زلزله و آتشفشان
مهدي خوشحال
زلزله و آتشفشان، دو دشمن طبيعي و تاريخيِ بشر زميني اند. هر دو ويرانگرند. زلزله مطلقاَ ويرانگرست و آتشفشان ضمن ويرانگري، پتانسيل آباداني به همراه دارد. آلمانيها در اين رابطه اعتقاد دارند، Baut euer Haus vor einem Vulkan خانه هايتان را در كنار آتشفشان بسازيد.
يعني، خانه اي كه در كنار آتشفشان ساخته مي شود، متفاوت از خانه هاي ساير نقاط زمين است و آن فكر سازنده خانه، متفاوت از فكر ديگراني است كه همواره خانه مي سازند، خانه سنتي و يا بر روي زمين سست، عادت به خانه ساختن دارند. همين آلماني، وقتي كه زمينِ ساخت خانه را سست يافت و يا فهميد كه آن زمين زلزله خيز است، با حساسيت و دقت تمام مي گويد، Man darf nicht am falschem Ende sparen يعني اين كه آدم اجازه ندارد سرمايه اش را در جاي بدي سرمايه گذاري كند. آلماني، وقتي كه صحبت از سرمايه گذاري مي شود، سعي مي كند حداكثر بازدهي و حداقل ضرر را پيش بيني كند. جاي بد سرمايه گذاري نمي كند كه ضمن برباد رفتن سرمايه اش، رسواي خاص و عام شود و درس عبرتي براي ديگران شود. بربادرفته اش، باعث مزاح و مضحكه ديگران شود.
در زمين سياست، سرمايه گذاري كردن به درجه هوشياري بالاتري نياز دارد. مثلاَ اگر فرد يا جرياني در تهران است، اجازه ندارد سرمايه انساني، مادي و معنوي اش را زماني كه زلزله چند ريشتري اتفاق افتاد، يا اين كه هنوز پس لرزه ها پايان نيافته، به كار بيندازد و بي هيچ دستاوردي، تبليغ معكوس نمايد و دل را خوش كند به اين كه باد كاشته، طوفان درو نخواهد كرد!
يا اين كه اگر فرد يا جرياني در تهران است و مي خواهد سرمايه سياسي و اجتماعي اش را به كار بيندازد، وقتي زمين را سست و ناامن يافت، باز هم اجازه ندارد وارد زمين ديگران بشود و سرمايه اش را در زمينِ مسكو، پكن، واشينگتن، فلسطين و يا بغداد، سرمايه گذاري كند و انتظار داشته باشد كه فصل درو، باد كاشته، طوفان درو نكند!
نگاهي به موقعيت سياسي و جغرافيايي نيروهاي بريده از ريشه، نيروهاي احساسي و ايدئولوژيك، نيروهاي كليشه اي و يا نيروهاي معتقد به ارعاب و ترور، نمايانگر اين مدعاست كه آنان در ابتدا سرمايه شان را در جاي بدي و يا اين كه در زمين ديگران كاشت كرده بودند و آنچه كه باد كاشته بودند، طوفان درو كردند!
تروريسمي كه امروز اسير گردبادهاي فزاينده و طوفانهاي سردرگم شده است، مي بايست به گذشته اش مراجعه كرد كه از روز اول چه كاشت كه امروز اين چنين آفت تلخ درو مي كند!
نگاهي به تابلوي برد و باختِ بازيهاي سياسي در ايران، نشان مي دهد، آنان كه نه در تهران بلكه در زمين ديگران و به صورت نامطمئن، سرمايه گذاري سياسي كرده بودند، جملگي بازي را باخته اند.
طوفاني كه چند روز قبل در پاريس و در پشت جبهه و آخرين سنگر تروريسم، اتفاق افتاد و ناچارم اين متن را بر حاشيه مقاله طوفان در پاريس بيافزايم، منظورم به اين است كه تروريسم در جهان، رو به افول و قهقراست و تروريسم در ايران هيچ گاه مورد اقبال عمومي نبوده، حتي دوراني كه ترور و خشونت بار مثبت به همراه داشته و حداقل نيمي از جهان، تروريسم را بي هيچ چون و چرايي حمايت مادي و معنوي مي كردند، باز هم تروريسم در عصرِ اقبال بلندش، شانس رسيدن به قدرت سياسي را نداشت و امروز مي بايست اذعان كرد كه تروريسم همه جا و نزد همه كس، جز يك كارت بازي سوخته بيش نيست.
