سي خرداد، جنين مرده 28 مرداد
ايران ديدبان
28 سال پس از 28 مرداد سال 1332 ، كودتاي شكست خورده سال 1360 صورت گرفت.
اين دو واقعه اگر چه از چندين جهت با هم تفاوتهاي اساسي دارند ، اما از يك نظر شباهت تامي با هم دارند كه در تاريخ ايران به يادگار خواهد ماند.
نقش و جايگاه خائنانه دو گروه ضد ميهن و وابسته ، اين دو ماجرا را بي نهايت به هم شبيه مي كند.
اما تفاوتهاي اين دو واقعه تاريخي نيز بسيار چشمگير و عبرت آموز است :
در سال 32 ، مصدق شخصيتي موجه وملي بود ، مصدق لياقت قدم برداشتن براي استقلال اين مملكت را داشت ،اما اين شانس را نداشت كه مردم را در پشت خود داشته باشد و اعتماد آنان را به خود جلب نمايد ، تنها جريان سازمان يافته آن روز نيز ، درست هنگامي كه مي بايست در پشت او بايستد ، جا خالي كرد و راه را براي كودتاگران و استعمارگران باز نمود!
در سال 60 ،بني صدر شخصيتي بود كه در بحبوحه انقلاب و به سبب چند كتابي كه در اروپا نوشته بود مطرح گرديد ، اين شانس را يافت كه در مقطعي پشتيباني و حمايت مردم را به دست آورد ، اما اين لياقت را نداشت كه براي استقلال ميهن گام بردارد.در همين حين تنها سازمان مسلح سازمان يافته ، توانست وي را از مردم جدا كند و در برابر آنها قرار دهد.
حزب توده هم چنان وابستگي تام وتمام خود را به شوروي انكار مي كرد و حركت خود را در راه مبارزه با فئوداليته و دربار مي دانست.
سازمان مجاهدين نيز وابستگي خود را به عراق انكار مي كرد و حركت خود را در جهت مبارزه با ارتجاع و آزاديخواهانه عنوان مي كرد.
براي كساني كه با ادعاهاي امروز مجاهدين خلق آشنايي دارند و نحوه دفاعي كه از سوابق خيانت بار خود انجام مي دهند ، شمه اي از دفاعيه حزب توده از خود را در پي مي آوريم.
اين مطلب در روزنامه مردم شماره 3 به تاريخ 8 فروردين سال 1358 منتشر گرديده است:
خروارها كاغذ عليه حزب توده ايران و عليه مناسبات ايران و شوروي سياه شده است و طي دوره 25 ساله پس از 28 مرداد ده ها گروهك ضد انقلابي فقط به قصد لجن پراكني ضد كمونيستي مثل قارچ بر تنه پوسيده ساواك روئيده و پس از مدتي خرابكاري از ميان رفته اند تا جاي خود را به ديگري واگذار كنند…از اينجاست كه خادمين بورژوازي و وابستگان به انحصارات چند مليتي هم به جاي بررسي تاريخ خود و معرفي هر چه دقيقتر سياست خود ، به لجن مالي تاريخ جنبش كارگري و تخطئه سياست حزب توده ايران مشغولند تا شايد مردم را قانع كنند كه حزب توده ايران هم چيزي است مثل همه سازمانهاي ديگر و نه بهتر از آنها!!!
اگر ما تا ديروز استراتژي اتحاد اتحاد با امپرياليسم آمريكا را دنبال مي كرديم ،اگر ما حاضر نبوديم با قاطعيت عليه دربار برزميم ،اگر ما نمي خواستيم ارتش وپليس را تصفيه كنيم…اينها است علت اين همه كينه به حزب توده ايران. اينها است علت اين كه چرا كه همه هجوم ها عليه حزب توده ايران است.ولي ما را باكي از دشمن نيست. حزب بزرگي كه جامعه را بيدار كرده و به پيش مي راند ،حزبي كه خطرناكترين دشمن امپرياليسم و ارتجاع و مبشر راستين تحول بنيادي جامعه است ، حزبي كه پيشاهنگ طبقه پيشاهنگ كارگر است ، طبيعي است كه بايد مورد شديدترين هجوم ها باشد…تحريف تاريخ مبارزات مردم ايران و بويژه نقش حزب توده در جنبش انقلابي ايران پس از 28 مرداد ابتدا بطور علني و بي پرده از طرف كارشناسان سيا آغاز شد…جنايت كاران فرمانداري نظامي زير فرماندهي جلاد خونخوار تيمور بختيار و با نظارت مستقيم محمد رضا پهلوي وظيفه سركوب حزب توده را انجام دادند.ده ها هزار توده اي در سراسر كشور مورد شديدترين فشارها قرار گرفتند.كه ساده ترين آن بيكاري و محكوميت به فقر و گرسنگي اعضاي حزب توده و خانواده هاي آنان بود.هزاران توده اي در زندانها و شكنجه گاهها كشته شده و يا در معرض شديدترين فشارها قرار گرفتند…كارشناسان جنگ رواني از سازمانهاي جاسوسي امپرياليستي براي آسان كردن كار خود در ايراد بدترين تهمت ها و افتراها به حزب توده ايران ، خط فاصل غير قابل عبوري ميان اعضاء و رهبران حزب كشيده و همه گناهان عالم را از آدم تا امروز را به رهبران حزب نسبت داده و اعضاي حزب را به مثابه گوسفندان چشم و گوش بسته اي ترسيم كرده اند كه از روي حماقت و ناداني فريب رهبران خود را خورده و به دنبال آنها افتاده اند.كارشناسان سيا لطف فرموده ونسبت به اين عناصر فريب خورده و نادان ابراز دلسوزي مي فرمايند و به آن ها هشدار مي دهند كه از اين پس فريب نخورند…
اگر در جملات بالا ، نام حزب توده را با سازمان مجاهدين خلق و نام طبقه كارگر را با مقاومت مردمي عوض كنيم ، اين دفاعيه اي است مشابه آنچه كه هر روزه از سوي مجاهدين صادر مي شود.
اين دو جريان ، بدون در نظر گرفتن سوابق خيانت بار خود ، كليه كارشناسان سازمانهاي جاسوسي و گروهها و جريانات را دست اندركار برنامه اي براي توطئه بر عليه خود معرفي مي كنند ، در حالي كه تاريخ نشان داده است كه بهترين اقدام بر عليه آنها بازگويي تاريخ آنان و آنچه كه در درون آنها مي گذرد ، مي باشد.
سران حزب توده با برملا شدن اين كه بند نافشان به شوروي وصل است و بدون آن نمي توانند زندگي كنند ،با اعترافات خود عوامفريبي و دروغگويي خود را در تاريخ ثبت كردند.
سران مجاهدين هم اكنون پس از صدام بند نافشان قطع شده و خود را به زمين و آسمان مي كوبند ،اما اسناد و مدارك تاريخي به دست آمده نشان مي دهد كه اين گروه ، گوي سبقت را از حزب توده ربوده است، نگاهي به متن مذاكرات رجوي با سران حكومت عراق كه به تازگي افشاء شده است ، بيانگر اين امر است.
آنچه در مقايسه اين دو واقعه مهم تاريخي بسيار حائز اهميت است ، نقش تعيين كننده مردم است كه چطور در يك زمان با كنار كشيدن آنها ، استعمارگران توانستند بر سرنوشت اين مردم مسلط شوند و در مقطعي ديگر با ايستادگي در مقابل دشمن خارجي و وابستگان آنان ، راه استقلال خود را گشودند.