براي شاگرد تنبل و كودني چون بيژن نيابتي راه جدي گرفته شدن در صحنه سياست راه مجاهدين است
سوسن نوروزی، پنجم اوت 2007
در شرايطي كه هر آدم ساده انديشي در صحنه مبارزه ، جدايي ونيز تجزيه را در مجاهدين بعينه مشاهده نموده است و ميرود تا در يك پروسه انقلابي و جهاني مدعيان رهبري اين تشكيلات محاكمه گردند ، اين دانش آموز تنبل و پر مدعاي مدرسه سياست در فكر تصرف قدرت سياسي آنهم در زير پيرژاماي مندرس مجاهدين مي باشد.
سئوالي كه ازآقاي نيابتي بايد پرسيد اين است :
در حال حاضر سازمان مجاهدين از چه توان سازماندهي و تنظيم رابطه اصولي در ميان باقيمانده هاي خود برخوردار است ؟ كه شما به پاي بوسي آنها مفتخر گشته ايد.
بيگمان فريادهاي اخير رجوي بگوش همگان رسيده و تهديدها و تحريكاتش بر عليه جداشدگان را دريافته اند ، الزامات و اجباراتش در مورد افراد باقيمانده در گزينش راه بردباري بر اميدهاي واهي اين رهبريت و خودداري نيروها از نق زدن ها ي بي حاصل را شنيده اند.
و نيز دستور تلافي تمامي شكستها بر سر منتقدين و جداشدگان و نيز حرام دانستن حمله هواداران به منتقدان اشان را دريافته اند.
اينها نشان از شرايط سخت رهبران خود انتصابي مجاهدين دارد.
هنوز خاطره شكنجه ها و فشارهاي روحي و رواني بر جدايي طلبان توسط رهبران مجاهدين فراموش نشده است.
هنوز ريخته شدن خون عزيزاني كه خواهان جدايي از رهبريت مجاهدين بودند از ياد ها محو نشده است ، هنوز خانواده هاي قربانيان تشكيلات كه خواهان رسيدگي به جرائم خائنانه رهبران مزدور تشكيلات بوده و در اين راستا تمامي فعالان حقوق بشري را به ياري طلبيده و خواستار پيگيري درخواستشان را دارند در صحنه روزگار فعال اند.
هنوزفرمان خبيثانه خودسوزي اسيران فكري مجاهدين كه به بهانه آزادشدن دژخيم سيه روي سرمست شده از خون جوانان ايراني و مدعي مبارزه كه از ترس محاكمه شدنش صادر گرديد ، فراموش نشده است ، همان فرماني كه وجود انسانهاي آزاديخواه را به لرزه مي اندازد.
هنوز جداشدگان مجاهدين در ذره ذره وجودشان عشق رهايي اسيران از چنگال رهبران كثيف مجاهدين موج ميزند و براي آزادي آنها در تلاشند و ميرود تا به يك همايش تاريخي مبدل شود.
آيا دمكراتيزه شدن سازمان مجاهدين درخواست نامشروعي بود كه اينچنين به واكنش مبدل گرديد ؟
مگر پروسه رشد در سازمان مجاهدين به بلنداي قله هاي تكامل رسيده بود كه نياز به نقد و بررسي نداشت ؟ آيا نياز نبود تا نيم نگاهي به تجربيات جنبشهاي ايران زمين داشته باشند ؟
آيا از درك و حس و عواطف ايراني بي اطلاع بودند ؟ و يا خود را به كوچه علي چپ زده كه اينچنين بر قدرت طلبي اشان پافشاري مي نمودند و دربه اسارت كشيدن نيروهايي كه طالب آزادي بودند از هيچ شرم و حيايي برخوردار نبوده اند.
به جا گفته ايد كه :
حکايت فرديت حكايت نفرت انگيزی است که در راس اين جنبشها تنها به خود و منافع خود عنايت داشته و ديگر هيچ!
و بدانيد كه رهبران مجاهدين حكايت غم انگيزي در فرديت مي باشند.
