کمیته نجات میلیشیا
میلیشیا به فرزندان اعضای سازمان مجاهدین گفته می شود که تمام عمر خود را یا در عراق و یا در خانه هایی که به صورت نظامی در اروپا اداره می شده است ،گذرانده اند.
البته بکار بردن واژه میلیشیا برای این افراد دقیقاً خلاف معنای اصلی این کلمه است ، چرا که میلیشیا به فردی گفته می شود که به صورت پاره وقت و یا گاهی که به آن نیاز باشد با یک سازمان نظامی همکاری می کند و یا مانند پیشاهنگ و یا اعضای افتخاری در هلال احمر و یا گروههای امدادی عضویت دارند.
این هم از جمله عجایب سازمان مجاهدین است که این افراد را به صورت حرفه ای به کار گمارده است و به آنها عنوان میلیشیا داده است.
اینها بطور عام در عراق به دنیا آمده اند و بعد در سال 1369 ، هنگام حمله امریکا به عراق آنها را برای مدتی به اروپا منتقل کرده اند.
سازمان مجاهدین برای هر کدام از این بچه ها ، پناهندگی گرفته و از اداره های مهاجرت و سازمانهای خیریه به نام آنها پول و حقوق پناهندگی دریافت کرده است، در حالی که این بچه ها نیز به کار جمع آوری پول که به آن مالی ، اجتماعی می گویند ، فرستاده می شده اند.
بچه ها باید جلوی اهالی و شهروندان ؛ شهرهای اروپایی را می گرفتند و می گفتند که به یک سازمان انقلابی و دمکراتیک که برای آزادی ایران فعالیت می کند ؛ کمک کنید.
برخی از این اطفال که سن و سال کمتری داشتند را به خانواده هایی دادند که سرپرست موقتی آنها باشند.
پس از گذشتن چند سال که این بچه ها بزرگ شدند و ارتباط بین پدر و مادر با طلاق قطع شده ، آنها را مجدداً به عنوان نیروی حرفه ای به عراق می آورند و رجوی اعلام کرده است که این نیروها خلّص از آن من هستند و آنها را کاملاً از خودمان می دانم.
الان کاملاً از آنها استفاده می شود و به صورت نمایشی و یا در تلویزیون مجاهدین و جاهای دیگر به کار گرفته می شوند ، در حالی که مشکلات فراوانی به لحاظ روحی ، صنفی و اجتماعی دارند.
این که این افراد چکار می کنند و سازمان مجاهدین آنها را به چه کاری گمارده مهم نیست ، بلکه مسئله مهم در حال حاضر این است که این بچه ها دلشان نمی خواهد که در عراق و سازمان باقی بمانند.
گفته می شود تعداد آنها حدود 250 نفر است ( با اختلاف کمی بیشتر یا کمتر) و بسیاری از آنها طی این سالهای گذشته ، مخصوصاً پس از این که عده ای از سازمان جدا شدند و داخل کمپ آمریکایی ها رفتند ، درخواست داده اند که به همان کشور اروپایی که بوده اند ، بازگردانده شوند.
رجوی یک بار برای آنها نشست گذاشته و خطاب به آنها و کسانی که پناهندگی از کشور دیگری داشته اند گفته است :
« سیتی زن را فراموش کنید ، پاسپورت را فراموش کنید ، آنها همه مال رهبری بوده است ، دیگر از اروپا خبری نیست»
اما آنچه در دوره اخیر پیش آمده ، این است که این بچه ها گفته اند ما پاسپورت هم نمی خواهیم و فقط ما را به کمپ منتقل کنید.
مسئولان سازمان تمهیدات مختلفی برای مهار کردن آنها به کار بسته اند ، به برخی امکاناتی داده اند و با آنها برخوردهای عاطفی شدید می شود ، فهمیه اروانی سرپرست این کار شده است و آنها را کنترل می کند.
عده ای دیگر را به شدت ترسانده اند ، به آنها گفته شده است اگر پایشان به کمپ برسد آنها را مورد تجاوز قرار می دهند و سربازان آمریکایی نیز آنها را شکنجه خواهند کرد.
برخی دیگر را از عاقبت امر ترسانده اند و گفته اند چون پدر و مادر شما اینجا بوده اند و یا کشته شده اند ایران به شما رحم نمی کند و به محض این که آنجا برسید ، شما را می کشند و تیر باران می کنند.
برخی از این بچه ها را نیز توسط بستگان درجه یک ، مثلاً پدر و یا مادر ( اگر زنده باشند) حسابی توبیخ کرده اند که از این فکرها نکنند.
جالب این که حتی گفته می شود فرزند مسعود رجوی نیز از کسانی است که دلش می خواهد از قرارگاه سازمان خارج شود و می گویند خیلی به فوتبال حرفه ای علاقه دارد ولی زمینه ای عملی ندارد و از این رو وی را گذاشته اند تا اخبار ورزشی بگوید!
البته این بچه ها از یک نظر بسیار عصیانگر هستند و در روابط مجاهدین حرف خودشان را خیلی صریحتر از سایر افراد می زنند ،اما آنها تجربه عملی ندارند و عملاً سازمان قیم آنها می باشد.
لذا لازم است با توجه به گزارشاتی که از وضعیت آنها می رسد ، مسئله آنان نیز به طور ویژه از سوی انجمن نجات و جداشدگان در خارج از کشور دنبال شود و با تشکیل کمیته ای مستقل ، یا از طریق صلیب سرخ و گروههای حقوق بشری راهی برای بیرون آمدن آنها از دست سازمان مجاهدین اندیشیده شود.