آریا ایران، چهارم اوت 2008
ضمیمه ای بر اسناد استقلال و سرفرازی مجاهدین و ارتش آزادی
بخشی از مذاکرات مخفی مسعود رجوی و سپهبد صابر الدوری رئیس وقت سازمان اطلاعات عراق پیرامون سرکوب شیعیان و اکراد عراقی در سال 1991 میلادی- پیاده شده از نوار ویدئویی
صابر: رئيسجمهور سلامهاي گرم خود را به شما ابلاغ نموده و از اينكه فرصت نشد با هم ملاقات كنيد، عذرخواهي ميكند. به هرحال او مايل است بين شما و ايشان ملاقاتي صورت بگيرد؛ [البته] نميخواهم بگويم كه اين ملاقات بهزودي انجام خواهد شد. [رئيسجمهور] از برادر مسعود و ارتش آزاديبخش تشكر كرد و از نقش ارزندهاي كه اين ارتش در سركوب آشوبهاي گذشته انجام داد، قدرداني نمود. من جزئيات و نقش سازمان در اين عمليات سركوب را خدمت ايشان عرض كردم؛ گزارش لحظه به لحظة اقدامات شما را اطلاع ميدادم. گفتم سازمان با توجه به امكانات اندكي كه در اختيار داشتند و ما قادر نبوديم امكانات بيشتري در اختيارشان قرار بدهيم، كاري كرد كه نه در حد و اندازة خودش، بلكه فراتر از آن بود. تعجب نميكنم؛ اين وضعيت رزمندگان و مبارزان است كه همواره فداكاريهايي ميكنند كه از آنها انتظار ميرود. در آن هنگام از رئيسجمهور درخواست كرديم كه نامة تشكر را براي مسعود ارسال نمايد؛ ولي رئيسجمهور گفت: اين كافي نيست و بايد با مسعود ملاقات كنم و حضوراً تشكر كنم من هم به نوبة خودم از آقاي مسعود بابت اطلاعات ذيقيمت و ارزشمندي كه براي سرويس ارسال داشتيد و فعاليت گستردة بينالمللي و سياسي كه جهت رسوايي رژيم خميني انجام داديد، تشكر ميكنم؛و بار ديگر به شما خوشآمد ميگويم و بابت هر كوتاهي كه از طرف ما صورت گرفته، عذرخواهي ميكنم. ما آقاي غالب را به عنوان نوك پيكان قرار داديم تا شوكهاي وارده را دريافت كند و ضربهگير ما باشد! او همواره از شما دفاع ميكرد.
رجوي: به مظلوميتاش توجه نكنيد؛ مظلومين اين طرف ميز هستند! او سياستمدار خيلي ماهري است؛ در پوشش دفاع تهاجم ميكند! (خندة حضار)
صابر: به گفتة نظاميها يا سياسيون بهترين حمله دفاع است
رجوي (سيگار روشن ميكند): در ابتدا ميخواهم ضرورتاً روي يك مسئله تأكيد كنم. از كلمات محبتآميز رئيسجمهور، همچنين از خود شما [تشكر ميكنم و اين] بيشتر مرا خجلمند ميكند… چيزي جز وظيفة خودمان انجام ندادهايم و نياز نبود كه رئيسجمهور نامة تشكرآميز به من بدهد. شما بهتر ميدانيد كه چه ماجراهايي بوده و در چه نقطه دقيقاً ما دستمان را در دست هم گذاشتيم. منظورم سالي است كه رژيم خميني، آن راسال سرنوشت تعيين كرد. سرنوشت ما واحد است، خونهاي ما درهم آميخته [است]. ميدانيد كه اينها تعاريف نيست؛ من توي دل خودم احساس ميكنم كاش مشكلات سياسي نداشتم آن مشكلات سياسي كه رئيسجمهور آن را كاملاً درك ميكند، آن مشكلاتي كه مربوط به مرگ و زندگي ماست و كاش كمبودهاي سياسي نداشتيم و كاهش كمبودهاي نظامي نداشتيم تا ميتوانستيم وظيفهمان را در آنجا بهتر از اين انجام ميداديم. فكر ميكنم روابط بين ما و شما، بين ما و عراق چه دولت و چه حزب