سیاه و تاریک تاریخ به خواب ابدی فرو روند. خواب ناآرامی که روزی به پاسخگویی نسبت به جنایت ها و خیانت ها در برابر دستگاه عدل الهی منتهی خواهد شد.