بحران پاسیویته و بیاعتباری مجاهدین!
ایران دیدبان
هفته گذشته تعدادی از حامیان خارجی مجاهدین در امریکا، با راهاندازی جلسهای مطبوعاتی، ضمن پرده برداشتن از بیاعتنایی مراجع رسمی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی نسبت به جعلیاتی که مجاهدین هر از گاهی بهعنوان افشاگری اتمی بهراه میاندازند، خواهان آن شدند که به مجاهدین توجه شود!
روز گذشته نیز همان حامیان خارجی، با شرکت در جلسهای در پاریس که مجاهدین برپا کرده بودند، از نادیده گرفته شدن مجاهدین در معادلات ایران، بهشدت شکایت کرده و در صدد برآمدند که برای این امر چارهای بیاندیشند. و راهکار خروج از پاسیویته این گروه را، بیرون آوردن نام آنان از لیست گروههای تروریستی معرفی کردند!
این جلسات، فاقد دستآورد عملی برای مجاهدین و تهی از مصوبهای الزامآور برای مراجع قانونی و رسمی است. چرا که اندک حامیان خارجی این گروه که هیچگاه افزایش نمییابند (امری که نشانگر میزان تأثیرگذاری سیاسی آنها میباشد!) و بهطور سنتی و تاجرمآبانه، سالها است که از این گروه حمایت میکنند، چشم بر بیاعتباری و واقعیات مربوط به گروه تروریستی مجاهدین بستهاند.
باید تأکید نمود که اگر چه برگزاری این جلسات با هدف رفع بحران پاسیویته و بی اعتباری مجاهدین صورت میگیرد، لیکن حداکثر بهرهبرداری که دستگاه تبلیغاتی مجاهدین میتواند از آن بکند، استناد به آن در بیانیههای آینده این گروه و تکرار درخواستهایی است که در چنین جلساتی مطرح میشود.
سال گذشته اعضای همین لابی، با اتخاذ تاکتیکی جهت مؤثر قرار دادن تحرکاتی که به نفع این گروه انجام میدهند، طی یک حرکت نمایشی، مریم رجوی را برای بیان مواضع گروهش به یکی از اتاقهای پارلمان اروپا دعوت نمودند، تا از رهگذر حضور در آن مکان، توجه بیشتری را به آنان جلب کنند.
سخنگویان گروه بر اساس برداشتی که حامیان خارجی آنها داشتند، وعده ثمرات فراوان این حرکت را داده و در درون گروه نیز، امیدوار بودند که با بردن تمام بضاعت خود به داخل یکی از اتاقهای پارلمان اروپا، بتوانند سیاست اروپا در رابطه با ایران را تحتالشعاع قرار دهند، اما بلافاصله پس از آن، مجاهدین تبدیل به یکی از امتیازات سه کشور اروپایی به ایران شدند!!
لرد ایوبری، ریموند تنتر، پائولو کازاکا و چند اسم دیگر که کراراً نامشان در حمایت از این گروه به چشم میخورد، همان زمان باید میفهمیدند که شرط بندی را پس از پایان مسابقه و آن هم بر روی اسب مرده شروع کردهاند!
تعجبآمیز است که ریموند تنتر که خود در جمع مشاورین دولت ریگان بوده است، بیاطلاع از این واقعیت است که برای اولینبار دولت ریگان در سال 1996 و آن هم صرفاً بر اساس سوابق تروریستی این گروه، مجاهدین را یک گروه خشن تروریستی معرفی نمود!
اگر چه قرار گرفتن نام مجاهدین در لیست گروههای تروریستی، بهصورت رسمی در زمان دولت کلینتون صورت گرفت، اما سابقه خصومت مجاهدین با امریکا به دو دهه قبل از آن برمیگردد، هنگامیکه مجاهدین تلاش داشتند تا از ایران برای امریکا ویتنامی دیگر بسازند و مستشاران امریکایی را در خیابانهای تهران ترور میکردند.
آیا مجاهدین از این خصومت دست برداشتهاند و از مواضع خود عدول کردهاند؟ چرا این را صادقانه اعلام نمیکنند و چرا مواضع خود را در ارتباط با امریکا، سرمایهداری، امپریالیسم و سایر مفاهیمی که تاریخچه مجاهدین نشانگر عداوت سابق رهبران این گروه با آن مفاهیم است بیان نمیکنند؟!
ارتباط مجاهدین با امریکا، هنگامی ساخته شد که مجاهدین خواستار اعدام انقلابی گروگانهای امریکایی و لغو یکجانبه تمامی قراردادهای ایران با امریکا بودند.
تنها کسانی میتوانند به این حقایق بیاعتناء باشند که به منافع فردی خود میاندیشند و اهمیتی برای صلح و ثبات جهانی قائل نیستند.
فارغ از این دورویی و عدم صداقت مجاهدین، حامیان خارجی مجاهدین باید به این سؤال پاسخ دهند که چرا از سال 1996 تا سال 2003، خروج مجاهدین از لیست گروههای تروریستی اهمیت حیاتی نداشت و درست پس از سقوط صدام، این موضوع تبدیل به راهبند اصلی مجاهدین شد!!
یکی از مهمترین ابعاد جلسه روز گذشته لابی مجاهدین در پاریس، پردهبرداری از تأثیرات درازمدتی بود که گزارش سازمان دیدهبان حقوقبشر بر روابط مجاهدین داشته است.
حامیان خارجی مجاهدین، بدون هرگونه تأمل، با تکرار فرافکنیهای دستگاه تبلیغاتی این گروه، جداشدگان را مأموران وزارت اطلاعات معرفی میکنند و سازمان حقوقبشر را ابزاری در دست دولت ایران!
اما به این نکته توجه ندارند که فرافکنیها و فحاشیهای مجاهدین، محدود به اعضای پیشین خود که مورد آزار و شکنجه قرار گرفتهاند نمیشود، بلکه آنان، دولت امریکا، فرانسه و انگلستان را نیز آلت دست حکومت ایران میدانند!!
حتی سلطنتطلبها نیز که سابقۀ مخالفتشان با حکومت ایران، قدمتی طولانیتر از مجاهدین دارد را نیز متهم به همکاری با ایران مینمایند!!
این همه نه بهدلیل واقعی بودن این اتهامات، بلکه بهعلت دستگاه فکری حاکم بر ایدئولوژی و فرهنگ مجاهدین است، که هر منتقدی را خارج از خود و مستحق مرگ و انهدام میدانند.
این همه بهخاطر این است که مجاهدین علل بحران پاسیویته و بیاعتباری را درون خود جستجو نکرده و با تحمیل روشهای قهرآمیز، بیمنطق و تروریستی خویش، در صدد مجاب کردن دیگران برای جلب حمایت میباشند.
مسلم است که این منطق محکوم به شکست و نابودی است، و حمایت چنین اشخاصی از آنان، نشانگر مهر تأییدی است که بر روشهای غیرانسانی تروریستی میزنند و ای بسا این افراد، بهدنبال حاکم نمودن جهانی پر از خشونت و بیمنطقی باشند و قصد دارند تا با تکیه بر مجاهدین، ایدههای خود را عملی سازند. ایدههایی که بیاعتباری آنان نیز بر مردم جهان اثبات گردیده است.