بعث و در رأس آن و سمبل آن آقاي رئيسجمهور و از طريق ديگر مقاومت ايران و مجاهدين خلق و ارتش آزاديبخش، فقط روابط صرف سياسي نيست. اصلاً اينطوري قابل تفسير نيست؛ فكر ميكنم كه يك برادري كامل است. به نظرم برادرم هم از هيچ چيزي مضايقه نميكند؛ هر چيزي كه عليه شماست، بهطور طبيعي عليه ماست و بالعكس. امنيت ما و ضرباتي كه ميخوريم يك چيز است؛ هردو ميخوريم كما اينكه پيشرفتهايمان نيز يكي است. من به خوبي شرايط شما را درك ميكنم؛ كمبودهايتان را نيز درك ميكنم؛ فشارهاي شديدي را هم كه روي شما هست، درك ميكنم. متقابلاً قهرماني رهبرتان و پايداري و صبرشان را درك ميكنم و اين را ميفهمم كه اگر غير از حزب بعث و رئيسجمهور بود، امروز عراقي روي نقشه نبود. جنگي كه شما كرديد، هيچ كس نكرده؛ فشارهايي كه روي شما هست، روي هيچ دولتي نيست. در مورد موضع خودمان فقط اين جمله را ميگويم: من در ذهن خودم و همانطور در قلب خودم، نميتوانم حساب مصالح و منافع خودمان را از شما جدا كنم؛ اينها دقيقاً درهم آميخته است. شايد اختلاف نظر داشته باشيم؛ ولي واقعيت اين است كه منافع ما چفت در چفت و تنگاتنگ است. خواهش ميكنم سلام مرا به آقاي رئيسجمهور برسانيد. هيچ نياز به لطف ايشان نيست و از طرف من به ايشان بگوييد: در خانة تو بوديم، هستيم و خواهيم ماند تا آنجايي كه در توان ما هست.
صابر: برادر مسعود گفت كه من با كلمات محبتآميز خودم او را خجلمند كردم؛ ولي حقيقت امر اين است كه آنچه من بيان كردم مكنونات قبلي خودم و مكنونات قلبي فرماندهي حزب بعث نسبت به موضع حقيقي برادر مسعود و سازمان و ارتش آزاديبخش [بود]. درست است كه ما در اين شرايط با خطر مشترك روبهرو هستيم و درست است كه شرايط شما و ما و اصول ما باعث شد تا در كنار هم و در يك سنگر باشيم و طبق يك ضربالمثل عربي كه ميگويد: برادران در سختيها و گرفتاريها برادري خودشان را ثابت ميكنند، در حقيقت برادري خودتان را براي ما ثابت كرديد و با رزمندگان خودتان از خاك عراق محافظت كرديد.اين در شرايطي است كه وضعيت ارتش ما و توطئهها و يورشهاي آمريكا و نيروهاي ناتو به كشور ما را ميدانيد. مايلم برادر مسعود بداند كه ما و شما نقش بسزايي در سركوب آشوبهاي اخير داخلي داشتيم و در كنار يكديگر عليه آشوبگران جنگيديم و آشوب را الحمد للّه با شكست روبهرو ساختيم و سركوب نموديم.
اين آشوب، نقشة بعدي دشمنان پس از حمله به عراق بوده است. طرح اينگونه بود: در هنگامي كه ارتش عراق مشغول جنگ در داخل كويت بود و مشخصاً روز چهارم جنگ رژيم خميني اقدام به تحريك عدهاي از مردم و عوامل خود مينمايد كه قصد داشتند مراكز دولتي را در بغداد و استانها تحت كنترل خود در آورند. شما ميدانيد كه كلية راههاي مواصلاتي مانند پلها و جادههاي ميان بغداد و جنوب عراق قطع شده بود و در اين شرايط نيروهاي نظامي لازم جهت حفاظت از مراكز دولتي در اختيار نداشتيم. رژيم آخوندها از اين خلاث سوظ استفاده كرد و دست به اين غائله زد و اين آشوب، بخش دوم نقشة تهاجم عليه عراق بوده است.