و چه بي اطلاع گفته ايد :
اينکه سازمان مجاهدين و ارتش آزاديبخش در غياب رهبری عقيدتی و فرماندهی کل نظامی خود می تواند کارش را بکند و با اشغالگر و اشغال شده تنظيم رابطه کرده و در ميان دريای توطئه ، مسائل و مشکلات چند هزار نفر را هم حل و فصل کند و منشعب نشود ، حتما حکمتی دارد.
عدم انشعاب در تشكيلات مجاهدين را با نگهداري اجباري نيروها به اشتباه گرفته ايد.
آنها با در اختيار گرفتن كليه مدارك حقيقي نيروها و عدم تحويل به آنان و نيز دور نگهداشتن اشان از دنياي واقعي ، آنان را نزد خود نگهداشته اند و حكمتي در اين رابطه وجود ندارد. كافيست فشارهاي روحي و رواني را از اين افراد برداشته و آنگاه از عدم انشعاب در مجاهدين سخن گفته شود. و در مورد تنظيم رابطه با اشغالگر گمانه زني هايي وجود دارد كه با روحيات رهبران پرمدعي دروغين اين تشكيلات سنخيت دارد.
اگر مسعود رجوی می تواند سازمانش را با خيال راحت تنها بگذارد و برود و هراسی از کودتا و سر برآوردن يک تقی شهرام و يک فرخ نگهدار گونه ای ديگر در ميان تشکيلاتش نداشته باشد و منصور حکمت نمی تواند با خاطری آسوده سر بر خاک بگذارد و مطمئن باشد حزبی را که از ميان فراز و نشيبهای بسيار وارد هزاره سوم کرده است ، دچار تجزيه و انشعاب نمی گردد ، حتما حکمتی دارد!
اخته كردن ذهن نيروهاي فعال از تخصص رجوي هاست ، درخواست مي شود اين را به مثابه آموزشهاي افراد از رهبران مجاهدين ندانيد و اينكه مسعود رجوي با خيالي آسوده تشكيلات را تنها گذاشته و رفته و هراسي ندارد، در آينده اي نه چندان دور حكمتش روشن خواهد شد! و نيز مي توان گفت يكي از دلايل اين آسودگي ، برگزيدن آدم تهي مغز و خالي از عاطفه اي چون مريم قجر است كه از سالهاي دهه 60 شخصيت واقعي خود را كه كپي شخصيت مسعودرجوي است نمايان نموده ، و در صحنه سياست به لجن پراكني و….. مشغول است.!
اگر همه تحليلگران دنيا اعم از ذيصلاح و بی صلاح! و دون پايه و عالی مرتبه و کذا و کذا ، يکپارچه بر اين عقيده اند که ماندن در عراق کاری عبث و بی حاصل است و آخر و عاقبت آمريکا و رژيم بر سر مجاهدين به توافق می رسند و بايد به اروپا و آمريکا عقب نشينی کرد و اين تحليلها به عقل يکنفر از مسئولان سازمان مربوطه نمی رسد که تعدادی را با خود برداشته و به خارجه بياورد و حزب مدرنی تاسيس کند ، حتما حکمتی دارد!
و همين حکمت است که در تحليل نهايی جايگاه هر فرد و گروه و سازمانی را در معادله قوا مشخص می کند و قدر آنان را رقم می زند.
اين حکمت راز چندان پيچيده ای نيست. در يکی خود محور است و در ديگری نه. حلقه مفقوده ای در بالا! اين عصاره و چکيده انقلاب ايدئولوژيک درونی مجاهدين بود.
و كلام آخر : رجوي چند ماه قبل از بمباران عراق ، خود و رئيس جمهور كاغذي اش و نوچه گانش را از منطقه خارج نمود و اين بار نيز لايه هاي زيرين تشكيلات و افرادي كه با خودكامگي هايش مخالفت داشته اند را در صحنه باقي گذاشته است.
و حتما شما نيز از انجمنها و تشكيلات قارچ گونه مجاهدين در سراسر دنيا كه براي عوام فريبي و استفاده از آنان در روزهاي مبادا تشكيل شده بي اطلاع نيستيد كه در اطاله اين كلام نمي باشد.
به اميد يافتن اتان در حلقه هاي مفقوده تشكيلات مجاهدين.
سوسن نوروزي – 14/05/1386