نامه آقای حسین مملوکی به برادرش جعفر مملوکی اسیر در فرقه رجوی
جعفر جان سلام!
خیلی وقت است خبری از شما ندارم با خودم روز شماری می کنم که شاید تماسی با من بگیری و از احوالت با خبر شوم. گاه گاهی من برای شما نامه ارسال می کنم که شاید جواب مرا بدهی و مرا از نگرانی در بیاوری.. خبری بدستم رسید که شما ناراحتی قلبی پیدا کردی و یک نفر برای شما گذاشته اند که از شما مراقبت کند و من نگران شده ام. هر چه فکرش را می کنم به نتیجه ای نمی رسم! تو که داشتی در کشور هند تحصیل می کردی چرا این تصمیم غلط را گرفتی و خودت را در چاه انداختی! خودت از وضعیتی که داری راضی هستی؟ خیلی ها که در آن زمان هند رفته بودند بعد از اتمام تحصیلشان به ایران برگشتند و در حال حاضر زندگی خوبی در ایران دارند چند تا از آنها را من می شناسم تو چرا این بلا را بر سر خودت آوردی؟! کارت به جایی رسیده که یک نفر گذاشته اند که از تو مراقبت کند! این چه ظلمیه که به خودت کردی؟! پدر و مادرمان در حسرت دیدن تو از دنیا رفتند تو فقط به خودت ظلم نکردی به پدر و مادرت هم ظلم کردی. خداوند لعنت کند رهبران و سران فرقه رجوی را که این بلا را بر سر تو آوردند و تو را چندین سال است به عقب انداختند. حالا با این وضعیتی که داری می خواهی چکار کنی فکری به حال خودت بکن خودت را نجات بده لااقل ما بقی عمرت را آزاد زندگی کن. آزادی شیرین است ولی شما متاسفانه طعم آزادی را نچشیده اید باز هم وقت برای زندگی آزاد هست.. حرف من با شما این است من هنوز شما را دوست دارم خودت را نجات بده و آزاد زندگی کن این حق توست. امیدوارم بزودی خودت را نجات دهی.
برادرت حسین مملوکی