رجوي: ببخشيد! شما فرموديد كه روز چهارم جنگ اين آشوب شروع شد؛ آيا منظورتان روز چهارم پس از پايان جنگ است؟
صابر: منظور روز چهارم تهاجم زميني است. اين توطئه با تصميم فرماندهي انقلاب خفه شد. ما بلافاصله از كويت عقبنشيني كرديم و يگانهاي نظامي را از مناطق جنوب به بغداد و مناطق شمالي و ميانة كشور اعزام كرديم و بهويژه در روزهاي نخست اين آشوبها، تحرّك سريع نيروها و يگانها از جنوب به طرف مناطق آشوبزده و شهرهايي كه آشوبگران در آن دست به آشوب زدند، ما را قادر ساخت تا شهرهاي جنوب را از اين عناصر پاكسازي نماييم و اين امر به ما در ساير شهرها نيز كمك كرد. البته عدم توانايي غوغاسالاران در تحقّق اهداف خود در بغداد، به ما در خفه كردن و شكست دادن اين توطئه كمك كرد. به نظر ما مرحلة سوم، نقش نيروهاي مشترك [متحد] در منطقة شمال عراق [بود]؛ اينها آنطور كه ادعا ميكنند به خاطر هدف انساندوستانه نيامدند؛ براي حمايت از كردها نيامدند؛ بلكه به اين منطقه آمدند تا يك منطقة امن طبق گفتة خودشان و يك حالت عدم ثبات در آنجا حاكم باشد و از عدم تسلط دولت به آن سوظاستفاده نمايند. اينها اميدوارند كه همين حالت عدم ثبات به ساير مناطق عراق نيز سرايت كند.
ما توانستيم اين طرح را شكست دهيم. با آنها [نيروهاي متحد] توافق كرديم كه از آنجا خارج ميشويم؛ و براي آنها با روشنترين عبارات [گفتيم كه] حضورشان در شمال عراق مساوي با فاجعهها و بلاهاي فراوان خواهد بود و نبايد بر اساس مشاهدات خود قضاوت كنند؛ دلشان نبايد به شهرونداني كه اصلاً شهروند عراقي نيستند گرم باشد. با وجود اين افراد كه دنبال تحقّق منافع خود هستند، منطقه را به حالت عدم ثبات قرار خواهند داد. به آنها [متحدين] گفتيم كه ما نميتوانيم تضمين بدهيم كه شهروندان واقعي دست به عمليات انتحاري عليه ارتش شما نزنند؛ از اين رو براي شما بهتر است كه عراق را ترك كنيد و ما را به حال خود رها سازيد. اينها ظاهراً از شهر «دهوك» خارج شدهاند و فكر ميكنم به زودي زود كلّ خاك عراق را ترك خواهند كرد.
