در توضیح جهانی شدن انقلاب ایدئولوژیک و فرقه ای سازمان مجاهدین
بهار ایرانی، سایت مجاهدین دبلیو اس، دوازدهم آوریل 2007
جناب آقای علی قشقاوی، با سلام و آرزوی سلامتی برای شما. خاطرات شما در باب انقلاب ایدئولوژیک، شاید در زمره اولین مطالب نسبتا کیفی و جذابی است که در این خصوص توسط اعضای جداشده سازمان تحریر شده است. از این حیث شاید بخشهایی از کتاب خاطرات یک شورشی آقای مسعود بنی صدر به نوعی غیر مستقیم دربرگیرنده محتوایی شبیه سلسله مقالات شما باشد. اما تحت این عنوان مشخص، مطالب شما را می توان اولین اقدام جدی محسوب کرد. لازم می دانم به شما پیشنهاد کنم در ادامه این مسیر تا حد مقدور و امکان در موضوع بندها و توجیه و تئوریزه کردن آنها توسط رجوی از فاکتهایی که به هر حال یا در حافظه و یا در آن دوران موفق به یادداشت برداری شده اید، استفاده کنید. چنانچه استحضار دارید در این رابطه تاکنون هیچ مطلب مستند و منتشر شده ای از سوی سازمان یافت نشده است. در مکاتبات مشابهی که با دیگر دوستان داشته ام، به ضرورت تدوین بندهای انقلاب ایدئولوژیک تاکید کرده ام. شاید یکی از معدود کتاب هایی که مشخصا درباره انقلاب ایدئولوژیک و اهداف و محتوای آن به رشته تحریر درآمده کتاب بیژن نیابتی موسوم به نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق است که آن کتاب هم بیشتر به تاثیرات و زمینه های بروز این اتفاق در سازمان پرداخته است. گو اینکه در همین حد و اندازه هم بی آنکه شاید خودش متوجه شده باشد به حقایقی اشاره می کند که عمده آن را اعضای جداشده سازمان به تناوب اشاره کرده اند اما سازمان در واکنش به این اظهارات جز اتهام و برچسب چیزی اضافه نکرده است. گمانم خود شما هم در این نامه به این مهم اشاره کرده اید. اما به نظر می رسد در حال حاضر مدون کردن بندهای انقلاب ایدئولوژیک هم جهت آگاهی عمومی و هم برای نقد و بحث های کارشناسی از جهات مختلف روانشناسی، اجتماعی و مشخصا انطباق آنها با مولفه های فرقه ای یکی از نیازهای حیاتی پژوهشگران و منتقدین و حتی دولتمردان غربی و امریکایی حامی مجاهدین باشد. همانگونه که اشاره کرده اید مجاهدین با ذات دوگانه ای که دارند در عراق و غرب دو چهره کاملا متفاوت از خود ارائه داده اند. در اینکه مناسبات و آموزه های انقلاب ایدئولوژیک بطور بنیادین و ماهوی هیچ سنخیتی با ادعاهای مدره نمایی مجاهدین ندارد تردیدی نیست. به همین دلیل هم می توان تنها از قرارگاه اشرف به مثابه ظرف ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق نام برد. در مقاله ای با عنوان قرارگاه اشرف، ظرف ایدئولوژیک مجاهدین اهمیت اشرف را از این منظر مورد تاکید قرار داده ام. اهتمام به این اقدام در شرایطی که ماهیت فرقه ای بزرگترین چالش غرب و منتقدین با سازمان مجاهدین است کمک خواهد کرد تا ابعاد ناشناخته و پنهان شده این اتفاق تا حد ایجاد یک بحران غیر قابل مهار دامن مجاهدین را بگیرد. تدوین این بندها اولین گام جدی و موثر در ایجاد این بحران خواهد بود. مضاف بر اینکه با توجه به چالش دیگر غرب در خصوص معضل بنیادگرایی، این محتوا می تواند بطرز شگفتی در مفهوم واقعی بنیادگرایی و آمیختگی ماهوی مجاهدین با آن کمک کند. در مقدمه کتاب خانم مارگارت تالر سینگلر با عنوان فرقه ها در میان ما در رابطه با بنیادگرایی به مثابه شاخصی از فرقه و فرقه گرایی آمده است:
آنچه را که ما فرقه می نامیم، بیانگر یک وجه مهم از بنیادگرایی است.(1)
در بخشی دیگر از این مقدمه آمده است:
یک واکنش اصلی به این سردرگمی، اپیدمی گسترده جهانی بنیادگرایی معاصر است. این جنبش(بنیادگرایی)، همانطور که بطور عمومی فهم می شود، از یک ترس از فقدان اصول، با ارتقاء دادن خواست دگم مطلق و خویشتن یکپارچه، تماما ارائه شده به صورت مقدس تحت نام گذشته با هارمونی کامل که هرگز وجود نداشته است ناشی می گردد.(2)
بنابراین پرداختن به مولفه های انقلاب ایدئولوژیک بسترها و کیس های تازه ای را برای منتقدین جدی و پیگیر فراهم می کند. مضاف بر اینکه چنانچه در بخشی از نامه تان به آقای بنی صدر اشاره کرده اید:
رجوی و مجاهدین قصد دارند در ظرف مناسب در خاک عراق راه فراگیری تغییر دادن افراد اشرف و کشاندن آنها به راه و ایدئولوژیک خود و بعد از آن به مردم ایران و بعد از آن به مردم جهان را بیاموزند.