تروريسم اگر بد بازي نمي كرد، در زمين ديگران سرمايه گذاري نمي كرد و سرمايه اش را مفت نمي باخت و از ميان جمجمه مردگانش به دنبال نوآوري و بدعت نبود، باز هم ابزار خشونت و خشونت كور، به تنهايي يك كارت نامطمئن و غير قابل بازي، در دوران جديد است.
سرمايه گذاري در زمين ديگران، منظور به اين نيست كه آن زمينِ ديگران نامطلوب و يا بي بركت است، بلكه منظور به اين است، هر زميني براي دانه اي مشخص با نوع آب و هواي متناسب به خود، تناسب دارد. در زمين همسايه كشت كردن، هر چقدر هم كشت محصول بدهد، اگر همسايه هنگام درو جر زني نكند و خيلي خيلي منصف باشد، طبق قانون زمين، نصف محصول را طلب مي كند. البته اين در شرايطي است كه اگر همسايه و يا ارباب، تنها زمين در اختيار رعيت گذاشته باشد.
ولي در مورد نيروهاي طلبكار، انقلابي و تروريستي كه از همه ي جهان طلبكارند و همه حكومتها را از گزند فلان فتنه كذايي نجات داده اند، اگر زمين هم داشته باشند، هيچ توليدي ندارند و تنها و تنها مصرف كننده اند. نيرويي كه از بند كفش تا بند شلوارش را از مالك زمين و يا از ارباب وام گرفته است، طبعاَ نبايد انتظار بيش از اين را داشته باشد. نبايد انتظار درو و فصل درو داشته باشد. اين قانون مزدوري است و ديگر قانون سرمايه گذاري و كار روي زمين ارباب نيست. قانون مزدوري مي گويد، كار مشخص در مقابل مزد مشخص. اطلاعات مي دهيد، پول مي گيريد. آدم مي كشيد، اسلحه مي گيريد و غيره. ولي النهايه وقتي كه داورِ بازي سوتِ ختم بازي را اعلام كرد، اين نيروي مزدور است كه بازي از پيش باخته را مجدداَ خواهد باخت و ناچار است كوله بارِ بي تجربه اش را دوباره جمع كرده و راهي زمينهاي ديگران شود. يعني روز از نو و روزي از نو. ديگراني كه به هر حال، مي گويند، سنگ مفت و گنجشك مفت. دنياي معامله است. مي خواهد مال، تروريست و بي آبرو باشد، بنجل و نامرغوب باشد، مستعمل و مصرف شده باشد. به هر حال در اين دنياي بلبشو، قيمتي روي جنس مي گذارند و اگر توانستند به بالاترين و اگر نتوانستند، به نازلترين قيمت آبش مي كنند. مشكل اين جاست كه هم اكنون بازار كساد است و مشتري كمياب. ايام چانه زني است. چانه بر سر چي؟! تروريسمي كه در روزگار صدام حسين قيمت خوبي داشت، حالا به قول آلمانيها Angebotكرده اند. در اين رابطه از ترس اين كه مال روي دست ارباب باقي نماند و ارباب ضرر مالي و حيثيتي نبيند، ضمن اين كه چوب حراج را به دست دارند، پشت پرده هاي دموكراسي، قانون و قضا و عدالت را آلوده به معامله كرده اند. بالاخره تروريسم از روز اول كه تروريسم نبود، مشتي انقلابي احساسي و بي وطن و بي تجربه و بي دانش سياسي بودند، آن قدر كه ارباب بادشان كرد و پول خرجشان كرد، كه امر بر تروريسم مشتبه شد و يك شبه ره صدساله را طلب كردند. حالا هم ارباب مانده است بر سر دو راهي؛ اگر باز هم صبر كند، ممكن است در اين آشفته بازار هر روز قيمتها پايين بيايد و چه بسا اين كه فرصت از دست برود و تروريسم مانند سپتامبر 2001 و يا ژوئن 2003، چنگ بر روي اربابش بيندازد. اين خطر جدي است. پس بايد مشتري را هراساند و يا اين كه تبليغاتي، بحراني و شرايطي را به نفع موقعيت تروريسم پيش آورد، تا خريدار عجله كند و حداكثر قيمت را بپردازد. اين نوعي ديگر از سرمايه گذاري در غرب است كه آلمانيها به اين نوع معامله، schmutziges Geschaeft مي نامند.