اين ظاهر نقشة اينهاست؛ مگر اينكه طرح ديگري داشته باشند. «بوش» دست به توطئة بزرگي زد و آن محاضرة اقتصادي عراق است. آنها تصور ميكنند كه با به محاصره درآوردن عراق ميتوانند دولت را ساقط كنند و مردم عراق را از نان خوردن بيندازند. قطعاً شما اطلاع داريد كه اينها از سلاح اقتصادي عليه ما استفاده ميكنند و اقدام به صدور قطعنامههاي سازمان ملل يكيپسازديگري مينمايند؛ همچنين روي وضعيت داخلي عراق سرمايهگذاري كردهاند. منافع آنها در اين شرايط يكي شد و عربستان سعودي با رژيم خميني بر اساس اصل«دشمن دشمن تو دوست من است»، عليه ما متحد شدند. از طرف ديگر تركها و ايرانيها نيز بر اساس منافع مشترك متّحد شدند و اطلاعاتي كه از طرف شما [رجوي] و منابع ديگر پيرامون مقاصد رژيم آخوندها بهدستمان رسيد، نشان ميدهد كه يك توطئة بزرگ عليه ما چيده ميشود. با تمام اينها ميخواهم به برادر مسعود اطمينان دهم كه توطئه شكست خورده و وضعيت داخلي عراق اطمينانبخش است. وضعيت ارتش نسبت به گذشته خيلي بهتر شده؛ با اينكه تجهيزات و امكانات نظامي در اختيار نداريم. (خندة حضار)
رجوي: شما حرف دلتان را زديد! (خندة حضار)
صابر: من ديدم مجيد خوشحال شد؛ اين نكته را مطرح كردم!
رجوي: راجع به مرحلة دوم نقشه و توطئة دشمن كه از روز چهارم جنگ شروع شد، توضيح بيشتري ميخواهم.
صابر: بنده عرض كردم كه دشمن طي يك توطئهاي، در سه مرحله به عراق تهاجم كرد: مرحلة اول آن جنگي بود كه در داخل خاك كويت در جريان بود؛ مرحلة دوم اين بود كه در روز چهارم جنگ زميني، عناصر غوغاساز در بغداد و استانها دست به آشوب ميزنند. از اول بمبارانها، افرادي توسط آخوندها به اين شهرها اعزام ميشدند.
رجوي: توسط آخوندها بود يا آمريكاييها؟
صابر: طبق اطلاعات ما، آمريكا از حضور آنها مطّلع بود ولي مطمئن نيستيم. اطلاعات آمريكا در اين مورد دقيق نبود؛ اينها فكر ميكردند كه گروه مستقلي هستند. درست است كه از طرف رژيم [ايران] حمايت و سازماندهي شدند ولي نمايندگي از طرف رژيم ندارند و اين بدان معناست كه توافقي ميان اينها [آشوبگران] و جناح ديگر رژيم [ايران] (نه جناح حكيم) وجود دارد. اين جريان با انگليسيها نيز هماهنگ بودند؛ البته آنها هم غافلگير شدند كه گردانندگان آنها چه كساني هستند و بهويژه وقتي كه دست از حمايت و پشتيباني از آنها برداشتند.
رجوي: اين مسئله نشانة اوضاع بغرنجي است. اطلاعاتم را از كارهايي كه اين روزها رژيم [ايران] انجام ميدهد، تكميل كرديد. آنچه به اوضاع داخلي ايران بر ميگردد، اين است كه ميدانم چهقدر رژيم با شما ضدّيت دارد اما از وجه خارجي برايم علامت سؤال بود كه چرا رژيم آنقدر مطمئن است و از كجا مطمئن است كه ميتواند شما [دولت عراق] را سرنگون كند. اظهارات رفسنجاني را حتماً شنيدهايد. ايشان ميگويد كه تا ته خط ميخواهد برود. نميدانستيم ممكن است زير زيركي با انگليسيها كاري كرده باشد؛ از قديم ميدانستيم كه روابط آخوندها با انگليسيها خوب بوده است و الآن قضيه براي من روشن شد كه برنامه چه بوده و چه ميخواهند. ظاهراً رژيم خميني تمام سرمايهگذاري اش را كرده است. آيا اكراد در اين برنامهريزيها نقشي داشتهاند؟
صابر: پيش از اين چندين بار شنيديم كه مسئولين اكراد از آمريكاييها گلايه ميكردند كه چرا به وعدة خود عمل نكردهاند؛ و گروه حكيم ميگويد كه چرا آمريكاييها به ما كمك نميكنند…
رجوي: و از آمريكاييها ميخواهند يك منطقة امن را تهيه و تدارك ببيند. آيا شما اين منطقة امن را در اختيار آنها قرار ميدهيد؟ (خندة حضار)
صابر: اين جرياني است كه انگليسيها پشت آن هستند.