این ادعای درستی است که مجاهدین در تلاش تعمیم این آموزه ها به جامعه جهانی هستند. بیژن نیابتی در کتاب خود به صراحت از قرارگاه اشرف به مثابه نماد و نمونه ای برای جامعه فرضی محقق شده این آموزه ها نام می برد و آن را بواقع به مثابه چاشنی و خرج آنچه او انفجار جهانی انقلاب ایدئولوژیک تعبیر می کند نامگذاری می کند. نیابتی در رابطه با نقش افراد مستقر در اشرف مدعی است:
اینانند که بایستی بسوزند و بمیرند و دوباره متولد شوند. همین ها نیز هستند که قرار است پس از متحول کردن خود، تبدیل به خرج اولیه انفجار اجتماعی شده و موج انفجار را به خرج اصلی یعنی جامعه ایرانی منتقل کنند. (3)
و همچنین در رابطه با قرارگاه اشرف به مثابه یک آرمانشهر با لحاظ همه شاخص های مدنی و… اظهار می دارد:
این جامعه کوچک می بایستی که تمامی مختصات و ساختار سیاسی یک جامعه واقعی را در ابعاد میکرو داشته باشد. از دولت در سایه و ریاست جمهور گرفته تا پارلمان در تبعید و از ارتش و نیروی پلیس و زندان گرفته تا محاکم قضایی و رادیو و تلویزیون دولتی و نشریه و بولتن خبری و از دستگاه دیپلماسی تا سیستمهای ویژه مالی تا دستگاه عظیم لجستیکی تغذیه کننده این جامعه کوچک. این جامعه کوچک بایستی که طلایه دار گذار انسان طراز مکتب مجاهدین از دروازه دنیای کهن به اجتماع انسانها باشد. تا پیش از این هر چه هست اجتماع انسانی نیست، دنیای حیوانی است. ما قبل تاریخ است.(4)
نیابتی در بخشی دیگر از این تمایلات تمامیت خواهی ایدئولوژیک و سیاسی خواسته یا ناخواسته قرارگاه اشرف را هم وزن و معادل قلعه الموت مکان استقرار و سازماندهی ایدئولوژیک و سیاسی و نظامی گروه باطنیه معرفی می کند و می نویسد:
با سفت شدن استراتژی پای مجاهدین در عراق فرصتی استثنایی در اختیار مجاهدین خلق قرار گرفته تا تئوری انقلاب خود را در آزمایشگاه جامعه کوچک تحت حاکمیت خویش و به دور از میدان مغناطیسی قدرتمند سیستم ارزشی حاکم بر جامعه بیرون به محک آزمایش زند. (5)
در غرب نیز مریم رجوی بی آنکه به محتوای انقلاب ایدئولوژیک اشاره کند درست همسان با روش های تبلیغاتی گروه باطنیه آنها را به کیش رجوی فرا می خواند. او در پیامی به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن در همین راستا خطاب به رهبران غربی از آنها می خواهد از دستاوردهای انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در جهت واگذاری رهبری جامعه به زنان و در نهایت پذیرش هژمونی آنها بر جامعه را به عنوان یک مدل در چشم انداز قرار دهند. او در این خصوص می گوید:
این (انقلاب ایدئولوژیک) همان عنصری است که ضروری همه جوامع از جمله پیشرفته ترین آنهاست تا بتوانند به سطح قابل قبولی از دمکراسی و توسعه دست یابند. (6)
جالب اینجا است که مریم رجوی آموزه های ارتجاعی و فرقه ای انقلاب ایدئولوژیک را در پوشش حمایت از جنبش زنان در غرب تحت عنوان فمینیسم به بالاترین سطوح مدیران و دولتمردان سیاسی غربی انتقال می دهد. او خوب می داند که نقطه مقابل فمینیسم، فرهنگ مرد سالاری است. بنابراین با تمسک قرار دادن این کشمکش تاریخی راه خود را برای تلقین آموزه های ایدئولوژیک باز می کند و می گوید:
ما از یک رهبری صحبت می کنیم. این شورش بزرگی است علیه فرهنگ مرد سالاری که باید نفی شود. اگر می خواهید فرهنگ مرد سالاری را از بین ببرید، باید تمام آن را از بین ببرید، راه رسیدن به این هدف رهبری زنان است.(7)
اگر چنانچه مریم رجوی ادعا می کند راه حل احیاء دمکراسی و آزادی اعمال هژمونی زنان بر رهبری سیاسی جهان باشد، ضرورتا این اتفاق باید از مسیر تحقق بند بند انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین حاصل شود. ضرورت و الزام دیگر باید این باشد که تربیت شدگان انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین باید الگوهای این تغییر اساسی باشند. با مطالعه این الگوها و دستاوردها در مناسبات درونی مجاهدین خلق آنچه حاصل خواهد شد چیزی جز فروپاشی خانواده به عنوان اولین رکن مدنیت و اصول اخلاقی بر آمده از آن نخواهد بود. غرب امروز به شدت نگران تلاشی خانواده است. بخشی از بحران اخلاقی موجود در غرب ناشی از همین بحران است. متلاشی نمودن خانواده به هر قیمت و بهانه و دلیلی تبعات منفی خود را به همراه دارد. مریم رجوی درست در بزنگاه همین بحران و در پوش حمایت و دفاع از حقوق زنان، ارتجاعی ترین بندهای انقلاب ایدئولوژیک خود را تبلیغ می کند. این همان وجه دوگانه ای است که به دلایلی غربی ها هنوز موفق به شناخت کنه و ماهیت آن نشده اند. این روشنگری بی تردید یکی از وظایف کسانی است که به روشها و ترفندها و تاکتیک های آن اشراف دارند و این مهم را به عنوان یک رسالت انسان دوستانه برای جهانیان مکشوف می نمایند.
