خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه وچهارم
مسعود رجوی غیب شد، مریم و صدام حسین دستگیر شدند ، ما هم در اشرف سرکار گذاشته شده بودیم…
در قرارگاه همه چیز بهم ریخته بود، تمامی معادلات پیش بینی شده توسط سازمان، معکوس نتیجه می داد. آمریکائی ها تمام اشرف را در قرق خود داشتند. سران سازمان هم سعی داشتند طبق فرموده ی مسعود غائب، به موازات خطوط استراتژیک آمریکا حرکت کنند، به زبان ساده در آغوش آمریکائی ها فرو بغلتند!
در محفل ها می شنیدیم که زنان خاص مثل” فهیمه” در مهمانی هایی که برای آمریکائی ها ترتیب می دهند، شراب هم به فرماندهان آمریکائی در پاکت هدیه می دهند! البته مسعود رجوی در پیام خود( که خودم موقع قرائت این پیام در قرارگاه 6 بودم و آنرا شنیدم ) صراحتا و به روشنی گفته بود که :”در رابطه با آمریکائی ها اگر لازم است دامن هم بپوشید”.
رضایت صاحبخانه جدید، به هرترتیب باید جلب می شد.
اما آمریکائی ها، کار خودشان را می کردند، گوششان بدهکار یاوه گوئی های مجاهدین و مسئولان فریبکارشان نبود.
در قرارگاه از همه چیز و همه کس صحبت می شد، الا صاحب قضیه ، یعنی مسعود رجوی! مسعود آب شده وتوی زمین فرو رفته بود. او می توانست در این بحبوحه ی سخت ، کارکردهای جدی داشته باشد، اما گویا دست تقدیر ، حسابی پس کله اش زده بود واو را محو کرده بود.
آمریکائی ها شروع کرده بودند به صدور آی دی کارت و انهدام تانک ها و سلاح ها و مصاحبه های انفرادی و… آنها کار خودشان را می کردند. سران دروغگوی سازمان هم تمامی اخبار را جعل کرده وبه نفع خود مصادره می کردند. مسئولین طوری وانمود می کردند که انگار اتفاقی نیافتاده و همه چیز مرتب و روتین است. اما نگرانی مشهود در چهره ی همه مسئولین این نوید را به ما می داد که رهایی در راه است و این قضایا به سمت آزادی ما در حرکت است.
حوادث و اتفاقات تاریخساز، یکی از پس دیگری در شرف وقوع بود و ما هر روز شاهد اخبار مهمی بودیم که هر لحظه ممکن بود سرنوشت ما را دچار تغییرات جدی بکند، در همین راستا:
پلیس ضد تروریست فرانسه، در ۲۷ خرداد ۱۳۸۲ با حمله به ۱۳ پایگاه سازمان و دستگیری مریم رجوی و ۱۶۵ تن از کادرهای بالای سازمان مزبور ـ که کنترل عمدهترین مراکز و پایگاههای آنها در اروپا و آمریکا را به عهده داشتند ـ برنامههای تدارک دیده شدة همسر مسعود رجوی را در اروپا خنثی کرد. روزنامة «فیگارو»، اهداف مجاهدین خلق در اروپا و نقشه ترور ۲۵ تن از جداشدگان آنان را فاش کرد.
فرماندهان سازمان به زیر ضرب رفتند، شیوههای پولشویی افشا و ردیابی شد. بحرانسازی از طریق حمله به سفارتخانههای ایران خنثی شد. حمل و نقل رهبری سازمان و جابجایی اسناد و مدارک منتفی شد و شکست پشت شکست برای مجاهدین خلق پیش آمد. بعد هم دستورات خودسوزی صادر شد و تک تک ما دراشرف را مجبور کردند که درخواست خودسوزی انفرادی بدهیم!
بالاخره مریم پس از 17 روز با قرار وثیقه های میلیون یورویی آزاد شد و همه در اشرف متناقض تر شدیم که چرا باید این خیانت رهبران و جان به در بردنشان را ما الان و اینطوری می فهمیدیم؟
در 23 آذر سال 1382 خبر دستگیری یکی از مخوف ترین دیکتاتورهای تاریخ در صدر اخبار جهان قرار گرفت. بالاخره دیکتاتور سرنگون شده عراق پس از 240 روز ( 8 ماه)، از زیرزمینی مخفی در یک مزرعه بدون هیچ مقاومتی در منطقه تکریت دستگیر شد. مخفیگاهی که صدام در آن پنهان شده بود، در زیر یک باغچه کاذب قرار داشت که با جابهجا کردن آن، یک صفحه بزرگ فلزی نمودار میشد. پس از برداشت این باغچه بود که گودال لولهای با ارتفاع ۷ متر بلندی که تا سطح زمین تعبیه شده بود و امکان تنفس صدام را ممکن میساخت، نمایان شد.
سال 1382 برای تک تک ما اسیران در فرقه ی رجوی سالی سرنوشت ساز بود. دستگیری مریم رجوی در فرانسه برای شخص من خبری بسیار شیرین بود چرا که به قول شاعر:
بهرام که گور می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت…
من 6 ماه در بدترین شرایط در اشرف زندانی شده بودم ، زندان انفرادی بدون هواخوری و هیچ خبری. حق مریم ، استرداد و محاکمه عادلانه بود، اما نشد.
اشرف در کانون ابتلائات و بحران ها بود. مثل پیکری بودیم که بی سر به هر طرف روان بودیم.
باید فکری می کردیم ، اشرف هر لحظه ممکن بود کانون بحرانی خانمان سوز شود، آتشی که ممکن بود دامن همه را بگیرد.
سال 1382 بدین منوال سپری شد. بهار سال 1383 بهار آزادی ما بود. آخرین روزهای بهار بود که همه را برای قرائت پیامی به سالن اجتماعات فراخواندند ، معلوم بود پیامی مهم و تاریخساز است ، این مهم ترین پیام برای من در سازمان بود چرا که سرنوشت…
ادامه دارد…
محمدرضا مبین ، کارشناس ارشد عمران ، سازه