رجوي: اگر تصميم گرفتيد يك منطقة امن در اختيار آنها قرار بدهيد، يادتان نرود يك منطقة امن هم براي ما تأمين كنيد.
صابر: منطقة «دياله» را براي شما تهيه ديدهايم.
رجوي: ابوغسّان غرب «دياله» را در اختيار ما گذاشته و هرچه از او درخواست كرديم كه شرق «دياله» را نيز در اختيار ما قرار دهد، قبول نكرد.
صابر (خطاب به حاضران): اگر كلّ «دياله» را گرفتيد، يادتان نرود كه جاي برادرم را حفظ كنيد (خندة حضار).
رجوي: فراموش كردم كه به شما بگويم با برادرتان ملاقات كردم و از ديدناش فوقالعاده خوشحال شدم. واقعاً برادر خيلي تحسينبرانگيز و شجاع و كارداني داريد. به برادر مهدي [ابريشمچي ميگويم كه مشكلاتش را مستقيماً با استاندار «دياله» حل كند. ما اگر شرق نهر «دياله» باشيم، ديگر مشكلي تا مرز نداريم؛ به داداشت ميگوييم مشكلات را حل كند.
صابر: وقتي بحث شرق و غرب «دياله» مطرح شد، برادرم ابو اركان [= سرتيپ] قصد داشت از مخابرات و مجاهدين فرار كند [مسئوليتي تقبل نكند].
رجوي: اتفاقاً من حدس زدم. توي راه به ايشان ميگفتم: استعفا ندهيد؛ چون استعفاي شما پاي ماست. برادرتان براي ما خيلي زحمت ميكشد و خيلي صبور است. از ايشان در حضور شما تشكر ميكنم. حتماً شما و برادرتان در خانه مناقشاتي داشتهايد؛ حال در اين خانه بين مجاهدين و برادرشان…
صابر: واقعاً ما برادر هستيم.
رجوي: حقيقتاً جا دارد كه صميمانه از زحمات برادرتان و بهويژه به خاطر خستگيهايي كه از جانب ما بر وي و بر ديگران وارد شد، تشكر كنم. خوشبختانه مرداني داريد كه تا آخر خط صبر ميكنند و سعي ميكنند فضاي تفاهم را بيشتر برقرار كنند و اين اسباب خوشحالي من است. با چيزهايي كه برادر مجيد ميخواهد به ما بدهد، ديگر هيچ مسئلهاي بين ما باقي نميماند.(خندة حضار)
صابر: من تصور ميكنم درخواستهاي برادر مجيد كمترين درخواست از شما باشد.
رجوي: حداكثر را من تعيين ميكنم.
صابر: روابط فردي و كاري در جهان سوم بايد بهصورت اتّحاديه عمل كند؛ بهويژه وقتي كه بنده احساس ميكنم در سرويس اطلاعاتي نظامي هستم. در اوج بحران ابواركان به من مراجعه كرد و درخواستهاي شما را مطرح كرد؛ به خدا هميشه از شماطرفداري ميكرد. تلاش زيادي ميكردم كه امكانات موجود ما همين است ولي ايشان قبول نميكرد و از نظاميان نزد سرويس اطلاعاتي شكايت ميكرد؛ نميدانست من يك روز رئيس سرويس اطلاعات خواهم شد.
در حقيقت وقتي كه نميتوانستيم نيازمنديهاي شما را تأمين كنيم، خجالت ميكشيديم و واقعاً وقتي كه نياز به يكسري امكانات داشتيد و ما نميتوانستيم آن راتأمين كنيم، اين درد بيشتر ميشد.
همانطور كه قبلاً اشاره شد، شما خدماتي بالاتر از سطح امكانات موجودي كه داريد ارائه دادهايد و حتي رئيسجمهور(صدام حسین) در يكي از اين ديدارها به من گفت: «به مسعود بگو ما هرچه داريم با هم تقسيم ميكنيم.»