و جالب تر اینجا است که این تمایل افراطی به تعمیم آموزه های فرقه ای در شرایطی در پوش و محمل دمکراتیزاسیون و مدره نمایی مجاهدین تبلیغ می شود که به زعم کارشناسان و محققین خطرات ناشی از نفوذ و گسترش فرقه ها در غرب اسباب نگرانی ویژه ای را برای خانواده ها و افکار عمومی و همچنین دولتها فراهم کرده است. سینگلر در کتاب خود درباره نزج و رشد این خطر بالقوه در غرب می نویسد:
در حال حاضر بسته به اینکه فرقه چگونه تعریف شود، بین سه تا پنج هزار فرقه در ایالات متحده وجود دارد. طی دو دهه گذشته به اندازه بیست میلیون نفر برای مدتهای متفاوتی با این گروه ها به نوعی درگیر بوده اند. و نه تنها اعضای فرقه ها آسب دیده اند، بلکه میلیون ها اعضای خانواده ها و دوستداران آنها که برخی طی سالیان برای آنچه ممکن است بر اقوام و یا دوستانشان رفته باشد نگران و منتظر بوده اند، صدمه دیده اند. (8)
****
در بخشی از نامه تان از قول رجوی در خصوص درک انقلاب ایدئولوژیک و حواله فهم آن به تاریخ دویست سیصد سال آینده نوشته اید:
قدر ما مجاهدین انقلاب کرده را نسلهای که بعد از 200 و 300 سال دیگر می آیند، می فهمند.
مکمل همین اظهارات را بیژن نیابتی در کتاب خود از قول مسعود رجوی در مراسم نوروزی سال 1364 اینگونه بیان کرده است:
اگر حالا نمی توانید بفهمید، صبر کنید. نمی دانم یک سال یا پنج سال یا ده سال دیگر خواهید فهمید. (9)
این اظهارات و ادعاها را در توجیه اهمیت آموزه های انقلاب ایدئولوژیک مقایسه کنید با استدلالهایی از همین جنس و لحن از اعضای رده بالای فرقه باطنیه که برای متقاعد کردن افراد بکار می گرفتند. دو وجه ارجاع به تاریخ و آینده برای فهم این آموزه ها و عالمگیر و جهانی شدن آنها فقط از باب اشاره و اختصار به این شباهت های حیرت انگیز و غریب کفایت می کند. حسن صباح در جمع مریدان فرقه خود خطاب به آنها در باب حقانیت و عالمگیر شدن آموزه های خود می گوید:
ای برادران نوید می دهم که روزگاری به رستگاری خواهید رسید و آنچه ما می گوئیم و می خواهیم عالمگیر خواهد شد. (10)
دوست عزیز، می بخشی رشته کلام از دستم رفت. قصد داشتم درباره بخشهای دیگر نامه تان اشاره داشته باشم. اما همین جا به دلیل طولانی شدن نامه، موقتا بحثم را با تاکید مجدد بر پیشنهاد مقدماتی در خصوص اطلاع رسانی و بیرونی کردن بندهای انقلاب ایدئولوژیک توسط شما و همه کسانی که از نزدیک این پروسه را طی کرده اند، می نمایم، تا نامه بعد و دنبال کردن موضوعاتی در خصوص محتوای بخش 4 خاطرات انقلاب ایدئولوژیک شما، خاتمه می دهم. در انتظار دریافت نقطه نظرات شما درباره پیشنهاد اینجانب و مابقی مطالب این نامه هستم. موفق باشید.
منابع
1- مقدمه کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت تالر سینگلر.
2- همان.
3- نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خاوران. ص 47
4- همان. ص 109
5- همان
6- پیام مریم رجوی به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن. سال 2006. نشریه اسفند مجاهد سال 1384.
7- همان.
8- مقدمه کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت تالر سینگلر.
9- نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خاوران ص 2.
10- کتاب خداوند الموت نوشته پل آمیر. ترجمه ذبیح الله منصوری. انتشارات جاویدان. ص 14.